حضرت میفرمایند دنیا دار بُلغَه است، یعنی قصهی دنیا قصهی آب گرمی است در مقابل تشنگی ما، آنچنان نیست که در عین رفع نیاز جگر ما را هم خنک کند پس باید آن قدری از آن بخوریم که از تشنگی نمیریم، انتظار آن که خوشمزه هم باشد انتظار بیجایی است. اگر به دنبال خوشمزگیاش بودیم، به هلاکت گرفتار میشویم. در آن گذرگاهِ کوچیدن و کندهشدن، انتظار راحت بودن انتظار غلطی است. جنس دنیا این است که هر کس خواست در آن بماند، از او انتقام میکشد، و شما امروزه ملاحظه میفرمایید که چگونه دنیا بر پشت متجددین تازیانههای خود را فرود آورده به طوریکه آرامش را از آنها گرفته، چون زندگیشان را به بودنِ در دنیا گره زدند. این زندگی سراسر بحران، تازیانه انتقام خداست زیرا دنیایی را که خدا برای رفتن در اختیار بشر قرار داد، آنها میخواهند برای بودن. اکنون وقت آن رسیده که فرهنگ غربی تاوان بدعهدی و جفاکاری خویش را نسبت به «مرگ» پس بدهد.
حضرت امامالموحدین(ع) برای غفلت نکردن از مرگ میفرمایند: تو در خانهای که برای کندهشدن است جای گرفتهای، تو در خانهای هستی که فقط به قدر ضرورت باید از آن استفاده کنی، بیشتر بخواهی از آن استفاده کنی چیز بیشتری از آن به دست نمیآوری ولی زندگیات مسئلهدار میشود، چون درست با آن برخورد نکردی. مسئله از این جا شروع میشود که انسان میل خود را با غفلت از حقیقتِ این خانه به این خانه انداخت و لذا چیزی خارج از حدّ خانهی دنیا از دنیا انتظار دارد. معلوم است که چقدر باید خود را به سختی بیندازد تا آنچه را انتظار دارد و واقعیت ندارد بهدست آورد، در آخر هم هیچ چیزی حاصل او نمیشود، چون چیزی را از دنیا انتظار دارد که اصلاً خالق دنیا در دنیا خلق نکرده است. یک وقت درختی داریم که در فصل خودش چند میوه در حدّ خود به ما میدهد، و ما هم حدّ و اندازهی آن درخت را میدانیم و در همان حدّ هم انتظار داریم میوه بدهد و روی همان اندازه از میوهها حساب باز کردهایم. ولی یک وقت میگوییم این درخت باید همه ساله چندین برابر آنچه فعلاً میوه میدهد، میوه بدهد معلوم است که این انتظار ما برآورده نمیشود، چون با آرزوهایمان بااین درخت برخورد کردیم و نه با نیازهای منطقی که داشتیم و آن درخت هم در حدّ نیازهای منطقی ما میوه میداد. و یا انتظار داریم آن درخت در زمستان هم میوه بدهد و چون چنین چیزی ممکن نیست به جای آنکه آرزوهای خود را تغییر دهیم، میرویم از کشور دیگری، آن طرف کرهی زمین که در حال حاضر تابستان است میوههای مناسب آن درخت را میخریم و به این درخت آویزان میکنیم که بگوییم ما به آرزوی خود رسیدیم. در آن صورت در مسیری غیر طبیعی هزاران زحمت برای خود ایجاد کردهایم، زیرا انتظاراتی داریم که مطابق آن انتظارات خداوند مخلوق خود را خلق نکرده است. امروزه تمدن غرب ناخودآگاه در این مسیر قرار گرفته و مردم سایر کشورها را نیز در این مسیر قرار داده است. عمر ما را در زیر لگد انتظارهای بیش از حدّ از دنیا، نابود میکند. نابود شدن عمر را نمیبینیم ولی این که در کمتر از ده دقیقه از خانه با ماشین به اداره میآییم را میبینیم. تمام زندگیمان گرفتار این آرزو شده که سریعاً بتوانیم مثلاً به مقصد برسیم، حتی به قیمت ایجاد بحران در محیط زیست از یک طرف، و روبهروشدن با روح و روانی که باید برای همیشه با آرامش خدا حافظی کند، از طرف دیگر. خدا کند ببینیم با تحمیل آرزوهای وَهمی به طبیعت، علاوه بر بحران محیط زیست، چه بلایی بر سر خود آوردیم و چگونه جهت جان خود را از ابدیت به دنیای زودگذر انداختیم. فعلاً نیاز نیست روی آن بحث شود. فقط در این موضوع با ما به توافق برسید که امام من و شما دارد به ما میگوید که از زندگی در دنیا انتظار بستری را داشته باش که تو را برای زندگی ابدی آماده کند و در همین حدّ و با این منظر میتوانی از دنیا استفاده کنی. نه دنیا برای تو ماندنی است و نه تو برای دنیا، خود را در این دنیا ببین که برای رفتن خلق شدهای، اگر خود را اینچنین دیدی نوع انتخابهایت متعادل و منطقی خواهد شد، دیگر از درخت خانهی خود انتظار میوهی تابستانی در زمستان نداری تا به هلاکت بیفتی. و این غفلت، جوان و پیر ندارد، برای هرکس این هلاکت هست که از دنیا انتظاری بیش از آن حدّی که هست، داشته باشد. در ادامه فرمودند: «وَ أَنَّكَ فی...طَرِیقٍ إِلَى الْآخِرَةِ» و تو در راهی قرار داری که به سوی آخرت میباشد. تو در منزلی هستی که از آن منزل به سوی آخرت کوچات میدهند. حال چه ما چنین سیری را برای خود اراده بکنیم، و چه نکنیم. گفت:
نیک بنگر ما نشسته می رویم
دم به دم ما سالک راه نویم
شما بخواهید و نخواهید دارید میروید. ولی نه به سوی ناکجا آباد، به طرف قیامت، عالم قیامت با آن همه ظرفیت و وسعت. ما مثل مسافران یک اتوبوسی هستیم که چه بنشینیم و چه بایستیم، چه جلو برویم و چه عقب برویم، بخواهیم و نخواهیم داریم به طرف مقصدی که راننده اراده کرده میرویم. میتوانیم خودمان را برای آن مقصد آماده کنیم، میتوانیم هم از آن غفلت نماییم و وقتی با آن روبهرو شدیم غافلگیر شویم.
میفرماید: «وَ اِنَّک فی...طَرِیقٍ إِلَى الْآخِرَةِ» فرزندم! تو در راه آخرتی. هنر ما این است که بتوانیم این نکتهی اساسی را، که اساس زندگی ما را در برگرفته به روح و روان خود تفهیم کنیم.