]
دوم - شیخ کلینی و دیگران از صالح بن سعید روایت کردهاند که گفت روزی داخل سرّ من رأی شدم و به خدمت آن جناب رفتم و گفتم: این ستمکاران در همه امور سعی کردند در اطفاء نور تو و پنهان کردن ذکر تو تا آنکه تو را در چنین جایی فرود آوردند که محل نزول گدایان و غیربان بی نام و نشان است، حضرت فرمود که ای پسر سعید! هنوز تو در معرفت قدر و منزلت ما در این پایهای و گمان میکنی که اینها با رفعت شأن ما منافات دارد و نمیدانی کسی را که خدا بلند کرد به اینها پست نمیشود. پس به دست مبارک خود اشاره کرد به جانبی چون به آن جانب نظر کردم بستانها دیدم به انواع ریاحین آراسته و باغها دیدم که به انواع میوهها پیراسته و نهرها دیدم که در صحن آن باغها جاری بود و قصرها و حوران و غلمان در آنها مشاهده کردم که هرگز نظیر آنها را خیال نکرده بودم، از مشاهده این احوال دیدهام حیران و عقلم پریشان شد. پس حضرت فرمود ما هرجا که باشیم اینها از برای ما مهیا است و در کاروان گدایان نیستیم.(1174)
[