تربیت
Tarbiat.Org

گنجینه معارف‏ جلد 1
محمد رحمتی شهرضا

خلاصه‏ای از زندگی معصوم هفتم (علیه السلام)؛

امام پنجم معروف به باقر العلوم می‏باشد، آن حضرت در اول رجب سال 57 یا 58 قمری در مدینه متولد شد، نام مبارکش محمد و کنیه‏اش ابو جعفر و اما در لقب معروف به باقر است.
پدر بزرگوارش علی و مادرش فاطمه دختر امام حسن مجتبی (علیه السلام) است.
در سن 37 سالگی پس از شهادت پدر عالیقدرش در سال 94 هجری به امامت رسیده و حدود 19 سال امامت کرد و عمر شریف او 57 سال است. امامت حضرت در زمان درگیری بنی العباس و بنی امیه واقع شد. حضرت در این مدت دانش پژوهان بسیاری را با علوم مختلف آشنا نمودند، لذا به باقر العلوم یعنی شکافنده دانش‏ها ملقب شدند.
و بالاخره خباثت و کینه بنی امیه حضرت را به حال خود نگذاشت، و به دستور هشام بن عبدالملک بوسیله زهر توسط ابراهیم بن ولید استاندار مدینه مسموم و به شهادت نائل گردید.
[74]
امشب دلت را راهی مدینه کن! با چشم دل نگاه کن و ببین که بقیع زائر ندارد، امام باقر (علیه السلام) عزادار ندارد. قربان قبر بی شمع و چراغ تو. امشب دل شیعیان، مدینه است، امشب امام صادق (علیه السلام) کنار بستر بابا اشک می‏ریزد. امام باقر (علیه السلام) فرمود: من امشب از دنیا می‏روم چون پدرم زین العابدین شربت آبی آورد، و مرا به لقای حق تعالی بشارت داد(2827).
[75]
آن چه مسلم است این است که امام باقر (علیه السلام) با طرح مرموز و مخفیانه هشام بن عبدالملک، مسموم شده و به شهادت رسید، ولی عامل و چگونگی آن به روشنی مشخص نیست.
بعضی می‏نویسند ابراهیم بن ولید بن یزید بن عبدالملک (پسر برادر زاده هشام) آن حضرت را مسموم نمود.
و بعضی می‏نویسند: زید بن حسن به دستور هشام، زهر را به زین اسب مالید و اسب را به حضور امام باقر (علیه السلام) آورد و اصرار کرد که آن حضرت بر او سوار گردد. آن حضرت ناگزیر بر آن سوار شد و آن زهر در بدن او اثر کرد، به گونه‏ای که ران‏هایش متورم شد و سه روز در بستر سخت بیماری افتاد و سرانجام به شهادت رسید.
آن حضرت ساعات آخر عمر، کفن‏های خود را - که پارچه سفیدی که با آن احرام به جا آورده بود - مشخص نمود(2828).
از کف برفت صبر و نماندش دگر قرار دین شد تهی ز مخزن الاسرار کردگار
از ضعف بر جبین منیرش عرق نشست ارکان پنجمین امامت ز هم شکست
گاهی زبان به ذکر حق و گه شدی به هوش از دل کشیده آه شرربار و شد خموش(2829)
[76]
روز شهادت امام باقر (علیه السلام) است، امروز بقیع خلوت است. به فدای آن آقایی که امروز عزادار ندارد، اما مثل چنین روزی وقتی امام باقر (علیه السلام) به شهادت رسید، مدینه یک پارچه ضجه و ماتم شد، دوستان و شیعیان حضرت آمدند. شاگردان امام باقر (علیه السلام) عقب جنازه وا اماما می‏گفتند. امام صادق (علیه السلام) بر بدن پدر بزرگوارش نماز خواند، بدن مطهر امام باقر (علیه السلام) را داخل بقیع، کنار قبر پدرش، حضرت زین العابدین (علیه السلام) دفن کردند و احترام کردند.
بگوییم آقا! بدن شما را شیعیان و دوستان داخل بقیع بردند و با احترام دفن کردند، اما کربلا به فدای آن بدنی که سه شبانه روز روی خاک گرم کربلا بود. بنی اسد بدن را نشناختند، تا این که امام سجاد (علیه السلام) آمد و بدن‏ها را یک یک معرفی کرد و فرمود: بنی اسد! یک قطعه حصیر بیاورید. پس بدن بابا را میان حصیر گذاشت. همین که بدن را داخل قبر گذاشت، دیدند که بالا نیامد. بنی اسد نزدیک شدند، دیدند آقا لب‏ها را بر آن رگهای بریده گذاشته، مرتب می‏گوید: بابای غریبم حسین!(2830)
[77]
امام صادق (علیه السلام) فرمود: پدرم هنگام وفات، آن چه در اطرافش از کتب و سلاح و نشانه‏های امامت بود به من سپرد و فرمود: گواهانی نزد من بیاور! من چهار نفر از قریش را که نافع غلام عبدالله بن عمر در میان آنها بود، حاضر کردم، پس فرمود: بنویس: این است آنچه حضرت ابراهیم (علیه السلام) و یعقوب (علیه السلام) به پسرانش وصیت کرد: ووصی بها ابراهیم بنیه و یعقوب یا بنی ان الله اصطفی لکم الدین فلا تموتن الا و أنتم مسلمون؛(2831) فرزندان من! خداوند این آیین پاک را برای شما برگزیده و شما جز به آیین اسلام (تسلیم در برابر فرمان خدا) نمیرید).
و محمد بن علی (علیه السلام) به جعفر بن محمد (علیه السلام) وصیت کرد او را در بردی (لباس) را که نماز جمعه با آن می‏خواند، کفن کند و با عمامه خودش، او را عمامه پوشد و قبرش را چهار گوش سازد و به مقدار چهار انگشت از زمین بالا آورد و هنگام دفن، بندهای کفن را بگشاید. سپس فرمود گواهان بروند. آنها رفتند و به پدرم عرض کردم: (این وصیت چه احتیاجی به گواه داشت؟) حضرت فرمودند: پسر جانم! نخواستم که تو در امر امامت مغلوب باشی و مردم بگویند به او وصیت نکرده است، خواستم حجت داشته باشی!)(2832)
[78]
روی من و تربت بیابان بقیع دست من و دامان امامان بقیع
جان خسته و دل کبابم و دیده پراشک در آرزوی قبور ویران بقیع