تربیت
Tarbiat.Org

گنجینه معارف‏ جلد 1
محمد رحمتی شهرضا

پیامبر با یاران خود مشورت می‏کند

سپاهیان کفار، حدود بیست و سه روز بود که مدینه را محاصره کرده بودند. و چون مسلمانان با همفکری سلمان فارسی، به دور شهر خندق کنده بودند، لذا مشرکین نمی‏توانستند به شهر وارد شوند. با این حال درگیری‏های پراکنده‏ای به شکل تیراندازی یا صورتهای دیگر، کمابیش وجود داشت.
مدت محاصره طولانی شده بود و نزدیک بود که کافران پیروز شوند و شهر مدینه را به تصرف خود درآورند. با چنین وضعی پیغمبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) به طور مخفیانه کسی را به نزد غطفانی‏ها که یکی از قبایل متحد قریش بودند فرستاد و از سران ایشان که حارث بن عوف و ابن حصن نام داشتند، خواست که شما صلح کنید و ما در عوض ثلثی (یک سوم) از خرمای مدینه را به شما می‏دهیم.
سران قبیله غطفان راضی شدند و پیغمبر فرمود تا صلح نامه را نوشتند. پس از آنکه صلح‏نامه نوشته شد، حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) کسی را فرستاد تا دو تن از نمایندگان و سران مردم مدینه از انصار به نام‏های سعد بن معاذ و سعد بن عباده به محل مذاکرات بیایند تا با آنان نیز به مشورت بپردازد.
وقتی که این دو نفر به خدمت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رسیدند و از جریان صلح آگاه شدند، شروع به بحث و مجادله پیرامون آن نمودند. سعد بن معاذ گفت: یا رسول الله آیا به خاطر ما (مردم مدینه) صلح می‏کنی یا خداوند متعال تو را امر فرموده است؟
پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: نه خداوند نفرموده، بلکه من به خاطر شما صلح می‏کنم. برای اینکه می‏بینم مردم مدینه به رنج آمده‏اند و مدتی است که مدینه را محاصره کرده و مسلمانان را به تنگ آورده‏اند و من هم به همین دلیل صلح کردم تا غطفانی‏ها به موجب صلح کنار روند و باز گردند و چون ایشان بروند، بقیه لشکر قریش قدرتی ندارند و آنها نیز از ضعف و کم قدرتی خواهند رفت. سعد بن معاذ در جواب پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) عرض کرد: یا رسول الله! ما در آن زمان که کافر بودیم، هرگز یک دانه خرما باج و رشوه به هیچ آفریده‏ای نمی‏دادیم و خفت و خواری از طرف هیچ کسی را گردن نمی‏نهادیم، اکنون که خداوند دانا، اسلام را بر ما فرستاد و ما را به خاطر وجود شما عزیز کرد، برای چه و به چه دلیل خواری را بر ما فرستاد و ما را به خاطر وجود شما عزیز کرد، برای چه و به چه دلیل خواری را بر خود بپذیریم و مال خود را به عنوان باج و رشوه به کافران بدهیم؟ به خدایی که تو را به راستی و درستی برای خلق فرستاد، یک دانه هم از خرمای مدینه به آنان نمی‏دهیم و با ایشان می‏جنگیم تا خداوند بزرگ خود چه تقدیر کرده باشد.
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به سادگی فرمود: خرمای مدینه مال شماست. بنابراین حق شما است که درباره آن تصمیم بگیرید. اگر راضی نیستید، حق دارید که ندهید و (خلاصه) خود دانید.
وقتی که پیامبر نظر خود را به آنان گفت، و سخنش تمام شد، سعد بن معاذ صلحنامه را که هنوز امضاء نشده بود، گرفت و پاره کرد.
اتفاقا پس از مدتی که از محاصره مدینه گذشت، سپاهیان قریش خسته شدند و قصد داشتند به مکه باز گردند که چند تن از سواران آنان به رهبری عمرو بن عبدود و عکرمه بن ابی جهل توانستند، خندق را دور زده و جای باریک‏تر آن را پیدا کرده و با اسب از روی آن بپرند و به سوی شهر (مدینه) بروند.
وقتی که به نزدیک مسلمانان رسیدند، عمرو بن عبدود مبارز طلبید. حضرت امام علی (علیه السلام) به نبرد با وی برخاست و او را به هلاکت رساند.
پس از کشته شدن عمرو بن عبدود، یارانش از ترس پا به فرار گذاشته و مجددا با زحمت بسیار از خندق پریدند و به سوی قریشیان باز گشتند. وقتی که ابو سفیان سردسته کفار، وضع را چنین دید، و در ضمن دانست که از هم پیمانان داخلی‏اشان (یهود بنی قریظه) نیز کاری ساخته نیست، خطاب به اشراف و سربازان مکه (قریش) گفت: ای گروه قریشیان، به خدا اینجا دیگر جای شما نیست. اسب‏ها و چهارپایان تلف شدند و بنی قریظه به گفته وفا نکردند... حرکت کنید که من نیز حرکت می‏کنم.
پس از آن، قریش وسائل خود را جمع کرده و دست از پا درازتر به مکه باز گشتند.(2396)