تربیت
Tarbiat.Org

گنجینه معارف‏ جلد 1
محمد رحمتی شهرضا

وصیت پینه دوز

در یکی از دهات‏های انگلستان، پیرمردی که بسیار متمول بود، بدون وصیت مرد. زنش که طمع در تمام مال او داشت، تدبیری به خرج داد که به آن واسطه، تمام ارث به او برسد. قبل از آنکه مردم خبر فوت شوهرش را بشنوند، پیرمردی را که در همسایگی‏اشان مغازه پینه دوزی داشت و خیلی شبیه به شوهر او بود را نزد خود خواند و قرار بر آن گذاشت که آن پیرمرد در بستر شوهرش بخوابد و به طوریکه مقصود اوست وصیت نماید، یعنی تمام اموال را به او هبه کند. وقتی که کشیش برای شنیدن آخرین کلمات حاضر شد، پینه دوز در رختخواب مرگ به خود پیچید و آهی از جگر کشیده با صدای نحیفی گفت: چون زنم را بسیار دوست دارم و همه وقت کمال رضایت را از او داشته و دارم، لهذا نصف دولتم را به او هبه کردم، نصف دیگر را به آن پیرمرد پینه دوز بدهید که در همسایگی ماست و خیلی نانخور و اولاد دارد و چیزی هم ندارد. امیدوارم که خداوند از این وصیت من خشنود شده و مرا بیامرزد. زن از ترس آنکه مبادا از آن یک نیمه هم محروم بماند، ابدا حرفی نزده و گریه کنان اظهار تشکر کرد. وصیت نامه به همین قرار ثبت و اجرا شد.(2513)