تربیت
Tarbiat.Org

فرزندم این‌چنین باید بود[جلد دوم](شرح نامه ۳۱ نهج البلاغه)
اصغر طاهرزاده

وقتی افراد همدیگر را سرگرم کنند

فرهنگ بذله‌گویی و خنده، احساسات را برمی‌انگیزاند و همه‌چیز را به موضوعات سرگرم‌کننده تبدیل می‌کند، و هیچ چیز جز سرگرمی‌را چیز نمی‌داند. نیل‌پستمن در همان کتاب می‌گوید: «مردم آمریکا در هرکجا که هستند با یکدیگر گفتگو نمی‌کنند، بلکه همدیگر را سرگرم می‌کنند. وقتی هدف از زندگی بی‌غمی‌شد، تلاش همه این است که همدیگر را بخندانند، نه این‌که به همدیگر تذکر دهند. مردم آمریکا دیگر برای همدیگر حرف ندارند بلکه یکدیگر را سرگرم می‌کنند»، و مصیبت از آن‌جا بروز می‌کند. انسانی که فکرش سطحی و فرهنگش خنده شد، چیزی و کاری جز خندیدن و خنداندن را به رسمیت نمی‌شناسد. حال بگویید در چنین فرهنگی و برای چنین مردمی پیامبران چه جایگاهی دارند؟ مردمی دَم‌دَمی‌مزاج و هر دَم‌خوش‌باش، اصلاً ثبات شخصیت ندارند تا تفکر و تعقل در حقایق برایشان ممکن شود.
نیل‌پستمن می‌گوید: «آمریکاییان که سرگرم‌ترین ملت جهان هستند، کم‌اطلاع‌ترین و بی‌خبرترین مردم جهان نیز هستند».
ما دوباره می‌خواهیم تأکید کنیم؛ در فضای مضحکه، مذهب خصلتش را از دست می‌دهد. یعنی در فضای شوخی و سرگرمی‌تبلیغ مذهبی ممکن نیست، آنچه در آن فضا به نام مذهب ارائه می‌شود، سرگرمی‌ است و نه مذهب.
مشخص است که جدّی‌ترین و سنگین‌ترین حرف، حرف خدا است. خداوند در قرآن به رسولش(ص) می‌فرماید: «إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیْكَ قَوْلًا ثَقِیلًا»(229) آماده و جدّی باش که به زودی گفتاری سنگین برای تو می‌آوریم. و به حضرت توصیه می‌فرماید در دل شب مشغول عبادت باش تا قلبت آمادة پذیرش وَحی گردد. حال در فضای شوخی و بذله‌گویی، آیا گوشی می‌ماند که آن حرف‌های جدّی و سنگین را بشنود؟ آیا ارائه سنگین‌ترین حقایق آسمانی در فضایی که انسان‌ها سر به هوا و طالب خنده و شوخی هستند، بازی‌کردن با سخنان دینی نیست؟ هرچه فضای ارائه سخنان الهی به جدیت و وقار نزدیک باشد آمادگی پذیرش بیشتر است و امکان ارائه حرف‌های حکیمانه‌ عملی‌ است.
در فضای خنده و سرگرمی، باید هرچه را که مخاطب بر اساس میل و هوس می‌طلبد به او ارائه داد. یعنی باید کاری کرد که او هم اکنون خوشش بیاید. برعکس روش پیامبران که تلاش می‌کردند بر اساس فطرتِ مخاطبان با آن‌ها گفتگو کنند و نظر آن‌ها را به افق‌های دوردست زندگی ‌بیندازند.