بدان که ولادت با سعادت آن حضرت روز دوشنبه سوم صفر یا در غرّه رجب سال پنجاه و هفت در مدینه منوره واقع شد و آن حضرت در واقعه کربلا حضور داشت و در آن وقت چهار سال از سن مبارکش گذشته بود، والده ماجدهاش حضرت فاطمه دختر امام حسن مجتبی علیه السلام بود که او را امّ عبداللَّه میگفتند و آن حضرت ابن الخیرتین و علوی بین علویین بود.
از دعوات راوندی نقل است که روایت شده از حضرت امام محمدباقر علیه السلام که فرمود:
روزی مادرم در زیر دیواری نشسته بود که ناگاه صدایی از دیوار بلند شد و از جا کنده شد خواست که بر زمین افتد مادرم به دست خود اشاره کرد به دیوار و فرمود نباید فرود آیی، قسم به حق مصطفی صلی اللَّه علیه و آله و سلم که حق تعالی رخصت نمیدهد تو را در افتادن؛ پس آن دیوار معلق در میان زمین و هوا باقی ماند تا آنکه مادرم از آنجا بگذشت، پس پدرم امام زینالعابدین علیه السلام صد اشرفی برای او تصدّق داد.(206)
و نیز راوی از حضرت صادق علیه السلام روایت کرده که روزی آن جناب یاد کرد جدهاش مادر حضرت امام محمدباقر علیه السلام را و فرمود: کانَتْ صِدّیقَةً لَمْ یُدْرَکْ فی آلِ الْحَسَنِ علیه السام مِثْلُها؛ جدهام صدیقه بود و در آل حضرت حسن علیه السلام زنی به درجه و مرتبه او نرسید.(207)
و به اساتید معتبره از حضرت صادق علیه السلام منقول است که چون یکی از مادران ائمه علیهم السلام به یکی از ایشان حامله میشود در تمام آن روز او را سستی و فتوری حاصل میشود مانند غش، پس مردی را در خواب میبیند که او را بشارت میدهد به فرزند دانای بردباری، چون از خواب بیدار میشود از جانب راست خود از کناره خانه صدایی میشنود و گوینده آن را نمیبیند که میگوید حامله شدی به بهترین اهل زمین و بازگشت تو به سوی خیر و سعادت است و بشارت باد تو را به فرزند بردبار دانا. پس دیگر در خود ثقل و گرانی نمییابد تا آنکه نه ماه از حمل او میگذرد، پس صدای بسیار از ملائکه از خانه خود میشنود، چون شب ولادت میشود نوری در خانه خود مشاهده میکند که دیگری آن نور را نمیبیند مگر پدران امام، پس امام مربع نشسته از مادر پدید میگردد، سرش به زیر نمیآید چون به زمین میرسد روی به جانب قبل، میگرداند و سه مرتبه عطسه میکند و بعد از عطسه حمد حق تعالی میگوید و ختنه کرده و ناف بریده متولد میشود و آلوده به خون و کثافت نمیباشد و دندانهای پیشین همه روییده میباشد، و در تمام روز و شب از رو و دستهای او نور زردی مانند طلا ساطع میشود.(208)
اسم شریف آن حضرت محمّد و کنیت آن جناب ابوجعفر و القاب شریفهاش باقر و شاکر و هادی است و مشهورترین لقبهای آن حضرت باقراست و این لقبی است که حضرت رسالت صلی اللَّه علیه و آله و سلم آن جناب را به آن ملقب فرموده چنانچه به روایت سفینه از جابر بن عبداللَّه منقول است که حضرت رسول صلی اللَّه علیه و آله و سلم به من فرمود: ای جابر! امید است که تو در دنیا بمانی تا ملاقات کنی فرزندی از من که از اولاد حسین خواهد بود که او را محمّد نامند یَبْقَرُ عِلْمَ الدّینِ بَقْراً؛ یعنی او میشکافد علم دین را شکافتنی، پس هرگاه او را ملاقات کردی سلام مرا به او برسان.(209)
شیخ صدوق رحمه اللَّه روایت کرده از عمر بن شمر که گفت: سؤال کردم از جابر بن یزید جعفی که برای چه امام محمدباقر علیه السلام را باقر نامیدند؟ گفت: به علت آنکه بَقَرَ الْعِلْمَ بَقْرَاً ای شَقَّهُ وَ اَظْهَرَهُ اَظْهاراً؛ شکافت علم را شکافتی و آشکار و ظاهر ساخت آن را ظاهر کردنی، به تحقیق حدیث کرد مرا جابر بن عبداللَّه انصاری که شنید از رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلم که فرمود: ای جابر! تو زنده میمانی تا ملاقات مینمایی پسرم محمّد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب علیهم السلام را که معروف است در تورات به باقر، پس هرگاه ملاقات کردی او را از جانب من او را سلام برسان، پس جابر بن عبداللَّه رحمه اللَّه آن حضرت را در یکی از کوچههای مدینه بدید و گفت: ای پسر! تو کیستی؟ فرمود: محمّد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب هستم. جابر گفت: ای پسرک! با من روی کن، آن حضرت به او روی کرده گفت روی واپس کن چنان کرد، عرض کرد: سوگند به پروردگار کعبه که این شمایل و خصال رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلم است، ای فرزند! رسول خدایت سلام رسانید. فرمود: مادام که آسمان و زمین بر جای باشد سلام بر رسول خدا باد و بر تو باد ای جابر که تبلیغ سلام آن حضرت نمودی، آنگاه جابر به آن حضرت عرض کرد: یا باقِرُ اَنْتَ الْباقِرَ حَقَّاً اَنْتَ الَّذی تَبْقَرُ الْعِلْم بَقْراً.(210)
علما گفتهاند که آن حضرت را باقر گفتند لِتَبقُّرِهِ فِی الْعِلْمِ وَ هُوَ تَفَجُّرهُ وَ تَوَسَّعُهُ چه آن حضرت شکافنده علوم اولین و آخرین و دلش بحر پهناور و چشمه جوشنده علم و دانش بود.
در تذکره سبط ابن الجوزی مسطور است که آن حضرت را باقر نامیدند از کثرت سجود آن حضرت بَقَرَ السُّجُودُ جَبْهَتَهُ، اَی فَتَحَها وَ شَقّها؛ یعنی گشاده کرد سجود جبین او را. وَ قیلَ لِغزارَةِ عِلْمِهِ؛ یعنی گفتهاند که آن حضرت را به سبب غزارت و کثرت علمش باقر لقب کردهاند. (211) و ابن حجر هیتمی با کثرت نصب و عنادش در ضواعق محرقه گفته:
اَبُوجَعْفِرٍ مُحَمَّدٌ الْباقِرُ علیه السلام سُمِّیَ بِذلِکَ مِنْ بَقَرَ الاَرْضَ، اَیْ شَقَّها وَ اَثارَ مُخْبئاتِها وَ مَکامِنَها فَلِذلِکَ هُوَ اَظْهَرُ مِنْ مُخْبَئاتِ کُنُوزِ الْمَعارِفِ وَ حَقائِقِ الاَحْکامِ وَ اللَّطائِف ما لا یَخْفی اِلاّ عَلی مُنْطَمِسِ الْبَصیرَةِ اَوْ فاسِدِ الطَّویَّةِ وَ السَّریرَةِ وَ مِنْ ثُمَّ قیلَ هُوَ باقِرُ الْعِلْمِ وَ جامِعُهُ وَ شاهِرُ عِلْمِهِ وَ رافِعُهُ الخ.(212)
و نقش نگین آن حضرت اَلْعِزَّة للَّهِ یا اَلْعِزَّةِ للَّهِ جَمیعاً بوده، و به روایت دیگر انگشتر جد خود حضرت امام حسین علیه السلام را در دست میکرد و نقش آن اِنَّ اللَّهَ بالِغُ اَمْرِهِ بوده و غیر این نیز روایت شده و منافاتی بین این روایات نیست؛ چه ممکن است آن حضرت را انگشترهای متعدد بوده که بر هر کدام نقش معینی باشد.(213)