شهادت رسول خدا و امام حسن مجتبی«(ع)» را از صمیم قلب تعزیت عرض میكنم و امیدوارم حزن ما نسبت به رحلت و شهادت این ذوات مقدسه، سرمایهای برای حیات ابدی ما باشد.
با نظر به موضوع رحلت و شهادت این دو انسان دوستداشتنی بحث را در ادامهی توصیههای حضرت علی(ع) به فرزندشان قرار میدهیم تا ببینیم چگونه میتوان برای سیرِ مسافت طولانی به سوی قرب الیالله به کمک محبّت به اولیاء الهی، آن مسیر را راحتتر طی کرد.
بهطور کلّی میتوان گفت دو نوع شخصیت داریم؛ یک نوع شخصیت که جنبة عقلانیت در او غلبه دارد، و یک نوع شخصیت که جنبة احساسات بر او غلبه دارد. شخصیت نوع اول اگر خود را تربیت نکند جنبة عقلانیت او در امور دنیایی و محاسبات دنیایی رشد میکند و اگر خود را تربیت کند، جنبة عقلانیت او در سیر به سوی معقولات عالم اعلا رشد میکند. شخصیت نوع دوم نیز که بیشتر جنبة احساسات و شیفتگی در او غلبه دارد، اگر آن جنبه را تربیت نکند شیفتة دنیا و امور دنیا میشود و با دنیا معاشقه میکند، ولی اگر آن روحیه را تربیت کند قلب او - که مرکز احساسات متعالی است - رشد میکند و با وجود حقایق مرتبط میشود.
اگر حافظ میگوید:
عاشق شو ور نه روزی كار جهان سر آید
ناخوانده نقش مقصود در كارگاه هستی
نظر به ایجاد شیفتگی از نوع دوم در روح دارد. میگوید در این دنیا مسلمان معمولی نباش، شیفته و شیدا باش، امّا شیفته و شیدای خوبیها و حقایق. كسی كه شیفتهی خوبیها و حقایق شد از بسیاری از مسائل وَهمی و بازیهای نفس امّاره، آزاد است، دیگر چیزهایی كه بقیه را مشغول خود میکند، مثل تجمّلات، توجه به نظر مردم و امثال اینها، برای این فرد دغدغه نیست. روحِ شیفتة خوبیها و حقایق، شیفتگی خود را مدیریت میکند که اوّلاً: گرفتار شیفتگیهای وَهمی نشود. ثانیاً: خود را از عوامل شیفتگی حقیقی محروم ننماید، و به واقع آنچه را که موجب مسرورشدن جان و قلب اولیاء الهی است بشناسد و مسرور شود. قلب حضرت یعقوب(ع) از این نوع قلبها است و لذا با دیدن حضرت یوسف(ع) که مجسمهی عصمت(23) و صفا و پاکی است، مسرور میشود و با از دست دادن او محزون میگردد، چون غم و شادی خود را مدیریت کرده و این مخصوص هرکسی است که جهت قلب خود را به سوی حقایق و معنویات سیر داده است.
پس ابتدا باید متوجه باشیم، روحی كه شیفته نیست روح مرده است، ولی روحی هم كه بر دنیا شیفته است روحی است سراسر بیمحتوا، برعکسِ روحی كه شیفتة حقایق و اولیاء الهی و ائمه معصومین(ع) است، چنین روحی زنده و امیدوار میباشد. پس باید کاری كرد تا در کنار عقل، قلب هم به صحنه بیاید و نسبت به حقایق شیفتگی پیشه کند، منتها شیفتگیاش جهتدار باشد. گفت:
مهر خوبان در میان جان نشان
جان مده الّا به مهر دل خوشان
بعضی از افراد دل به دنیا ندارند، دنیا هم نمیتواند آنها را به شعف بیاورد ولی به جای آنکه شور و شیفتگی خود را مدیریت کنند، سرکوب میکنند، و خلاصه خیلی عقلانی میشوند و میدانی برای قلب در زندگی خود باز نمیکنند، دوست داشتن را گم میکنند و عملاً این افراد از حضور در بعضی از زوایای زندگی خود را محروم میکنند.
ممکن است انسان با توجه به آثار گناه و عقوبتهای مربوط به آن، گناه نکند، ولی شور بندگی چیز دیگری است، آنطور که انسان عاشق با خدا ارتباط داشته باشد و در همان راستا بندگی کند و بندگان معصوم خدا را دوست بدارد.
خداوند از ما والِهْ و شیداشدن میخواهد، و لذا میگوید: «قولوا لااله الا الله تُفلحوا»؛ بگویید اِله و معبود و دلبری جز خدا نیست تا رستگار شوید و زندگیتان به نتیجة مطلوب برسد. نگفت بگویید خالقی جز خدا نیست! «اِله» آن است كه جان را شیفته و شیدا میكند. جان باید با محبّت به حق شعله بكشد. باید عاشقی را در خودمان ایجاد كنیم. به گفتهی مولوی:
عشق است بر آسمان پریدن
صد پرده به هر نفس دریدن
اوّل نفس از نفس گسستن
اوّل قدم از قدم بریدن
نادیده گرفتن این جهان را
مر دیده خویش را بدیدن(24)
در جلسات آینده إنشاءالله چگونگی این نوع عشق طرح میشود.
شهید مطهری«ره» میفرماید: «تشیّع مكتب عشق است.» چون شیعه کسانی را در منظر خود دارد که ارزش عشقورزیدن دارند، و آنها ائمهی معصومین(ع)اند و خداوند هم مودّت به آنها را به ما توصیه فرموده است.(25) شما به قلبتان رجوع كنید، ببینید نسبت به حزن و سرور رسول خدا(ص) در چه شرایطی هستید، آیا سرمایهای برای قلب خود بهتر از این سراغ دارید كه نسبت به سرور رسول خدا (ص)مسرور و نسبت به غم آن حضرت محزون باشید؟! این یعنی قلبی که شیفتگی خود را مدیریت کرده و لذا به محبوبهای واقعی دست پیدا کرده. گفت:
اگر که یار نداری چرا طلب نکنی
اگر به یار رسیدی چرا طرب نکنی
به خیرگی بنشینیکه اینعجبکاری است
عجب تویی که هوای چنین عجب نکنی
وقتی امام خمینی«ره» رحلت كردند سه نوع قلب در صحنه بود؛ یكی قلبهای پشت کرده به خوبیها و خوبان، كه آنها خوشحال شدند، به امید آنکه دوباره حكومت شاهنشاهی را راه بیندازند با آنهمه پستی و پلشتی، این قلبها خیلی تاریكاند. یك نوع قلب هم كه خود را درست رشد نداده و شیفتگی و شیدایی را نمیشناخت فقط ناظر حادثه بود، مثل كویری بدون سبزه و خرّمی. یک نوع قلب هم بود که در اثر شیدایی و شیفتگی نسبت به ایشان از عمق دل اشک ریخت و مزهی دوستداشتن را به زیباترین شکل احساس کرد و سوخت تا در این سوختن زنده شود. مسلّم زندهترین قلبهای روی زمین در آن زمان اینها بودند که گفت:
بسوز ای دل که تا خامی نیاید بوی دل از تو
کجا دیدی که بیآتش کسی را بوی عود آمد(26)
پس ابتدا باید برنامهی ما طوری باشد که قلبمان شیفته خوبیها گردد، تا در آنها قلب سرمایهی حزن از شهادت اولیاء، و سُرُور به جهت موفّقیت آنها، ظهور کند که این سرمایهی بسیار خوبی است. ممكن است سالهای متمادی بیاید و برود تا قلب ما نسبت به شهادت اولیاء خدا و یا تولد امامان معصوم(ع) و یا پیروزی اهل تقوا حساسیت لازم را بیابد و خود را تربیت کند، تا بتواند درست دوست بدارد و در راستای دوستداشتن وارد غمها و شادیهای مقدّس شود. یکی از غمهای مقدّس غم رحلت رسول خدا(ص) است، خیلیها در شهر مدینه با رحلت رسول خدا(ص) روبهرو شدند، یکی مثل حضرت علی(ع) با غمی جانکاه مشغول غسل وکفن آن حضرت شد و فرمود: «ای رسول خدا صبر در مرگ عزیزان نیکو است امّا نه برای از دستدادن تو.» آن حضرت اشک ریخت و سوخت، و با این سوختن به کمالی که باید برسد رسید. عدّهای هم جسد مبارک پیامبر خدا(ص) را رها كردند و رفتند سقیفه را به راه انداختند، اصلاً یادشان رفت كه بهترین انسانی كه باید دوست داشته باشند، رحلت كرده است، چون سرمایة شیفتگی به رسول خدا(ص) را نداشتند. در تاریخ داریم ابابکر و عایشه در دفن پیامبر(ص) حاضر نبودند. براساس کتابهای معتبر اهل سنت، عایشه گفته: «وَاللهِ ما عَلِمْنَا بِدَفنِ رَسولالله حَتّی سَمِعْنَا صَوتَ المَساعی فی جَوفِ لَیلَةِ الاَربَعاء»(27) به خدا قسم ما نفهمیدیم چه موقع رسول خدا دفن شد تا این که شنیدیم در شب چهارشنبه دفن شد. آیا پیامبر خدا(ص) علاوه بر پیامبربودن، شوهر عایشه نبود؟ آیا داماد ابابکر محسوب نمیشد؟ درست از پیش از ظهر روز دوشنبه 28 صفر - همان روزی که رسول خدا (ص)رحلت کردند- رفتند مشغول سقیفه شدند، درحالی كه امیرالمؤمنین علی(ع) مشغول غسل و كفن پیامبر خدا(ص) بودند. آن حضرت در رحلت رسول خدا(ص) جمله عجیبی دارند. میفرمایند:
«بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی یَا رَسُولَ اللَّهِ لَقَدِ انْقَطَعَ بِمَوْتِكَ مَا لَمْ یَنْقَطِعْ بِمَوْتِ غَیْرِكَ مِنَ النُّبُوَّةِ وَ الْإِنْبَاءِ وَ أَخْبَارِ السَّمَاءِ خَصَّصْتَ حَتَّى صِرْتَ مُسَلِّیاً عَمَّنْ سِوَاكَ وَ عَمَّمْتَ حَتَّى صَارَ النَّاسُ فِیكَ سَوَاءً وَ لَوْ لَا أَنَّكَ أَمَرْتَ بِالصَّبْرِ وَ نَهَیْتَ عَنِ الْجَزَعِ لَأَنْفَدْنَا عَلَیْكَ مَاءَ الشُّئُونِ وَ لَكَانَ الدَّاءُ مُمَاطِلًا وَ الْكَمَدُ مُحَالِفاً وَ قَلَّا لَكَ وَ لَكِنَّهُ مَا لَا یُمْلَكُ رَدُّهُ وَ لَا یُسْتَطَاعُ دَفْعُهُ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی اذْكُرْنَا عِنْدَ رَبِّكَ وَ اجْعَلْنَا مِنْ بَالِك»(28)
«پدر و مادرم فداى تو اى رسول خدا! با مرگ تو رشتهاى پاره شد كه در مرگ دیگران اینگونه قطع نشد، با مرگ تو رشته پیامبرى، و فرود آمدن پیام و اخبار آسمانى گسست. مصیبت تو، دیگر مصیبت دیدگان را به شكیبایى واداشت، و همه را در مصیبت تو یكسان عزادار كرد. و اگر به شكیبایى امر نمىكردى، و از بىتابى نهى نمىفرمودى، آنقدر اشك مىریختم تا اشكهایم تمام شود، و این درد جانكاه همیشه در من مىماند، و اندوهم جاودانه مىشد، كه همه اینها در مصیبت تو ناچیز است! چه باید كرد كه زندگى را دوباره نمىتوان بازگرداند، و مرگ را نمىشود مانع شد، پدر و مادرم فداى تو! ما را در پیشگاه پروردگارت یاد كن، و در خاطر خود نگهدار!
میفرمایند: جزع زشت است امّا نه برای تو. امیرالمؤمنین قلب خود را تربیت کردهاند برای شیفتگی، آن هم شیفتگی نسبت به خوبیها و خوبان. شما بالاخره چندین سال عمر میكنید، ولی باید به یك نحوی یك بار هم که شده علیوار در غم رحلت رسول خدا(ص) محزون باشید. همانطور كه یك عمر نماز میخوانید تا شاید دو ركعت نماز همراه با شوق بندگی بخوانید و از این دنیا بروید، همة این نمازهایی كه به وقت میخوانید، برای این است كه شاید یکی از نمازهایتان، آن بشود که باید بشود تا همهی نمازها را بر اساس آن نماز حساب کنند.(29)
این نوع محبت و غم و سُرُور نسبت به اولیاء الهی، پلههای نردبان قرب به سوی خداوند است. وقتی حجابها عقب رفت، همهی حرکاتی که مقدمه برای مرحلهی آخرین بوده، آن مرحلهی آخرین، نتیجه را حساب میکنند. هر سال به حزن رحلت رسول خدا(ص) مینشینیم، شاید یكبار علیوار حزن رحلت رسول خدا(ص) را سرمایة قلبمان کنیم که در آن صورت تمام این حزنها را بر اساس همان حزن علیوار بهحساب میآورند، که این سرمایهی بزرگی است. پیامبر(ص) مهربانترین و با صفاترین انسان روی زمین بودند و لذا دوست داشتن چنین انسانی حق قلب و روان ما است.
انوار الهی گاهی تجلّی میکند و ظاهر میشود و گاهی در خفا و حجاب میرود، گاهی آن نور با وجود نبی جلوه میكند، و گاه با رحلت آن حضرت در خفا میرود. کسی كه نظر به آن جلوه دارد، از تجلیاش مسرور است و از خفایش محزون. همچنانکه در شهادت فاطمه زهرا(س) و ائمه(ع) برایتان پیش میآید، این اشکها که در شهادت امیرالمؤمنین(ع) میریزید به جهت شناخت جلوهی حق است در آینهی وجود آن حضرت، و چون از طریق آن حضرت با نور الهی مأنوس شدید، وقتی آن نور در خفا میرود، اشک جاری میگردد.
بیشتر تأكید بنده این است که عزیزان، فرهنگ محزون بودن نسبت به فقدان اولیاء الهی را بشناسند شاید كه آن فرهنگ سرمایهی قلب ما شود. قرار است ما برای سرمایهاندوزی در صحنه باشیم. چرا شما در رحلت رسول خدا (ص)به امام زمان(عج)تعزیت میگویید؟ چون آن حضرت قلب كلّ است و جزع او جزع كلّ، همانطور که قلب علی(ع) در رحلت نبیالله(ص) در حزن بود. قلب حضرت فاطمه(س) یک لحظه از فقدان پیامبر خدا(ص) آرام نمیگیرد، این غیر از غصهای است که سایر مسلمانان از رحلت رسول خدا(ص) داشتند، قلب حضرت فاطمه(س)، جمال رسول خدا(ص) را محل تجلّی حق میدید، همانی که خودِ حضرت(ص) فرمودند که؛ «مَنْ رَانِی فَقَدْ رَأی الحَق»(30 )هر کسی مرا ببیند حق را دیده است. ملاحظه بفرمایید که چگونه یك قلب اینقدر در دوست داشتن آزاد است و کسی را میتواند دوست داشته باشد که باید دوست داشت، برعکسِ سقیفهسازان که از دوست داشتن پیامبر(ص) محروم بودند. كودك وقتی اسباببازیاش میشكند جزع میكند، قلب این کودک اسیر اسباببازی است، ولی یك قلب وقتی پیامبر خدا(ص) از صحنه میرود جزع میكند، این قلب متعلق به نبیالله(ص) است. حالا آن پیامبر(ص) برای آن که قلب ما بعد از رحلت آن حضرت سرگردان نباشد فرمود: «فاطِمَةُ بِضْعةٌ مِنّی»؛(31) فاطمه پارة من است، پس هر کس میخواهد از طریق من رابطهی محبّتش با خدا قطع نشود، به فاطمه(س) بنگرد و حق و حقیقت را در حرکات و سکنات او دنبال کند. روی این مطلب وقت بگذارید كه چه قلبی باید در صحنه جان ما باشد كه رحلت نبی(ص) برای ما وسیلهی تقرّب به فاطمه(س) باشد؟ از این زاویه نگاه كنید كه اهلالبیت(ع) همگی نورند، پس بودشان و شهادتشان توجه به نور خدا است و عامل هدایت ما، رحلت نبی(ص) برای قلب بیدار، عامل ایجاد سرمایه است، همچنانکه تولّد و حیات نبی(ص) عامل ایجاد سرمایه است.
با این مقدمهی نسبتاً طولانی، به سراغ توصیههای امیرالمؤمنین(ع) به فرزندشان امام حسن(ع) میرویم تا إنشاءالله بتوانیم قلبی شیفته نسبت به خوبها و خوبیها تربیت کنیم.