بزرگی فرموده بود: به دکتر رفتم، در نوبت نشستم، یک پیرزن دهاتی نوبتش شد. پیش آقای دکتر رفت و گفت: نسخهای را که به من دادید جوشاندم و خوردم ولی خوب نشدم! معلوم شده بعد که این خانم به جای این که نسخه را به داروخانه ببرد و جوشانده بگیرد و آن را بجوشاند، همان نسخه را جوشانده بود. دکتر گفت: حیف از نان که شوهرت به تو میدهد بخوری! بعد هم نسخهای نوشته بود که به داروخانه برود و جوشانده بگیرد و مصرف کند، تا خوب شود. این بزرگ فرموده بود، نوبتم که رسید، دیگر کسی غیر از من و دکتر در مطب نبود. به آقای دکتر گفتم که آقا میدانی امروز چه کردی؟ گفت: چه کردم؟ گفتم: یک گناه نکردی، بلکه گناهان فراوانی مرتکب شدی: اولین گناهت این که یک مسلمان را مسخره کردی و اگر مسلمانی مسلمان دیگر را مسخره کند، شخصیت او را در میان مردم بکوبد، گناهش به قدری بزرگ است که در روایات میخوانیم روز قیامت در پیشانیاش نوشته شده: هو ایس من روح الله،(1782) یعنی این از رحمت خدا مأیوس است، رحمت خدا شامل حالش نمیشود و باید به جهنم برود و در روایت میخوانیم که گناهش مثل جنگ با خداست. من اهان ولیاً فقد بارزنی بالمحاربة؛(1783) اگر کسی به مسلمانی اهانت کند، مثل آن است که با خدا جنگ کرده باشد. آن بزرگ فرموده بود: این گناه اول! گناه دوم این که موجب شدی دیگران خندیدند و شخصیت این پیرزن را کوبیدند و او نیز خجالت کشید. از جاهایی که سبب، اولی از مباشر است، همین جاست. اگر تو این جمله را نمیگفتی، دیگران نیز مسخرهاش نمیکردند. گناه سوم این که دروغ گفتی: حیف از نان که شوهرت به تو بدهد، بخوری، این دروغ است، این زن نمیداند که نسخه را چه باید بکند، از کجا میگویی که شوهرداری و خانهداری بلد نباشد؟ یک عمر شوهرداری و خانهداری کرده است، لذا این جمله حیف از نان که تو بخوری دروغ است و کسی که دروغ بگوید، گناهش بت پرستی است و قرآن شریف میفرماید: فاجتنبوا الرجس من الأوثان واجتنبوا قول الزور؛(1784) از پلیدیهای بتها اجتناب کنید! و از سخن باطل بپرهیزید! از دو چیز بپرهیز! یکی از بت پرستی، یکی هم از دروغ گفتن. بعد گفته بود: اگر بخواهم برایت بشمارم، به عنوان اولی و ثانوی، خیلی گناه کردی! و راستی چنین است. این جمله برای من و شما خیلی مفید است. ما باید مواظب زبان خودمان باشیم که فرق احمق و عاقل همین است. عاقل آن است که اول فکر میکند، بعد حرف میزند، اما احمق اول حرف میزند، بعد فکر میکند.(1785)