قال رب انی وهن العظم منی و اشتعل الرأس شیباً ولم أکن بدعائک رب شقیا و انی خفت المولی منوراءی و کانت امرأتی عاقراً فهب لی من لدنک ولیا یرثنی و یرث من ءال یعقوب واجعله رب رضیا یزکریا انا نبشرک بغلم اسمه یحیی لم نجعل له من قبل سمیا؛(1419) گفت: پروردگارا! استخوانم سست شده دو شعله پیری تمام سرم را فرا گرفته؛ و من هرگز در دعای تو، از اجابت محروم نبودهام! و من از بستگانم بعد از خودم بیمناکم (که حق پاسداری از آیین تو را نگاه ندارند)! و (از طرفی) همسرم نازا و عقیم است؛ تو از نزد خود جانشینی به من ببخش... که وارث من و دودمان یعقوب باشد؛ و او را مورد رضایتت قرار ده! ای زکریا! ما تو را به فرزندی بشارت میدهیم که نامش یحیی است؛ و پیش از این، همنامی برای او قرار ندادهایم!