تربیت
Tarbiat.Org

منتهی الآمال تاریخ چهارده معصوم (جلد دوم)
حاج شیخ عباس قمی (رضوان الله علیه)

سوم - حدیث ابوخالد زبالی و آنچه مشاهده کرد از دلایل آن حضرت‏

شیخ کلینی روایت کرده از ابوخالد زبالی که گفت: وقتی که می‏بردند حضرت امام موسی علیه السلام را به نزد مهدی عباسی و این اول مرتبه بود که حضرت را از مدینه به عراق آوردند منزل فرمود آن حضرت به زباله، پس من با او سخن می‏گفتم که غمناک دید فرمود: ابوخالد چه شده مرا که می‏بینم تو را غمناک؟ گفتم: چگونه غمناک نباشم و حال آنکه تو را می‏برند به نزد این ظالم بی باک و نمی‏دانم که با جناب تو چه خواهد کرد، فرمود: بر من باکی نخواهد بود، هرگاه فلان روز از فلان ماه شود استقبال کن مرا در اول میل، ابوخالد گفت: من همّی نداشتم جز شمردن ماهها و روزها تا روز موعود رسید پس رفتم نزد میل و ماندم نزد آن تا نزدیک شد که آفتاب غروب کند و شیطان در سینه من وسوسه کرد و ترسیدم که به شک افتم در آنچه آن حضرت فرموده بود که ناگاه نظرم افتاد به سیاهی قافله که از جانب عراق می‏آمد پس استقبال کردم ایشان را دیدم امام علیه السلام را که در جلو قطار شتران سوار بر استر می‏آمد فرمود: اَیْهاً یا اَباخالِدٍ! دیگر بگوی ای ابوخالد! گفتم: لبیک یابن رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله و سلم! فرمود: شک مکن البته دوست داشت شیطان که تو را به شک افکند، گفتم: حمد خدایی را که نجات داد تو را از آن ظالمان، فرمود: به درستی که من را به سوی ایشان برگشتنی است که خلاص نخواهم شد از ایشان.(593)