احمد بن عیسی بن زید مردی عالم و فقیه و بزرگ و زاهد و صاحب کتابی در فقه بوده و مادرش عاتکه دختر فضیل بن عبدالرحمن بن عباس بن ربیعة بن حارث بن عبدالمطلب هاشمیه بوده و تولدش در سال یک صد و پنجاه و هشتم و وفاتش در سال دویست و چهلم روی داد. در پایان روزگار نابینا گشت و چنانکه در ذیل وفات پدرش عیسی اشارت رفت از آن هنگام که او را به مهدی تسلیم کردند در دارالخلافه میزیست تا زمان رشید، صاحب عمدة الطالب گفته که نزد رشید میزیست تا کبیر شد و خروج نمود پس او را مأخوذ و محبوس داشتند پس خلاص گشت و پنهان گردید و ببود تا در بصره وفات نمود و این هنگام روزگارش از هشتاد سال گذشته بود و از این روی او را مختفی مینامیدند انتهی.(155)
و زوجهاش خدیجه دختر علی بن عمر بن علی بن الحسین علیه السلام است و او مادر محمد پسرش است که مردی وجیه و فاضل بوده و در بغداد در حبس وفات یافت.
مؤلف گوید: از کسانی که خود را به احمد مختفی نسبت داده صاحب زنج است ادعا میکرده که من علی بن محمد بن احمد بن عیسی بن زید بن علی بن الحسین علیه السلام میباشم و جماعتی او را دعّی آل ابوطالب میگفتند و در توقیع حضرت امام حسن عسکری علیه السلام است: صاحِبُ الزَّنْجِ لَیْسَ مِنْ اَهْلَ الْبَیْتِ(156) و اصلش از یکی از قراء ری بود و به مذهب ازراقه و خوارج میل داشت و تمام گناهان را شرک میدانست و انصار و اصحابش زنجی بودند.
در ایام خلافت مهتدی باللَّه سه روز به آخر ماه رمضان مانده سنه دویست و پنجاه و پنجم در حدود بصره خروج کرد پس از آن به سوی بصره شده و بصره را مالک گردید و جماعت زنگ را برای انگیزش فتنه و غوغا برآشفت و آن جماعت در آن هنگام در بصره و اهواز و نواحی اهواز جمعی بزرگ بودند و اهل این نواحی این جماعت را میخریدند و در املاک و ضیاع و باغستان خود به خدمت مأمور میساختند و جماعتی از اعراب ایشان نیز او را متابعت میکردند و از وی افعالی ظهور یافت که هیچ کس پیش از وی چنین نکرده بود و زمان المعتمد علی اللَّه ابوالعباس احمد بن متوکل برادرش صلحة بن متوکل که ملقب به موفق و قائم به امر خلافت بود به جنگ وی بیرون شد و پیوسته به حیلت و تدبیر جنگ و گریز میکرد تا او را بکشت و مردم را از شر او آسوده کرد و مدت ایام تسلط و قهر صاحب زنج چهارده سال و چهار ماه بود.
و او مردی قسیالقلب و ذمیمالأفعال بود و در سفک دماء مسلمانان و اسر نساء و کشتن زنان و اطفال و غارت کردن اموال خودداری نکرد. و نقل شده که در یک واقعه در بصره سیصد هزار نفس از مردم بکشت و فتنه او بر مردم سخت عظیم بود.(157)
حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در اخبار غیبیه خود مکرر اشاره فرموده به صاحب زنج و گرفتاریهای اهل بصره.
از جمله فرموده:
یا اَحْنَفُ کَاَنّی بِهِ وَقَدْ سارَ بِالْجَیْشِ الَّذی لایَکوُنَ لَهُ غُبارَ [وَ لا لَجَبٌ] وَ لا قَعْقَعَةُ لُجُمٍ وَلا حَمْحَمَةُ خَیْلٍ وَ یُثیروُنَ اْلاَرْضَ بِاَقْدامِهِمْ کَاَنَّها اَقْدامُ النَّعامِ.(158)
سید رضی رضی اللَّه عنه فرموده که حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در این خطبه اشاره به صاحب زنج فرموده و معنی کلام آن حضرت آن است که ای احنف! گویا مینگرم او را که با سپاهی سیر میکند که نه گرد و غباری و نه صدایی و نه آواز سلاح و لگامی دارد با قدمهای خویشتن زمین را بر هم میشورانند و گامهای آنها مانند قدمهای شترمرغ است.
مؤلف گوید: که در اوائل ظهور صاحب زنج که زنگیان به او پناهنده گشتند و جمعیت وی بسیار گشت مورخین نوشتهاند که در تمامی سپاه او به غیر از سه شمشیر نبود. چون به آهنگ بصره شد به قریه معروف به کرخ رسید بزرگان قریه به دیدار او بشتافتند و لوازم پذیرایی به جای آوردند و صاحب الزنج آن شب با ایشان به پای برد و چون بامداد شد اسبی کمیت از بهرش از آن قریه هدیه کردند و آن اسب را زین و لگان نبود و از هیچ کجا به دست نیامد سپس ریسمانی بر او استوار کردند و سوار شدند و هم با ریسمان از لیف دهانش بستند.
ابن ابی الحدید میگوید این داستان مصدق قول حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام است که فرموده:
کَاَنّی بِهِ قَدْ سارَ فِی الْجَیْشِ الَّذی لَیْسَ لَهُ غُبارٌ وَ لالَجَبٌ الخ.(159)
پس از آن حضرت به احنف، میفرماید:
وَیْلٌ لِسِکَکِمُ الْعامِرَةِ وَ الدُّوْرِ الْمُزَخْرَفَةِ الَّتی لَها اَجْنِحَةٌ کَاَجْنِحَةِ النُّسوُرِ وَ خَراطیمُ کَخَراطیمُ الْفیلَةِ مِنْ اَولئِکَ الَّذینَ لایُنْدَبُ قَتیلُهُمْ وَ لا یُفتَقَدُ عائِبُهُمْ.
میفرماید: ای احنف! وای بر کوی و بر زنهای آبادان شما و خانههای آراسته و زینت و نگار کرده که بالها دارد مانند بالهای کرکس و خرطومها مانند خرطوم فیل از چنین گروهی که نه بر کشته ایشان کسی ندبه میکند و نه گمشده ایشان را کسی جستجو میکند، چون که زنگیان عبید و غریب بودند و کسی نداشتند که بر ایشان ندبه کند یا از نابود شدن ایشان جایش خالی بماند، و شاید مراد از این بالها رواشن باشد یا اخشاب و بوریاهایی که بیرون عمارتها از سقفها آویزان میکنند که درها و دیوارها را از صدمه باران و تابش آفتاب نگهدارد. و خرطوم خانهها، ناودانهای متصل به دیوار است تا به زمین که قیر بر آنها مالیدهاند و بسیار شبیه است به خرطوم فیل و حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام به این فرمایش اشاره میفرماید به خراب شدن و سوختن این عمارت در فتنه صاحب زنج.
همانا مورخین نقل کردهاند که در روز جمعه هفدهم شوال سنه دویست و پنجاه و هفت صاحب زنج داخل بصره شد و مردم بصره را بکشت و مسجد جامع و خانههای مردم را آتش زد و در روز جمعه و شب شنبه پیوسته مردم را کشت و خانهها را آتش زد تا آنکه جویها را از خون روان گشت و کوی و بازار خونگسار گردید و کوشک و گلستان، گورستان گردید و خانهها و هرکجا که رهگذر انسان یا چارپایان بود با هر اسب و اثاث و متاعی بود به جمله بسوخت.
وَاتَّسَعَ الْحَریقُ مِنَ الْجَبَلِ اِلَی الْجَبَلِ وَ عَظُمِ الْخَطْبُ وَ عَمَّهَا الْقَتْلُ وَ النَّهْبُ وَ اْلاِحْراقُ.
پس از این قتل عام، مردم را امان دادند و گفتند هرکه حاضر شود در امان است، هنگامی که مردم جمع شدند بنای غدر نهادند و شمشیر در میان ایشان نهادند و صدای مردم به شهادت جاری و خونشان در زمین ساری بود، کشتند هرکس را که دیدند. در بصره که هرکه مالدار بود اول مال او را میگرفتند یعنی شکنجه میکردند او را تا ظاهر کند مال خود را و ناگهان او را میکشتند و هرکه فقیر بود بدون فرصت در همان وقت او را میکشتند تا آنکه نقل شده که هرکس از مردم بصره به حیل مختلفه جان به سلامت ببرد در آن ابار و چاهها که را سراها کنده بودند پنهان گردیده و چون تاریکی شب جهان را فرو میگرفت از ظلمت چاه طلوع میکردند، و چون مأکولی موجود نبود ناچار از گوشت سگ و موش و گربه کار خورش و خوردنی میساختند و چون خورشید طلوع میکرد به چاه غروب مینمودند و به همین گونه میگذرانیدند چندان که از آن حیوانات نیز چیزی به جای نماند و بر هیچ چیز دست نیافتند این وقت نگران بودند تا از همگنان و هم جنسان خود هر کس از گرسنگی بمردی دیگران از گوشتش زندگی گرفتی و هرکس را قدرت بودی رفیق خود را بکشتی و او را بخوردی و چنان سختی کار بر مردم شدت کرد که زنی را دیدند که سر بر دست گرفته و میگرید از سبب آن پرسیدند گفت: مردم دور خواهرم جمع شدند تا بمیرد گوشت او را بخوردند هنوز خواهمر نمرده بود که او را پاره پاره کردند و گوشت او را قسمت نمودند و از گوشت او قسمتی به من ندادند جز سرش و در این قسمت بر من ظلم نمودند!(160)
مؤلف گوید: معلوم شد فرمایش حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در آن خطبه شریفه که فرموده:
فَوَیْلٌ لَکِ یا بَصْرَةُ مِنْ جَیْشٍ مِنْ نِقَمِ اللَّهِ لارَهَجَ لَهُ وَ لاحِسَّ وَ سَیُبْتَلی اَهْلُکِ بِالْمَوْتِ الاَحْمَرِ وَالْجُوعِ الاَغْبَرِ:
وای بر تو ای بصره! از لشکری که نقمت و شکنج خداوند است و بانگ و غبار و جنبش ندارد، چه سیاه زنگی را چون دیگر لشکرها آواز و آهنگ و جرنگ اسلحه و مرکب بسیار نبود و زود باشد ای بصره که اهل تو، به مرگ احمر و جوع اغبر مبتلا شوند، یعنی به قتل و قحط تباه گردند.(161) و این کلمات حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام معجزه بزرگی است.