حضرت مولی الموحدین(ع) در ادامه میفرماید:
«وَ خُذْ عَلَى عَدُوِّكَ بِالْفَضْلِ فَإِنَّهُ أَحْلَى الظَّفَرَیْنِ»؛
به دشمنت بخشش و بزرگی نشان بده که آن شیرینترین آن دو پیروزی است.
تا از طریق بخشش بر دشمنت بتوانی افقهای عالی انسانی را بهدست آوری و در زیر سایههای دروغین خشم، عمرت لگدمال نشود. آری در مقابله با دشمنت راه فضل و بخشش را پیشه كن و کرامت از خود نشان بده، زیرا اگر پیروزی بر او برای تو شیرین است، این نوع برخورد شیرینتر و پیروزمندانهتر است. چون با این برخورد عمیقترین لایه فطری ما ارضاء و شکوفا میگردد و به سرمایهای دست مییابد که بسیاری از انسانها به آن دست نمییابند. درست است که اجازه داری در مقابل دشمنی افراد برخورد تند داشته باشی و نیروی خود را مجهز کنی و او را شکست دهی و بر او پیروز گردی و به غضب خود تشفّی دهی و خود را به حلاوت و شیرینی پیروزی بر دشمن برسانی، ولی یک راه دیگر هم هست که آن شیرینتر است و آن فضل و بزرگواری است نسبت به دشمن، و تو این دومی را انتخاب کن تا به افقی بسیار برتر دست یابی. یکی از رفقا با عصبانیت به دیگری گفت من دیگر خانه شما نمیآیم. آن یکی گفت: ولی من خانه شما میآیم. یکباره فضا عوض شد، این نوع برخورد احاطه طرف را بر خود و بر حوادث اطراف خود میرساند، در چنین حالتی رقابت و همسنگشدن با رقیب به فضل و بزرگ منشی با رفیق تبدیل میشود. اینکه حضرت میفرمایند برخورد دومی و این نوع پیروزی «أَحْلَى الظَّفَرَیْنِ» در مقابل آن پیروزی که بر دشمن غلبه کنی، شیرینتر است، چون استعدادی از انسان در این برخورد به فعلیت میآید که فوقالعاده ثمربخش است و انسان متوجه تواناییهایی از خود میشود که اهل قدرت هرگز متوجه آن نیستند. این نوع برخورد از طرف شما، شما را متوجه قدرتی بالاتر از قدرت اسلحه میکند، حالا برای طرف مقابل نتیجهاش چیست؟ همان طور که عرض کردم اگر زمینهای در او باشد متحول میشود، و اگر زمینه اصلاح در او نیست غضب الهی را بر او تسریع میکنند.
در تاریخ اسلام داریم كه محمدبناسماعیل پسر برادر حضرت امام موسی كاظم(ع) دعوت شد به بغداد برود و در محضر خلیفه بر علیه حضرت کاظم(ع) شهادت دهد. فکر میکرد حضرت کاظم(ع) در جریان نیستند. وقتی به بهانهی تجارت میآید تا از حضرت - یعنی عموی خود- خداحافظی کند، حضرت میفرمایند؛ همینجا در مدینه بمان. میگوید قرض دارم میخواهم تجارتی بکنم و قرضها را اداء کنم. حضرت میفرمایند من همه قرضهای تو را اداء میکنم. میگوید میخواهم خودم روی پای خودم کار کنم، حضرت میفرمایند تا آخر عمر خرج زندگیات را به عهده میگیرم، این سفر را نرو، او زیر بار نمیرود. حتی امام(ع) به او میفرمایند در قتل من مظلوم شركت نكن. میگوید این حرفها یعنی چه؟ عمو میخواهم بروم تجارت كنم، و خداحافظی میکند و میرود. چند قدمی كه میرود حضرت او را صدا میزنند و میگویند پس برای این که در راه خرجی داشته باشی این كیسه پول را بگیر. وقتی رفت اصحاب از کار امام(ع) خیلی تعجب میكنند، امام(ع) میفرمایند پدرم از پدرشان نقل کردند، تا میرسانند به رسول خدا(ص) که اگر رَحِم در مقابل برخورد خوب شما بیمحلی کند، بر خورد خوب شما موجب تنبیه خدا با او خواهد شد و همانطور هم شد. عرضم این است که ما با محبت اگر نتوانیم افراد را اصلاح کنیم خداوند از طریق محبت ما آنها را تنبیه میکند و شرشان از ما دفع میشود.