تربیت
Tarbiat.Org

گنجینه معارف‏ جلد 1
محمد رحمتی شهرضا

آرزوهای طولانی‏

می‏گویند: زنی دیوانه شد و او را به دارالمجانین بردند. برای معالجه‏اش هر کار کردند فایده‏ای نبخشید. این زن هر روز صبح، دیوانه‏ها را دور خودش جمع می‏کرد و می‏گفت: من یک شوهر زیبا دارم. یک پسر و یک دختر خوشگل دارم. ماشین سواری قشنگی داریم. عصر به عصر که شوهرم از سرکار می‏آید، پشت فرمان ماشین می‏نشیند و من و بچه‏ها هم عقب ماشین می‏نشینم. از قصرمان که در شمیران است می‏رویم به ویلایی کمه داریم و در آنجا تفریح می‏کنیم.... بعد از تحقیقات درباره کودکی این زن، معلوم شد که وی در زمان درس خواندن آمال و آرزوهای عجیبی داشته است، مثلاً آرزو داشته است که شوهر آینده‏اش یک اداری عالی رتبه و خوش قیافه باشد. بچه‏های آنها، قصر و ویلایشان، ماشین و... چنین و چنان باشد. سال‏ها با این آرزوها زندگی می‏کند تا این که از قضا به همسری مردی عادی، فاقد زیبایی و ثروت در می‏آید. زندگی مشترکشان را در خانه‏ای کوچک و اجاره‏ای آغاز می‏کنند و صاحب فرزند نیز نمی‏شوند. عملی نشدن آرزوها، چنان روان زن بیچاره را آزار می‏دهد تا سرانجام دیوانه‏اش می‏کند.(106) آری! رؤیایی بار آمدن کودک، بیشتر بر اثر تلقینی است که از طرف اطرافیان به ذهن او تزریق می‏شود. خصوصاً پدر و مادر، به فرزند خود و عده‏هایی ندهند که توان انجام دادن آن را نداشته باشند تا نتیجه‏اش این بشود که او یک عمر در رؤیاهای خیالی خود پرواز کند و هیچ وقت دسترسی به آن نداشته باشد.