عصبیت یکی از اخلاق باطنه نفسانیه است که آثار آن مدافعه کردن و حمایت نمودن از خویشاوندان و مطلق متعلقان است. چه تعلق دینی و مذهبی و مسلکی باشد، یا تعلق وطنی و آب و خاکی یا غیر آن. مثل تعلق شغلی و استاد و شاگردی و اینها و این از اخلاق فاسده و ملکات رذیلهای است که منشأ بسیاری از مفاسد اخلاقی و اعمال میگردد و خود آن فی نفسه مذموم است، گر چه برای حق باشد یا در امر دینی باشد و منظور اظهار حق نباشد.(778)
لجاجت و عناد و تعصب جاهلانه، انسان را جماد گونه میکند.
خداوند در آیات قرآنی، نه صفت برای قلب کفار بیان کرده است:
الف: انکار. قلوبهم منکرة (نحل، 22).
ب: تعصب. فی قلوبهم الحمیة (فتح، 26).
ج: انحراف. صرف الله قلوبهم (توبه، 127).
د: قساوت. فویل للقاسیة قلوبهم (زمر، 22).
ه: موت. لا تسمع الموتی (روم، 52).
و: زنگار. بل ران علی قلوبهم (مطففین، 14).
ز: مرض. فی قلوبهم مرض (بقره 14).
ح: ضیق. یجعل ضدره ضیقاً (انعام، 125).
ط: طبع. طبع الله علیها بکفرهم (نساء، 155).
تعصب بی جا و انحصار طلبی بیدلیل، ممنوع است. تحقیر و نادیده گرفتن دیگران، نشانه استبداد و خودمحوری است.
اگر تعصب و خودخواهی باشد، علم هم نمیتواند هدایت کند. اهل کتاب قادر به تلاوت آن بودند ولی به خاطر داشتن روحیه انحصار طلبی تلاوتها کارساز نبود.
در فضای آمیخته به تعصب، عالم و جاهل همانند هم فکر میکنند. مشرکان جاهل همان حرفی را میزدند که تلاوت کنندگان تورات و انجیل میگفتند.
گاهی تعصب به جایی میرسد که شخص حاضر میشود واقعیتهای روشن تاریخی را تحریف و یا انکار کند.
لجاجت و تعصب، مانع تفکر، استدلال و حق بینی است. آنان نه تنها نسبت به اسلام تعصب میورزند، در میان خودشان نیز عناد و لجاجت دارند.
انگیزههای کتمان حقیقت، زیاد است. از آن جمله میتوان به غرور، تعصب نابجای دینی، حفظ موقعیت، ضعف نفس، عدم شهامت، تنگ نظری، سفارش بیگانگان، حفظ مقام و مال اشاره کرد.
هر کس اهل تعصب و تحجر باشد و تغییرات بجا را نپذیرد، تقوا ندارد.
تعصب و خود برتربینی، یکی از آفتهای دینداری است.
اسلام تعصب نابجا ندارد و از علمای سایر ادیان که خدا ترس و با انصاف باشند، منصفانه تمجید میکند.
تعصب و تقلید بیجا، مانع شناخت حقیقت است و انسان را به عناد میکشد.
تعصب و تحجر به جایی میرسد که پیامبر معصومی چون ابراهیم که بیان و معجزه و علم دارد به خاطر مشتی سنگ و چوب و جماد محکوم به سوختن میشود.