حضرت در همین راستا میفرمایند:
«وَ اعْلَمْ یَقِیناً أَنَّكَ لَنْ تَبْلُغَ أَمَلَكَ»
فرزندم بدان که یقیناً به آرزویت نمیرسی.
چون جنس دنیا این است که در هر موضوعی هزاران، هزار چهره دارد. مثلاً شما به آرایشگاه میروید تا موهایتان را که بلند شده است كوتاه كنید، اگر موضوع کوتاهکردن مو با هرچه زیباترشدن همراه شد هر طور که مرتب کنید، فرم دیگری در ذهنتان میآید و شما را به دنبال خود میکشد، اما اگر اهل آرزوهای دنیایی و پیروی از خیالات وَهمی نباشید، همینكه موهایتان کوتاه و مرتب شد برایتان كافی است و به دنبال صورتهای دیگری نیستید که تمام فكرتان را مشغول كند. علت این که گاهی انسان روی چیزهای بیاهمیت زیاد حساس میشود این است كه فراموش کرده آمده است دراین دنیا تا خود را تغییر دهد، تمام همّتش این شده كه بیرون را تغییر بدهد و چون دنیا هزاران هزار چهره دارد چنین شخصی هیچ گاه به آرزوی خود نمیرسد.
بر اساس برهان حركت جوهریِ عالم ماده، وقتی یك پدیدهای عین حركت است، هر چقدر آن را تغییر بدهی باز هم جای تغییر دارد. چون در ذات خود عین حركت است پس هر چه در تغییر آن قدم بگذاریم همان تغییر مقدمهای برای تغییر بعدی میشود. و هیچوقت با ثبات و آرامش روبهرو نمیشوید.
یک حالتی در ذهن شما به عنوان آرزو رخ مینماید، حالا تلاش میکنید تا به آن برسید. رسیدن به آن آرزویی که در ابتدا در خیال شما رخ نمایاند مقدمهی ظهور یک آرزوی خیالی دیگر میشود و بعد از برآوردهشدن آن، دوباره آرزوی دیگر رخ مینمایاند، پس هیچوقت به هدفتان که برآوردهشدن آرزوهای وَهمی است، نمیرسید.
حضرت(ع) به عنوان جدّیترین سخن در مورد دنیا فرمودند: «وَ اعْلَمْ یَقِیناً أَنَّكَ لَنْ تَبْلُغَ أَمَلَكَ» فرزندم یقیناً بدان تو هرگز به آرزویت نخواهی رسید. آری مسلم انسان در زندگی دنیایی باید برنامهریزی کند و در جهت رسیدن به آنها تلاش نماید، ولی این غیر از پیروی از آرزوهای دنیایی و خیالات ذهنی است، آن جوانی که تلاش میکند در کنکور قبول شود اگر این قبول شدن را به عنوان یک برنامه جهت زندگی خود مدیریت کرد گرفتار آرزوهای دنیایی نسبت به قبولی کنکور نمیشود، که اگر قبول نشد احساس شکست بکند و اگر هم قبول شد مغرور شود و آرزوهای دیگر او را تا ناکجاآباد بکشاند. سخن حضرت(ع) این است که زندگی با آرزوها، زندگی در ناکجا آباد است، چون اصلاً قابل دسترسی نیست، آنکسی که قبولشدن در کنکور را به عنوان یک آرزو دنبال میکند انتظار دارد بعد از رسیدن به آرزویش دیگر آرام شده باشد ولی میبیند چنین نیست، سخن حضرت آن است که شما به آرزوی خود نمیرسید ولی به قبول شدن در كنكور میرسید. اگر تصور آن جوان این بود كه با قبولشدن در كنكور به آرزویش میرسد و آرام میشود، میفرمایند چنین نیست. اشکال هم از اینجا پیدا شد که خواستی در دنیا به آرزوهایت برسی، نه اینکه در دنیا برنامههایی داشته باشی تا دنیا را بستر بندگی خود کنی. نیاز نیست برای مصداق سخن حضرت راهِ دور برویم. شما یك نفر از اهل دنیا پیدا کنید كه بگوید به آرزوهایش رسیده و آرامش لازم را دارد. آنهایی كه كاخ و ویلا و كشتی و... دارند اگر به آرزوهایشان رسیدهاند، چرا آرام نیستند و به دنبال داشتن بیشترند. این جنس دنیاست که طالب آن به آرزوهایش نمیرسد. اگر توانستیم با توجه هرچه بیشتر به سخن حضرت، این نکته را برای خود حل كنیم رویکرد ما به دنیا رویکرد اهل دنیا نخواهد بود و مواظب خواهیم بود به عنوان آرزو به آن نگاه نکنیم.
پس از آن که حضرت روشن فرمودند که دنیا جای رسیدن به آرزوها نیست در ادامه میفرمایند: «وَ لَنْ تَعْدُوَ أَجَلَكَ»؛ و هرگز مرگ از تو روی بر نمیگرداند، تا تصور کنی در این دنیا تا آخر خواهی ماند و برنامههای زندگیت را محدود به دنیا کنی. اولاً: دنیا جایی نیست که بتوانی در آن به آرزوهایت برسی. ثانیاً: مرگ چیزی نیست که بتوانی از آن آزاد شوی، پس هیچ جایی برای اینکه از عمق دل به دنیا دل ببندی نیست، حالا كه فهمیدی مقصدت دنیا نیست. بدان هرگز نمیتوانی اجل خودت را برگردانی. بزرگان تعبیر خوبی برای دنیا کردهاند؛ میگویند: رسیدن به آرزوهای دنیایی مثل گرفتن دُم ماهی در آب است اولاً: به این راحتیها بهدست نمیآید. ثانیاً: اگر با هزاران زحمت آن را گرفتی، به محض اینكه گرفتی و میخواهی بگویی گرفتم، میبینی تکانی خورد و از دستت رفت. فقط میتوانی بگویی گرفتم، كه معلوم میشود نگرفتی. گفت:
از این سرد آمد این کاخ دل آویز
كه چون جا گرم كردی گویدت خیز
جنس دنیا طوری است که نمیگذارد در آن، جا گرم كنی. در روایت قدسی داریم كه خداوند میفرماید: من در تعجبم که این مردم در این دنیا به دنبال چیزی میگردند كه من خلق نكردهام، و آن راحتی در دنیا است. آن چیزی كه ممكن است انسان را فریب دهد این است كه فكر كند بقیه اهل دنیا راحت و آرام هستند من هم باید کاری بکنم که با دنیای بیشتر راحت باشم. تصور عموم ما این است كه اگر مثلاً این چیزی را که این شخص دارد داشته باشیم، آرام هستیم. پس فلانی كه آن را دارد آرام است، در صورتی كه اینطور نیست. اگر ما هم آن چیز را داشته باشیم، به دنبال نوع بهترش هستیم و درنتیجه نه او آرام است و نه ما. یك وقت است كه انسان در دنیا با خدا آرام است، این همان است که قرآن در موردش فرمود: «أَلاَ بِذِكْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»؛(122) که این موضوعش جداست، این همان نکتهای است که عرض شد باید در زندگی دنیایی، درون خود را تغییر داد و شایستهی قرب به حق گردید. انسان با چنین هدفی با سجده در مقابل خدا از همة گنجها بیشتر چیز بهدست میآورد. چون در این حالت به جای این که دنیا را برای تصاحب بیشترِ آن تغییر دهیم، نظرمان آن است که درون خود را تغییر دهیم و درون را شایستة قرب كنیم. مگر در سجده چه میخواهی؟ تصورمان این است كه خدایا من هیچم هیچ، تو همه چیزی، همه چیز. در این رویکرد صفحه جان انسان آماده میشود که انوار ربوبیت الهی بر جانش سرازیر شود و از درون شکوفا گردد و لذا اظهار میداری «سُبْحاٰنَ رَبِّیَ الْاَعْلَیَ وَ بِحَمْدِهِ» یعنی پروردگار بلند مرتبهی من، از هر گونه نقصی منزه است و در اوج کمال میباشد و من به حمد او مشغولم و ناظر بر کمالات او هستم. با زبان حال میگویی: ای همه چیز بر هیچ نظر كن. از این طریق بندگی خود را تقویت میكنی، حال اگر بندگی كردی، خدا هم بندهپروری میكند. وقتی خود را ندیدی، ربوبیت او را در جلوات مختلف خواهی دید، و از همه مهمتر، قرب او را نسبت به خود مییابی، كسی كه فهمید آمده است در این دنیا تا خود را تغییر دهد، ارتباط او با دنیا آنچنان میشود كه دیگر همّت اصلی او صرف تغییر طبیعت نمیگردد، تا هر روز به یک قسمت از دنیا مشغول باشد، بلكه درصدد تغییر خود است در كنار طبیعت. در چنین حالتی دائم نظرت به ماوراء این دنیاست.