یکی از اصول زندگی رسول اکرم و از اصول روشهای پیغمبر اکرم اصل سادگی بود که کان رسول الله خفیف المؤونة(1815) و تا آخر عمر این را رعایت کرد.
در یکی از احادیث نقل کردهاند (اهل تسنن هم نقل کردهاند) که عمر بن الخطاب وارد میشود به اتاق پیغمبر اکرم، در آن جریانی که حضرت از زنهایشان اعراض کردند و آنها را مخیر نمودند میان طلاق و یا صبر کردن به زندگی ساده. عدهای از زنها گفتند: آخر ما وضعمان خیلی ساده است، ما هم زر و زیور میخواهیم از غنائم به ما هم بدهید. فرمود: زندگی من زندگی ساده است. من حاضرم شما را طلاق دهم و طبق معمول که یک زن مطلقه - به تعبیر قرآن - باید تسریح کرد، یعنی باید مجهز کرد و یک چیزی هم به او داد، حاضرم چیزی هم به شما بدهم. اگر به زندگی ساده من میسازید، بسازید و اگر میخواهید رهایتان کنم رهایتان بکنم.(1816) البته همه شان گفتند خیر، ما به زندگی ساده میسازیم. که جریان مفصل است.(1817)
نوشتهاند عمر بن الخطاب وقتی که اطلاع پیدا کرد حضرت از زنهایشان ناراحت شدهاند، رفت که با حضرت صحبت کند. میگوید: یک سیاهی بود آنجا که در واقع به منزله دربان بود که حضرت به او سپرده بودند کسی نیاید، تا رفتم آنجا گفتم به حضرت بگو که عمر است. رفت و آمد گفت: جوابی ندادند. من رفتم و دو مرتبه آمدم اجازه خواستم باز هم به من جواب نداد. دفعه سوم گفت: بیا، وقتی رفتم دیدم پیغمبر در یک اتاقی که فقط فرشی که گویی از لیف خرماست در آن افتاده استراحت کرده، و وقتی من رفتم مثل این که حضرت کمی از جا حرکت کردند، دیدم خشونت این فرض روی بدن مبارکش اثر گذاشته، خیلی ناراحت شدم.
بعد میگوید: (و شاید با گریه) یا رسول الله چرا باید این جور باشد؟ چرا کسریها و قیصرها غرق در تنعم باشند و تو که پیغمبر خدا هستی چنین وضعی داشته باشی؟
حضرت مثل این که ناراحت میشود، از جا بلند میشود و میفرماید:
چه میگویی تو؟ این مهملات چیست که میبافی؟ تو خیلی به نضرت جلوه کرده، خیال کردهای من که اینها را ندارم، این محرومیتی است برای من؟ و خیال کردهای آن نعمت است برای آنها؟ به خدا قسم که تنها آنها نصیب مسلمین میشود، ولی اینها برای کسی افتخار نیست.(1818)
ببینید زندگی پیغمبر چگونه بود. وقتی که مرد از خودش چه باقی گذاشت؟ وقتی که علی مرد از خودش چه باقی گذاشت؟(1819)