«وَ أَمَرَكَ أَنْ تَسْأَلَهُ لِیُعْطِیَكَ وَ تَسْتَرْحِمَهُ لِیَرْحَمَكَ»؛
از تو خواسته است که از او بخواهی تا به تو عطا کند و از او طلب رحمت نمایی که رحمت خود را به تو ارزانی نماید.
«وَ لَمْ یَجْعَلْ بَیْنَكَ وَ بَیْنَهُ مَنْ یَحْجُبُكَ عَنْهُ وَ لَمْ یُلْجِئْكَ إِلَى مَنْ یَشْفَعُ لَكَ إِلَیْهِ»؛ و بین خودش و تو هیچ واسطهای نگذاشته است که آن واسطه مانع ارتباط تو با خودش شود.
همین حالا وقتی میخواهی بگویی خدا! بدون آن که لازم باشد فکر کنی، قلب خود را متوجه او مینمایی، چون اگرلازم باشد فکر کنی، نمیگویی خدا، بلکه به خدا فکر میکنی. همان طور که شما وقتی با بنده حرف می زنی، راحت قلب خود را متوجه بنده میکنی و با من حرف میزنی، آیا فکر میکنی و حرف میزنی، یا اراده میکنی و آنچه میخواهی بگویی، میگویی؟ اتفاقاً اگر فکر کنی که حرف نمیزنی، فکر میکنی. درست است که در حین سخنگفتن مکنونات قلبت را میگویی ولی اراده میکنی که چه بگویی و میگویی. در رابطه با خدا هم باید کاری کنید که إنشاءالله قلب به زبان بیاید، چون از طرف خدا حجاب و مانعی نیست، مانع از طرف ما است که باید آن را برطرف کرد. امام خمینی«ره» در کتاب سرّالصلاتشان در رابطه با این که چگونه قلب در نمازمان حضور داشته باشد، میفرمایند: چطور کودکان را ابتدا حرف دهانشان میگذاری تا به حرف در آیند، اولش که حرف نمیزند، شما چند بار میگویید بگو آب، آب، آب. اول شما تکرار میکنید تا او یاد بگیرد، بعد تکرار کند، بعد از مدتی شروع میکند به حرفزدن. برای راه انداختن قلب هم همین طور باید عمل کرد، اول شما اذکار نماز را دهان قلب میگذارید تا قلب راه بیفتد پس از مدتی خودِ قلب آن اذکار را میگوید و با حقیقت آنها مأنوس میشود. از این به بعد شما به دنبال قلب میدوید. مشکل من و شما این است که نمیتوانیم بگوییم «بسماللهالرّحمنالرّحیم» چون مبانی عقلیاش برایمان حل نشده است. این که میفرمایند در جلسهی علمی و معرفتی شرکت کنیم ثواب دارد برای این است که عقل موضوع را بپذیرد تا بعداً انکار نکند چون دینداریِ احساساتی پایدار نیست، و هیچوقت به جوانهایی که با شور خاصی دینداری میکنند ولی عقلاً دین را قبول نکردهاند، نباید امید داشت، إنشاءالله خدا کمکشان میکند و همان دینداری را ادامه میدهند ولی نباید روی آنها حساب باز کرد، اگر خدا به آنها کمک کرد و بعد از احساسات، مسیرشان مسیر معرفت به حقایق دینی شد بعد از آن معرفت، به جای احساسات، عشق و معنویت عرفانی پیش میآید. احساسات مادون عقل است ولی عرفان مافوق عقل است. باید کاری کرد قلب بعد از این که حقایق را فهمید، تکرار کند، واز این طریق با نور حقایق مرتبط شود و نماز به جهت این امر دارای جایگاه بسیار گرانقدری است، ما در دعا و به خصوص در نماز صدای جانمان را داریم در محضر حق ارئه میدهیم.