تربیت
Tarbiat.Org

گنجینه معارف‏ جلد 1
محمد رحمتی شهرضا

شرط سید با حاج شیخ عبدالکریم حالری (رحمه الله)

آقای صدر اراکی از مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری (رحمه الله) که فرمود: زمانی که من در اراک بودم، برای چند نفر درس می‏گفتم. در میان شاگردها سیدی بود که می‏دانستم درس را خوب درک نموده و درست می‏فهمید. من از او خوشم آمد و دوست داشتم که او را یک روز نهار دعوت کنم. تا آن که روزی به او گفتم که شما یک روز برای صرف نهار به منزل ما تشریف بیاورید. گفت: قبول می‏کنم با این شرط که چیزی به غذای معمولی همه روزه خودتان اضافه نکنید من هم قبول کردم و قرار شد روز جمعه بیاید و تا چند روزی به روز جمعه مانده بود اتفاقاً من یادم رفته بود و دعوت ایشان را فراموش کرده بودم. ایشان روز جمعه آمدند. ما آن روز برای نهار، نان با پیاز داشتیم. من دیدم این غذا مناسب مهمان نیست. ناچار مقداری پول امانت در نزدم بود از آن دادم و دو سیخ کباب از بیرون خریده و آوردند میان سفره نهادند. ولی آن آقا از آن کبابها میل بفرمائید. گفت: یا شیخ! من با تو شرط کردم که بر غذای حاضری خود بیفزائید. تو چرا به آن شرط عمل نکردی و از پول امانت مردم دادی و کباب خریدی؟ بالاخره نان با پیاز خورد و از آن کبابها نخورد و رفت. بعد از آن من هر چه کردم آن آقا را دیگر ندیدم و نفهمیدم که کی بود و کجا رفت؟ و چگونه دانست آن پول امانت است؟!(331)