روزی مارک تواین نویسنده و نقاد معروف آمریکایی از همسایه خود که کتابخانه مرتبی در خانه داشت خواهش کرد به او اجازه دهد که از کتابهای وی استفاده کند. همسایه چنین پاسخ داد: من خیلی خوشوقتم از اینکه کتابهایم مورد استفاده شما قرار گیرد؛ ولی چون متأسفانه با خود عهد کردهام که کتابهایم را از خانه بیرون نفرستم، اگر مایل باشید ممکن است تشریف بیاورید و در کتابخانه خود من از آنها استفاده کنید. مارک تواین جوابی نداد و سکوت اخیار کرد. مدتی از این قضیه گذشت و اتفاقا روزی همان همسایه، خدمتکارش را نزد مارک تواین فرستاده و از او خواست تا ماشین چمن زنی خود را یک روز به او عاریه دهد. مارک تواین این طور جواب داد که: به آقای خود بگویید من خیلی خوشوقتم از اینکه ماشین چمن زنی امیرالمؤمنین مورد استفاده ایشان قرار گیرد، ولی چون متأسفانه با خود عهد کردهام که ماشین را از خانه بیرون نفرستم، اگر مایل باشند ممکن است تشریف بیاورند و در خانه خود من از آن استفاده کنند!(2598).