وقتی هیچ حادثهای اتفاقی نیست، پس چه جای خشم؟ شما یك جا نمیبینید كه حضرت یعقوب(ع) از حادثههای پیش آمده گله کنند، چون هیچ حادثهای را از مدیریت حق خارج نمیبینند. ناآرامیهای حضرت یعقوب(ع) مثل لابهها و زاریهای اولیاء الهی در نیمههای شب است که طالب رؤیت حق هستند، رؤیت یوسف(ع) و اُنس با او به عنوان رؤیت جمال پیامبر خدا، مقصد حضرت یعقوب(ع) است. چون كسی كه پیامبر خدا یعنی حضرت یوسف(ع) را با تمام وجود دوست نداشته باشد پیامبر نیست، و بهرهای از محبت انوار الهی نبرده است. اگر كسی زیر این آسمان، امام(ع) را دوست ندارد اصلاً آدم نیست، الاّ اینكه امام(ع) را نشناسد، آن قصهاش جداست. قلبی كه بر خوبان دل نبندد اصلاً قلب نیست، شما كمی روی تزكیه خودتان كار كنید، به راحتی محبتِ مظهر عبودیت یعنی فاطمه زهرا(س) به قلبتان میافتد، نیرو نمیخواهد «آشنایی، نه غریب است كه جانسوز من است».
مسیر اجرای خواب یوسف(ع) كه پدر امید داشت عملی بشود و برادران برای محقق نشدنش تلاش میكردند، همان فعالیت برادران بود. پس اگر قضای عالم اینچنین حسابشده است، چه جای خشم؟ كدام حادثهای است كه دریچه به مقصد رسیدن ما نباشد؟ فقط برادران بد امتحان دادند، ولی مسیر یوسف(ع) همان چاه بود و اینکه در مصر فروخته شود و بالأخره کار به زندان بکشد و بعد به عزیزی مصر دست یابد. مگر جز این است كه باید شاه خواب ببیند و كارگزاری كه یوسف(ع) را میشناسد قبلاً در زندان باشد و سپس شرابریز سلطان شود و درباریان را به یوسف(ع) که در زندان است هدایت کند؟ درست این مسیر، همان مسیری است كه یوسف(ع) باید طی میکرد. با توجه به چنین بصیرت الهی است که یوسف(ع) در این مسیر هیچجا هیچ اعتراضی ندارد. اشك یعقوب(ع) هم كه عرض شد یک اشك عالی است و شایسته هر انسانی است كه وقتی یار الهیاش را گم میكند همانند آن حضرت اشک بریزد. حضرت یعقوب(ع) دو تا از فرزندانشان پیغمبرند، و نظر خاص به آن دو به همین جهت است. همانطور که حضرت محمد(ص) چندین دختر دارند ولی یكی از آنها است كه در مقام عصمت كلیه است، میبینید ازآن جهت كه حضرت فاطمه(س) ظهور بهشت است، رسول خدا(ص) یک محبت خاص به آن حضرت دارند، آیا كسی هست كه بهشت را دوست نداشته باشد؟ مسلّم بر خوبیها دلبستن عین خوبی است.
این که یك دفعه یوسف(ع) گم شد یک چیز است، اما این که این گمشدن عین جریانی است كه باید واقع بشود چیز دیگر. اگر انسان به این دید برسد که هر حادثهای را دریچه نمایش سنتی از سنن الهی ببیند دیگر فوق خشمِ خود زندگی میکند. انسان باید بتواند قواعد و سنن ظریف جاری در حادثهها را بنگرد، این نگاهی است که در کتاب و مدرسه بهدست نمیآید. همانطور که برای دیدن شب قدر در بین شبها دید خاصی میخواهد و ائمه، ما را طوری راهنمایی کردهاند که از بعضی ظرائف میتوانیم متوجه ظرائف دیگر شویم. حضرت صادق(ع) میفرمایند: «مَنْ اَدْرَكَ فاطِمَةَ حَقَّ مَعْرِفَتِها، اَدْرَكَ لَیْلَةَ اَلْقَدْر»؛ اگر كسی فاطمه را آنطور که شایسته اوست، درک کند، شب قدر را درک کرده است. حال اگر کسی «لَیْلَةَ اَلْقَدْر» را درك كند اسرار و سنن جاری در حادثهها را میشناسد چون لیلةالقدر شب فهم سّر اندازهها و کشف اسرار است. و این با تدبّر در شخصیت حضرت زهرا(س) حاصل میشود.
با تأمل در حرکات و کلمات زهرای مرضیه(س) متوجه ظرائفی از عالم وجود میشویم که آن ظرائف شعور ما را جهت درک ظرائف عالم بالا رشد میدهد، چون حضرت زهرا(س) خودشان سرّاند، و با نظر به آن حضرت وارد نظر به عالم اَسرار میشویم.(176)
یک وقت متوجه میشویم در حال حاضر آن بصیرت لازمه را در امور نداریم، بسیار خوب ولی این نکته از نظر شما در جای خود محفوظ است كه «حادثهها از دست خدا در نمیرود.» پس اگر حادثهای خلاف انتظار ماست، خلاف انتظار خدا نیست و از دست خدا در نرفته است. و چون رب هستی كه بناست مرا تربیت كند این حادثه را برای من بهوجود آورده است، پس فروبردن خشمی که در مقابل این حادثهی غیر منتظره پیش میآید به تعبیر حضرت امیرالمؤمنین(ع) گواراترین جرعهی زندگی است و لذا نهتنها پذیرفتن آن نباید سخت باشد که باید برای من شیرین هم باشد، رب هستی كه بناست مرا تربیت كند این حادثه را برای من به وجود آورده است پس این حادثه هدیهی پروردگار من است و دریچهای است برای اجرای اراده دوست، تا من تربیت شوم. هنر ما در رویارویی با حادثهها، به جای اعتراض و ناسپاسی، خوب موضعگیریكردن است. گفت:
دیگران را تلخ میآید شراب عشق ما
آن ز دست دوست می گیریم و شِکّر میشود
بیاییم بررسی کنیم در مقابل حادثهها چطور موضع بگیریم. امام خمینی«ره» روزی كه جنگ شروع شد، براساس همین بینش خود را نباختند و در جستجوی سنتی بودند که در دل این حادثه رخ مینمایاند. ایشان در رابطه با جنگ، بر خدا خشم نكردند كه چرا در این شرایط، جنگ را بهوجود آوردی، ولی بر صدام خشم كردند زیرا او میخواست ارادهی خبیث خود را بر ملت ما اعمال کند، آنچه به ما توصیه شده راضیشدن بر قضا است و نه راضیشدن بر مقتضی. خشم بر این که چرا این حادثه رخ داد یک نوع عصیان است، ولی خشم بر صدام عین بندگی است. حضرت میفرمایند: از این جهت خشمت را بنوش که بر فضای الهی خشم نداشته باشی، ولی اینکه وظیفه تو است بر تجاوزکار خشم کنی بحث دیگری است و این شرط بندگی است. و با خشم بر متجاوز در واقع دارید بندگی میكنید، بدون آن که آن خشم بر ما مسلط شود. کینه بر ظالمان و فاسقان در راستای نزدیکی به خدا باید انجام گیرد و چنین کینهای ما را از پا در نمیآورد، زیرا بنا به گفته حافظ:
یا سبو یا خم می یا قدح باده كنند
یك كف خاك در این میكده ضایع نشود
در میكدهی هستی هیچچیز بیخود و بیحساب در صحنه نیست، نمونهاش را که بنده بارهها عرض كردهام و از یقینیات بنده است، همین دفاع مقدس 8 ساله است و اگر این حادثهی بهظاهر زیانبار نبود امروزه بهواقع انقلاب اسلامی که راز ماندگاری اسلام و تشیع است، موجود نبود، هر چه داریم از جنگ 8 ساله داریم. سالهای سال مستضعفان جهان از این چشمهی پررحمت تغذیه خواهند کرد و سرنوشت خود را به نفع خود رقم خواهند زد، هنوز برکات این چشمه به قلب بشر معاصر نرسیده است.
پس همچنان که ملاحظه فرمودید هر حادثهای، همانی است كه باید باشد. و لذا در رویارویی با آن، اظهار خشم و بیقراری جا ندارد و اگر ما در بینش خود به آن حد نرسیدهایم که حوادث را اینچنین ببینیم و در مقابل آن هیچ خشمی به خود راه ندهیم، امام(ع) ما را متذکر میشوند و میفرمایند مواظب باش در مقابل حوادثِ پیشبینینشده، خشمْ تو را نبلعد. بلکه سعی کن تو خشم را بنوشی.
خشم به عنوان اعتراض به حادثههای غیره منتظره ناگهان به سراغ ما میآید، چون انسان در مقابل آن حادثه احساس نارضایتی میکند، غافل از این که این حادثه یک امتحان است و در اثر همین غفلت است که خشم به سراغ انسان میآید و او را میبلعد. حضرت میفرمایند در چنین شرایطی خشم خود را بنوش، نگذار بر تو غلبه كند، بعد میفرمایند: هیچ نوع نوشیدنی را من ندیدهام كه به اندازهی خشمی كه نوشیده میشود از نظر نتیجهی نهایی شیرینتر باشد.