در خرایج است که روایت شده از مفضل بن عمر که گفت: راه میرفتم با حضرت صادق علیه السلام در مکه، یا گفت: در منی، که گذشتیم به زنی که در مقابل او ماده گاو مردهای بود و آن زن و بچههایش میگریستند، حضرت فرمود: چیست قصه شما؟ آن زن گفت که من و کودکانم از این گاو معاش میکردیم و الحال مرده است و من متحیر ماندهام که چه کنم، فرمود: دوست میداری که حق تعالی او را زنده گرداند! گفت: ای مرد! با ما تمسخر میکنی؟ فرمود: چنین نیست من قصد تمسخر نداشتم پس دعایی خواند و پای مبارک خود را به گاو زد به او پس آن گاو مرده زنده شد برخاست به شتاب! آن زن گفت: به پرودگار کعبه این عیسی است! حضرت خود را در میان مردم داخل کرد که شناخته نشود.(407)