تربیت
Tarbiat.Org

منتهی الآمال تاریخ چهارده معصوم (جلد دوم)
حاج شیخ عباس قمی (رضوان الله علیه)

ذکر احمد بن عیسی بن زید و ناجم صاحب زنج‏

احمد بن عیسی بن زید مردی عالم و فقیه و بزرگ و زاهد و صاحب کتابی در فقه بوده و مادرش عاتکه دختر فضیل بن عبدالرحمن بن عباس بن ربیعة بن حارث بن عبدالمطلب هاشمیه بوده و تولدش در سال یک صد و پنجاه و هشتم و وفاتش در سال دویست و چهلم روی داد. در پایان روزگار نابینا گشت و چنانکه در ذیل وفات پدرش عیسی اشارت رفت از آن هنگام که او را به مهدی تسلیم کردند در دارالخلافه می‏زیست تا زمان رشید، صاحب عمدة الطالب گفته که نزد رشید می‏زیست تا کبیر شد و خروج نمود پس او را مأخوذ و محبوس داشتند پس خلاص گشت و پنهان گردید و ببود تا در بصره وفات نمود و این هنگام روزگارش از هشتاد سال گذشته بود و از این روی او را مختفی می‏نامیدند انتهی.(155)
و زوجه‏اش خدیجه دختر علی بن عمر بن علی بن الحسین علیه السلام است و او مادر محمد پسرش است که مردی وجیه و فاضل بوده و در بغداد در حبس وفات یافت.
مؤلف گوید: از کسانی که خود را به احمد مختفی نسبت داده صاحب زنج است ادعا می‏کرده که من علی بن محمد بن احمد بن عیسی بن زید بن علی بن الحسین علیه السلام می‏باشم و جماعتی او را دعّی آل ابوطالب می‏گفتند و در توقیع حضرت امام حسن عسکری علیه السلام است: صاحِبُ الزَّنْجِ لَیْسَ مِنْ اَهْلَ الْبَیْتِ(156) و اصلش از یکی از قراء ری بود و به مذهب ازراقه و خوارج میل داشت و تمام گناهان را شرک می‏دانست و انصار و اصحابش زنجی بودند.
در ایام خلافت مهتدی باللَّه سه روز به آخر ماه رمضان مانده سنه دویست و پنجاه و پنجم در حدود بصره خروج کرد پس از آن به سوی بصره شده و بصره را مالک گردید و جماعت زنگ را برای انگیزش فتنه و غوغا برآشفت و آن جماعت در آن هنگام در بصره و اهواز و نواحی اهواز جمعی بزرگ بودند و اهل این نواحی این جماعت را می‏خریدند و در املاک و ضیاع و باغستان خود به خدمت مأمور می‏ساختند و جماعتی از اعراب ایشان نیز او را متابعت می‏کردند و از وی افعالی ظهور یافت که هیچ کس پیش از وی چنین نکرده بود و زمان المعتمد علی اللَّه ابوالعباس احمد بن متوکل برادرش صلحة بن متوکل که ملقب به موفق و قائم به امر خلافت بود به جنگ وی بیرون شد و پیوسته به حیلت و تدبیر جنگ و گریز می‏کرد تا او را بکشت و مردم را از شر او آسوده کرد و مدت ایام تسلط و قهر صاحب زنج چهارده سال و چهار ماه بود.
و او مردی قسی‏القلب و ذمیم‏الأفعال بود و در سفک دماء مسلمانان و اسر نساء و کشتن زنان و اطفال و غارت کردن اموال خودداری نکرد. و نقل شده که در یک واقعه در بصره سیصد هزار نفس از مردم بکشت و فتنه او بر مردم سخت عظیم بود.(157)
حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در اخبار غیبیه خود مکرر اشاره فرموده به صاحب زنج و گرفتاریهای اهل بصره.
از جمله فرموده:
یا اَحْنَفُ کَاَنّی بِهِ وَقَدْ سارَ بِالْجَیْشِ الَّذی لایَکوُنَ لَهُ غُبارَ [وَ لا لَجَبٌ‏] وَ لا قَعْقَعَةُ لُجُمٍ وَلا حَمْحَمَةُ خَیْلٍ وَ یُثیروُنَ اْلاَرْضَ بِاَقْدامِهِمْ کَاَنَّها اَقْدامُ النَّعامِ.(158)
سید رضی رضی اللَّه عنه فرموده که حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در این خطبه اشاره به صاحب زنج فرموده و معنی کلام آن حضرت آن است که ای احنف! گویا می‏نگرم او را که با سپاهی سیر می‏کند که نه گرد و غباری و نه صدایی و نه آواز سلاح و لگامی دارد با قدمهای خویشتن زمین را بر هم می‏شورانند و گامهای آنها مانند قدمهای شترمرغ است.
مؤلف گوید: که در اوائل ظهور صاحب زنج که زنگیان به او پناهنده گشتند و جمعیت وی بسیار گشت مورخین نوشته‏اند که در تمامی سپاه او به غیر از سه شمشیر نبود. چون به آهنگ بصره شد به قریه معروف به کرخ رسید بزرگان قریه به دیدار او بشتافتند و لوازم پذیرایی به جای آوردند و صاحب الزنج آن شب با ایشان به پای برد و چون بامداد شد اسبی کمیت از بهرش از آن قریه هدیه کردند و آن اسب را زین و لگان نبود و از هیچ کجا به دست نیامد سپس ریسمانی بر او استوار کردند و سوار شدند و هم با ریسمان از لیف دهانش بستند.
ابن ابی الحدید می‏گوید این داستان مصدق قول حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام است که فرموده:
کَاَنّی بِهِ قَدْ سارَ فِی الْجَیْشِ الَّذی لَیْسَ لَهُ غُبارٌ وَ لالَجَبٌ الخ.(159)
پس از آن حضرت به احنف، می‏فرماید:
وَیْلٌ لِسِکَکِمُ الْعامِرَةِ وَ الدُّوْرِ الْمُزَخْرَفَةِ الَّتی لَها اَجْنِحَةٌ کَاَجْنِحَةِ النُّسوُرِ وَ خَراطیمُ کَخَراطیمُ الْفیلَةِ مِنْ اَولئِکَ الَّذینَ لایُنْدَبُ قَتیلُهُمْ وَ لا یُفتَقَدُ عائِبُهُمْ.
می‏فرماید: ای احنف! وای بر کوی و بر زنهای آبادان شما و خانه‏های آراسته و زینت و نگار کرده که بالها دارد مانند بالهای کرکس و خرطومها مانند خرطوم فیل از چنین گروهی که نه بر کشته ایشان کسی ندبه می‏کند و نه گمشده ایشان را کسی جستجو می‏کند، چون که زنگیان عبید و غریب بودند و کسی نداشتند که بر ایشان ندبه کند یا از نابود شدن ایشان جایش خالی بماند، و شاید مراد از این بالها رواشن باشد یا اخشاب و بوریاهایی که بیرون عمارتها از سقفها آویزان می‏کنند که درها و دیوارها را از صدمه باران و تابش آفتاب نگهدارد. و خرطوم خانه‏ها، ناودانهای متصل به دیوار است تا به زمین که قیر بر آنها مالیده‏اند و بسیار شبیه است به خرطوم فیل و حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام به این فرمایش اشاره می‏فرماید به خراب شدن و سوختن این عمارت در فتنه صاحب زنج.
همانا مورخین نقل کرده‏اند که در روز جمعه هفدهم شوال سنه دویست و پنجاه و هفت صاحب زنج داخل بصره شد و مردم بصره را بکشت و مسجد جامع و خانه‏های مردم را آتش زد و در روز جمعه و شب شنبه پیوسته مردم را کشت و خانه‏ها را آتش زد تا آنکه جویها را از خون روان گشت و کوی و بازار خونگسار گردید و کوشک و گلستان، گورستان گردید و خانه‏ها و هرکجا که رهگذر انسان یا چارپایان بود با هر اسب و اثاث و متاعی بود به جمله بسوخت.
وَاتَّسَعَ الْحَریقُ مِنَ الْجَبَلِ اِلَی الْجَبَلِ وَ عَظُمِ الْخَطْبُ وَ عَمَّهَا الْقَتْلُ وَ النَّهْبُ وَ اْلاِحْراقُ.
پس از این قتل عام، مردم را امان دادند و گفتند هرکه حاضر شود در امان است، هنگامی که مردم جمع شدند بنای غدر نهادند و شمشیر در میان ایشان نهادند و صدای مردم به شهادت جاری و خونشان در زمین ساری بود، کشتند هرکس را که دیدند. در بصره که هرکه مالدار بود اول مال او را می‏گرفتند یعنی شکنجه می‏کردند او را تا ظاهر کند مال خود را و ناگهان او را می‏کشتند و هرکه فقیر بود بدون فرصت در همان وقت او را می‏کشتند تا آنکه نقل شده که هرکس از مردم بصره به حیل مختلفه جان به سلامت ببرد در آن ابار و چاهها که را سراها کنده بودند پنهان گردیده و چون تاریکی شب جهان را فرو می‏گرفت از ظلمت چاه طلوع می‏کردند، و چون مأکولی موجود نبود ناچار از گوشت سگ و موش و گربه کار خورش و خوردنی می‏ساختند و چون خورشید طلوع می‏کرد به چاه غروب می‏نمودند و به همین گونه می‏گذرانیدند چندان که از آن حیوانات نیز چیزی به جای نماند و بر هیچ چیز دست نیافتند این وقت نگران بودند تا از همگنان و هم جنسان خود هر کس از گرسنگی بمردی دیگران از گوشتش زندگی گرفتی و هرکس را قدرت بودی رفیق خود را بکشتی و او را بخوردی و چنان سختی کار بر مردم شدت کرد که زنی را دیدند که سر بر دست گرفته و می‏گرید از سبب آن پرسیدند گفت: مردم دور خواهرم جمع شدند تا بمیرد گوشت او را بخوردند هنوز خواهمر نمرده بود که او را پاره پاره کردند و گوشت او را قسمت نمودند و از گوشت او قسمتی به من ندادند جز سرش و در این قسمت بر من ظلم نمودند!(160)
مؤلف گوید: معلوم شد فرمایش حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در آن خطبه شریفه که فرموده:
فَوَیْلٌ لَکِ یا بَصْرَةُ مِنْ جَیْشٍ مِنْ نِقَمِ اللَّهِ لارَهَجَ لَهُ وَ لاحِسَّ وَ سَیُبْتَلی‏ اَهْلُکِ بِالْمَوْتِ الاَحْمَرِ وَالْجُوعِ الاَغْبَرِ:
وای بر تو ای بصره! از لشکری که نقمت و شکنج خداوند است و بانگ و غبار و جنبش ندارد، چه سیاه زنگی را چون دیگر لشکرها آواز و آهنگ و جرنگ اسلحه و مرکب بسیار نبود و زود باشد ای بصره که اهل تو، به مرگ احمر و جوع اغبر مبتلا شوند، یعنی به قتل و قحط تباه گردند.(161) و این کلمات حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام معجزه بزرگی است.