بدان که علی بن جعفر علیه السلام سیدی جلیلالقدر، عظیم الشأن، شدید الورع عالم کبیر، راوی حدیث، کثیر الفضل بوده و تا حضرت جواد علیه السلام بلکه به قول صاحب عمدةالطالب تا حضرت هادی علیه السلام را درک کرده و در ایام آن حضرت وفات کرده و پیوست ملازمت برادرش حضرت موسی بن جعفر علیه السلام را اختیار کرده بود و از آن جناب معالم دین اخذ مینمود و از برکات او است مسائل علی بن جعفر که در دست است و علامه مجلسی رحمه اللَّه آن را در مجلد چهارم بحار [چاپ قدیم] نقل فرموده.(454)
و بالجمله؛ جلالت شأن آن بزرگوار زیاده از آن است که در اینجا ذکر شود و تمامی علمای رجال او را ستایش بلیغ نمودهاند.
و شیخ کشّی روایت کرده که وقتی طبیب خواست حضرت امام محمّد جواد علیه السلام را فصد کند چون نیشتر را نزدیک حضرت آورد که رگ را قطع کند علی بن جعفر نزدیک آمد و گفت: ای آقای من! ابتدا مرا فصد کند چون حدّت نیشتر در من اثر کند و جناب شما را متألم نگرداند و چون آن حضرت برخاست برود علی بن جعفر برخاست و کفشهای آن حضرت را جفت کرد و در پیش پای آن حضرت نهاد و حال آنکه علی بن جعفر در آن وقت پیرمرد محترمی بوده و حضرت جواد علیه السلام تازه جوان بوده!(455)
و شیخ کلینی روایت کرده از محمّد بن حسن عمّار که من ده سال در مدینه خدمت علی بن جعفر بودم و از او اخذ میکردم احادیثی که از برادرش حضرت ابوالحسن علیه السلام شنیده بود و مینوشتم آنها را، وقتی در خدمت او بودم که حضرت جواد علیه السلام داخل مسجد حضرت رسول صلی اللَّه علیه و آله و سلم شد. علی بن جعفر چون نظرش بر آن حضرت افتاد بیاختیار از جای برخاست و بیکفش و رداء خدمت آن حضرت دوید و دست او را بوسید و او را تعظیم و تکریم کرد، حضرت جواد علیه السلام فرمود: ای عمو! بنشین خدا تو را رحمت کند، عرض کرد: ای سید و آقای من! چگونه بنشینم و حال آنکه تو ایستادهای، پس چون علی بن جعفر از خدمت آن حضرت مرخص شد و آمد در مجلس خود نشست اصحابش او را سرزنش کردند و گفتند تو این نحو با او رفتار میکنی و حال آنکه عموی پدر او میباشی؟! فرمود: سکوت کنید! پس دست برد و محاسن خود را گرفت و گفت: هرگاه حق تعالی مرا با این ریش اهلیت نداد از برای امامت و این جوان را اهلیت داد و امامت را به او تفویض نمود آیا من انکار کنم فضل او را، پناه میبرم به خدا از آنچه شما میگویید که احترام او را ندارم بلکه من بنده او میباشم!
مؤلف گوید: که از ملاحظه این دو حدیث معلوم میشود که این بزرگوار چه اندازه معرفت به امام زمان خود داشته و کَفاهُ ذلِکَ فَضْلاً وَ شَرَفاً. قبر این بزرگوار مشتبه است، آیا در قم است یا در عریض که یک فرسخی مدینه است که ملک آن جناب و محل سکنای او و ذرّیهاش بوده، اختلاف است؛ و ما در هدیة الزّائرین آنچه متعلق به این مقام است ذکر کردیم به آنجا رجوع شود.(456)
صاحب روضة الشهداء گفته: اما علی عریضی کنیتش ابوالحسن است عالم بزرگ بوده، در کودکی از پدر بازمانده و از برادر خود امام موسی علیه السلام علم آموخته و نسبت او به عریض است و آن دهی است به چهل میل از مدینه دور و اولاد او بسیارند و ایشان را عریضّیون گویند، و او را عقب از چهار پسر است: محمّد و احمد شعرانی و حسن و جعفر. اما جعفر اصغر عقب او از علی پسر او است و حال این عقب پوشیده است، انتهی.(457) و احتمال میرود قبری که در قم است قبر همین علی باشد.
و اما قول او که علی را عقب از چهار پسر است خلاف آن چیزی است که نقل شده؛ زیرا عالم فاضل جلیل سید مجدالدّین عریضی - استاد شیخ ابوالقاسم محقق حلّی - نسبش به عیسی بن علی بن جعفر الصادق علیه السلام منتهی میشود، بدین طریق السید مجدالدّین علی بن حسن بن ابراهیم بن علی بن جعفر بن محمّد بن علی بن حسن بن عیسی بن محمّد بن علی العریضی صاحب المسائل عن اخیه الکاظم علیه السلام ابن الإمام جعفر صادق علیه السلام، و حسن بن علی بن جعفر حمیری است و بر او اعتماد کرده در طریق خود به مسائل علی بن جعفر روایت میکند از جدش علی بن جعفر.
و بدان که در بعضی از کتب انساب است که فاطمه کبری بنت محمّد بن عبداللَّه الباهرین الإمام زینالعابدین علیه السلام زوجه علی عریضی است. و بدان نیز آنکه در قم یکی از احفاد علی بن جعفر رضی اللَّه عنه که به شرافت و جلالت معروف است مدفون است و نام شریف او احمد بن قاسم بن احمد بن علی بن جعفر الصادق علیه السلام است و قبرش مزار عامه مردم است و واقع است در قبرستان نزدیک به دروازه قلعه در بقعه قدیمه که از زمان بنای آن تا به حال هفتصد سال است. و خواهرش(458) فاطمه نیز ظاهراً در آنجا به خاک رفته و احمد بن قاسم مذکور جلیلالقدر است.
و در تاریخ قم است که چنین رسیده است که احمد بن قاسم زمینگیر و عنّین بوده و آبله در چشمش پیدا شده و بدان سبب هر دو چشمش تباه گشت و چون وفات یافت به مقبره قدیمه مالون دفن گردید و تربت او را زیارت میکردند و بر سر تربت او سایبانی بوده. و چون اصحاب خاقان مفلحی در سنه دویست و نود و پنج به قم رسیدند آن سایبان را از سر قبر او کشیدند و مدتی زیارت او نمیکردند تا آنگاه که بعضی از صلحای قم به خواب دید در سنه سیصد و هفتاد و یک که ساکن در این تربت مردی بس فاضل است و در زیارت کردن او ثواب و اجر بسیار است، پس دیگرباره بنای قبر او را از چوب مجدد گردانیدند و مردم زیارت کردن او را از سر گرفتند و جمعی از ثقات گفتهاند که جمعی که صاحب علت [ مرضی] کهنه بودهاند و یا در عضوی از اعضای ایشان زحمتی و علتی واقع شده بر سر قبر او میرفتند و طلب شفا مینمودند و به برکت روح شریف او، از آن علت شفا مییافتند.(459)