تربیت
Tarbiat.Org

گنجینه معارف‏ جلد 1
محمد رحمتی شهرضا

ایثار نسبت به فرزندان مردم‏

یکی از فرزندان شیخ رجبعلی خیاط می‏گوید: مادرم تعریف می‏کرد که: زمان قحطی بود، حسن و علی(523) روی پشت بام آتش روشن کرده بودند، رفتم ببینم چه می‏کنند، دیدم آن دو، پوست خیکی را آورده‏اند سرخ کنند و بخورند! با دیدن این صحنه گریه‏ام گرفت. آمدم پایین، مداری مس و مفرغ از منزل برداشتم، بردم زیر بازارچه فروختم و قدری دم پختک تهیه کردم. برادرم قاسم خان که شخص پولداری بود رسید، دید خیلی ناراحتم، از علت ناراحتی سؤال کرد، جریان را گفتم. قاسم خان که این ماجرا را شنید گفت: چه می‏گویی؟ شیخ رجبعلی را در بازار دیدم که صد تا بلیط چلوکباب میان مردم تقسیم می‏کند! چراغی که به خانه رواست به مسجد، حرام است، این مردم، کی می‏خواهد...، درست که عابد و زاهد است ولی کارش درست نیست!
با شنیدن این حرف‏ها ناراحتی من بیشتر شد. شب که شیخ به خانه آمد، با او برخورد کردم که چرا... و باناراحتی خوابیدم. نیمه‏های شب ناگاه متوجه شدم که مرا صدا می‏زنند که بلندشو! بلند شدم، دیدم مولا امیرالمؤمنین (علیه السلام) است که ضمن معرفی خود فرمود: او بچه‏های مردم را نگه داشته ماهم بچه‏های تو را! هر وقت بچه‏هایت از گرسنگی مردند حرف بزن!(524).