تربیت
Tarbiat.Org

منتهی الآمال تاریخ چهارده معصوم (جلد دوم)
حاج شیخ عباس قمی (رضوان الله علیه)

اول - در شهادت حجرالأسود به امامت آن حضرت:

شیخ کلینی و دیگران از حضرت امام محمدباقر علیه السلام روایت کرده‏اند که چون امام حسین علیه السلام به درجه رفیعه شهادت فایز گردید محمدبن حنفیه خدمت امام زین‏العابدین علیه السلام پیام فرستاد و با آن حضرت خلوت نمود و گفت: ای برادرزاده من! می‏دانی که رسول خدا صلی اللَّه علیه و اله و سلم بعد از خود وصیت و امامت را با علی بن ابی طالب علیه السلام گذاشت و از آن پس به امام حسن علیه السلام و از پس وی با حسین علیه السلام، هم اکنون که پدرت (رضوان و صلوات یزدان بر وی باد) شهید گردید وصیت نگذاشت اینک من عم تو و برادر پدر تو و فرزند علی علیه السلام می‏باشم و به سن از تو بزرگترم و با این سن و قدمت که مراست و آن حداثت و خردسالی که تو راست من به این امر از تو سزاوارتر باشم.
مقصد آن است که با من در امر وصیت و امامت نزاع نکنی.
حضرت فرمود: ای عمّ! از خدا بپرهیز و در پی آنچه سزاوار آن نیستی خاطر میانگیز، من تو را موعظه می‏کنم که مبادا در شمار جاهلان باشی، ای عمو! پدرم صلوات اللَّه علیه پیش از آن که به عراق توجه فرماید با من وصیت نهاد و یک ساعت پیش از شهادتش در امر امامت و وصیت عهد و پیمان با من استوار فرمود و اینک اسلحه رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلم است که نزد من است، پس گرد این امر مگرد، چه من می‏ترسم عمرت کوتاه شود و در احوال تو آشوب و اختلال روی نماید، خداوند تبارک و تعالی ابا و امتناع دارد که امامت و وصیت را جز در نسل حسین علیه السلام مقرر فرماید. و اگر خواهی بر این جمله نیک دانا شوی بیا تا نزدیک حجرالأسود شویم و این حکومت از وی جوییم و از حقیقت این امر از او پرسش کنیم. حضرت امام محمدباقر علیه السلام فرمود که این مکالمت و سخن در میان ایشان گذشت در وقتی که در مکه بودند، پس به جانب حجرالأسود روان شدند، حضرت علی بن الحسین علیه السلام روی به محمد کرد و فرمود: تو ابتدا کن و در پیشگاه خدای تنعالی به زاری و ضراعت خواستار شو تا حجرالأسود را از بهر تو به سخن در آورد آنگاه از او پرسش کن.
پس محمد روی مسئلت و ابتهال به درگاه خالق متعال آورد و خدای را همی بخواند آنگاه حجرالأسود را خواند حجر او را جواب نداد، حضرت فرمود: ای عمّ! اگر تو وصی و امام بودی حجر تو را جواب می‏داد، محمد گفت: ای برادرزاده! اکنون تو حجر را بخوان و پرسش کن، پس حضرت زین‏العابدین علیه السلام به آن طور که می‏خواست دعا نمود پس فرمود سؤال می‏کنم از تو به حق خداوندی که عهد و میثاق پیغمبران و اوصیاء و تمامی مردمان را در تو قرار داد، خبر دهی ما را که بعد از حسین بن علی علیه السلام وصی و امام کیست؟ پس حجر چنان جنبش کرد که نزدیک بود از جای خود کنده شود، آنگاه خدایش به زبان عربی متین به نطق آورد به علی بن الحسین علیه السلام، گفت: وصیت و امامت بعد از حسین بن علی پسر فاطمه بنت رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله و سلم مخصوص تو است.(56) پس موافق بعضی روایات محمد پای مبارک آن حضرت را بوسید و گفت: امامت مخصوص تو است.(57)
مؤلف گوید: که در حدیقة الشّیعه است که این به جهت آن بود که ازاله شکوک و اوهام مستضعفان آنام گردد و محمد بن حنفیه قدس سره می‏خواست که بر آنهایی که او را امام می‏دانستند حقیقت و مقام و منزلت آن حضرت به ظهور رسد، نه آنکه در امر امامت منازعت نموده و از پدر و برادر خود نشنیده یا شنیده و اغماض عین کرده، چه مرتبه او از این عالیتر است که این توهم درباره او رود؛ چه حضرت رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلم وصی خود را خبر داد که بعد از من تو را پسری خواهد شد از دختری از بنی حنیفه و من اسم و کنیت خود را به او بخشیدم و به غیر او اسم و کنیت من به دیگری حلال نیست که میان کنیت و نام من جمع کند مگر قائم آل من [علیه السلام‏] که خلیفه دوازدهمین من است و عالم را پر از عدل و داد خواهد کرد بعد از آنکه پر شده باشد از جور و ظلم. لهذا حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام او را محمد نام نهاده و کنیتش را ابوالقاسم کرده، و محمد مذکور را در علم و و ورع و زهد و تقوی نظیر و عدیل نبود پس چون می‏تواند بود که از امام زمان خود غافل و طلب چیزی که حق او نباشد نماید؟!
و دلیل بر این معنی آنکه با وجود گواهی حجرالأسود جمعی کثیر اعتقاد به امامت او داشتند و از منع او از آن اعتقاد ممنوع نشدند و بر همان عقیده فاسده ماندند بلکه تا مدتها خلقی بی‏اندازه در عالم بودند که او را زنده می‏دانستند و می‏گویند هنوز از آن قوم جماعتی هستند که می‏گویند او در غاری در کوه رضوی - که کوهی است نزدیک به مدینه - مشغول به عبادت است و می‏گویند مهدی موعود او است و آب و عسل حق تعالی در آن غار به جهت او خلق نموده تا گرسنه و تشنه نماند. و این شعر از اشعار یکی از شیعیان او است:
وَ سِبْطُ لایَذُوقُ الْمَوْتَ حَتّی‏ - یَقُودَ الْخَیْلَ یَقْدِمُهُ الْلِّواءُ
یَغیبُ فَلا یُری‏ فیهِمْ زَماناً - بِرَضْوی‏ عِنْدَهُ عَسَلٌ وَ ماءُ؛
یعنی یکی از اسباط رسول است که موت او را در نمی‏یابد و او الم مرگ نمی‏چشد تا آنکه بیرون بیاورد لشکر را و علمها پیشاپیش او خواهد بود و بعد از آنکه مدتها از نظر مردمان غائب باشد در کوه رضوی که در آنجا عسل و آب به جهت او خلق شده و به عبادت حق تعالی مشغول است، و این شاعر نه همین در باب امامت و مهدویت آن حضرت غلط کرده بلکه در اینکه او را سبط شمرده هم به غلط افتاده.(58)
مؤلف گوید: که این اشعار را شیخ مفید رحمه اللَّه از کثیر عزّه نقل کرده و اولش این است:
اَلا اِنَّ اْلاَئِمَّة مِنْ قُرَیْشٍ - وُلاةُ الْحَقَّ اَرْبَعَةٌ سِواءُ
عَلِیٌّ وَالثَّلثَةُ مِنْ بَنیِه - هُمُ اْلاَسْباطُ لَیْسَ بِهِمْ خِفاءُ
فَسِبْطُ سِبْط ایمانٍ وَ بِرٍّ - وَ سِبْطٌ غَیَّبَتْهُ کَرْبَلاءُ
فَسِبْطٌ لایَذوُقُ الْمَوْتَ الخ(59)