تربیت
Tarbiat.Org

گنجینه معارف‏ جلد 1
محمد رحمتی شهرضا

اثر ربا خوری‏

در اصفهان یک نفر متجاوز بود؛ علاوه بر گرانفروشی، رباخوار بود و احتکار می‏کرد، بالأخره مثل زالو خون مردم را می‏مکید. بچه‏ها و طایفه او نکبت‏ها و بدبختی‏های عجیبی گرفتارند. قضیه‏ای از او نقل می‏کنند که در اصفهان قحطی آمده بود و گندم کم شده و گرانی بود، نانواهای اصفهان فهمیدند که او گندم دارد، پیش او آمدند که گندمهایت را به مردم بده! گفت: یک من چند می‏خرید؟ (مثلا) گفتند: نرخش دو تومان است. گفت برو بابا! گفتند بیست و دو قران، گفت: نه، بروبالا! خلاصه مرد نرخ را بالاتر می‏برد تا جایی که راضی نشد، لذا گفت: صبر کنید تا فردا فکری بکنم. فردا هم گندم را به مردم نداد. بالأخره مشکل گذشت، آن کسانی که از ظلم دیگران باید بمیرند، مردند و کسانی هم زنده و قحطی هم نیز تمام شد. طولی نکشید که پای آن مرد درد گرفت، دکتر آوردند، خوب نشد، بالأخره شورای پزشکی تصمیم گرفت که پایش را ببرد. دست گذاشت روی انگشت پا، گفت: از اینجا؟ دکتر گفت: نه! برو بالا، قدری بالاتر آمد، گفت: از این جا؟ گفت: نه برو بالا! دلش نمی‏آمد، مثل همان گندم که خودش می‏گفت برو بالا، الان تجسم عمل شده و می‏گوید برو بالا، خلاصه تمام پول‏ها را داد و پا را هم قطع کردند.(1649)