سپس حضرت میفرمایند:
«سَلْ عَنِ الرَّفِیقِ قَبْلَ الطَّرِیقِ»
پیش از آن که به راه افتی بپرس که همراهت کیست.
اهمیت همراه مناسب در امور زندگی بیش از خودِ اهداف اهمیت دارد. زیرا اگر در هدفی مقدس با همراهی ناباب همراه شدیم آنچنان ارزش آن هدف را تقلیل میدهد که انگیزه و شور انسان برای رسیدن به آن هدف از بین میرود و بدون آنکه انسان در بیراهه باشد عملاً نتیجهی کسانی که در بیراهه هستند نصیبش میشود. وقتی متوجه شدیم با آن کسی که میخواهیم در زندگی اُنس بگیریم مهمتر از جادهای است که باید در آن قدم زنیم، با دقت زیاد گروه و طبقهای را که باید با آنها طی مسیر کرد مشخص کرده و سپس به رسیدن فکر میکنیم. بسیاری از گروهها هستند که در آرزوهای خود به اهداف مقدس فکر میکنند و دروغ هم نمیگویند ولی ساختار آنها طوری است که هرگز نمیتوانند به آن اهداف نایل شوند آیا میتوان با این گروهها بهسر برد؟ حضرت امام خمینی «ره» در پیام منشور بیداری میفرمایند: «آنهایی که تصور میکنند سرمایه داران و مرفهان بیدرد، با نصیحت و پند و اندرز متنبه میشوند و به مبارزان راه آزادی پیوسته و یا به آنان کمک میکنند، آب در هاون میکوبند»(218) حضرت امام خمینی«(رض)» با این تذکر میخواهند ما رفیق طریق خود را درست تعیین کنیم و مواظب باشیم در مسیر مبارزه با استکبار، همراهان رفاهزده و سرمایهدار انتخاب نکنیم وگرنه به کلی از مقصد اصلی خود باز میمانیم.
عین این مسئله در بعضی از گروههای سیاسی هست که شعارهای خوبی دارند ولی گرایشهای کلان آنها که به سوی ارزشهای غربی و قدرتهای غربی است نشان میدهد که رفیقان مناسبی جهت راه مقدس ما نیستند. در مورد مسائل اخلاقی و سلوکی نیز قضیه از همین قرار است، اگر افرادِ سست و تنبل و یا کند ذهن همراه ما باشند پس از سالها متوجه میشویم عقب افتادهایم.
همراهان ناباب نقطههای اُنس انسان را خراب میکنند. بسیاری از افراد زندگی را خوب شروع کردند ولی چون نسبت به ارتباطات صحیح با افراد حساس نبودند نتیجهی خوبی نگرفتند. ما عموماً در فرهنگ بشری خود به تأثیر مثبتِ همراهی با افراد صالح بها نمیدهیم، در حالی که راه اصلی رسیدن به مقصد همان افراد بزرگی هستند که باید به همراهی آنان جاده زندگی را طی کنیم. زیرا گفت:
میرود از سینهها در سینهها
از ره پنهان صلاح و کینهها
نه میتوان بیرفیق بود، و نه میتوان با هرکس رفیق شد. آن کسی که با هر کس رفیق است، راهی برای زندگی خود در نظر نگرفته و در نهایت با پوچی و بیثمری روبهرو میشود. رفقای مختلف با اهداف مختلف ما را از حرکت در جادهی مخصوصی که باید طی کنیم، باز میدارند. بعضیها به جهت بعضی گرایشهای مذهبی رفیق مذهبی دارند، و به جهت بعضی گرایشهای غیرمذهبی، رفیق طاغوتی هم دارند. اینها عموماً در کنار رفقای غیرمذهبی گرفتار تحریک قوه واهمه میگردند و با غلبه آن قوه به بیراهه کشیده میشوند و فقط دکور مذهبی بودن را برای خود حفظ میکنند و دیگر هیچ. چون اینها به اندازه کافی به این موضوع حساس نبودند که نقش رفیق در جهت دادن به ذهن و روان بسیار مهم است، رفیقهای متفاوت و با گرایشهای متضاد انتخاب کردند و لذا هر کدام از رفقا او را به یک طرف میکشانند و در جمع بندی در بیهویتی قرار میگیرند. گفت:
دشمنان او را ز حسرت میدرند
دوستان هم روزگارش میبرند
بعضیها بدون هر احتیاطی با هرکس رفیق میشوند، با این نیت که بالأخره هر کدام از آن رفقا در کاری مهارت و اطلاع دارند و به وقتش میتوان از آنها کمک گرفت. مثلاً فلانی میداند کدام مدل ماشین سواری خوب است، با او رفیق میشویم برای روز مبادا. با آن بسیجیها هم رفیق میشویم که هر جا نیاز به پارتی بسیجی داشتیم کمک کنند. در صورتیکه این آدمها اصلاً روزگاری برایشان نمیماند چون به زعم خودشان میخواهند با همه رفیق باشند در حالی که یک فرد بسیجی فرهنگ بسیجی خود را دارد، با آداب و اهداف خاص خودش، کسی هم که دلال است فرهنگ خاص خود را دارد با آداب و اهداف خاص خودش. این آدم نه میتواند بسیجی باشد و نه دلال. عملاً یک شخصیت گسسته و انفجاری باید داشته باشد که آن عین بیمعنایی است.
میتوان یکی از پیامهای سخن حضرت را آن دانست که با همه نمیشود رفیق شد. چون در آن صورت عملاً چیزی از ما نمیماند که رفقای ما به ما کمک کنند. ابتدا باید مشخص باشد که بنده چه کسی هستم، چه طوری فکر میکنم تا براساس آن فکر و شخصیت رفیقهایم را هم انتخاب کنم. این که گفته میشود آدم باید همه جور رفیق داشته باشد، این رندی نیست، این از بینبردن عمر و به باد فنادادن زندگی است.
میتوان از سخن حضرت متوجه شد که بگو با چه کسی میخواهی بروی تا به تو بگویم به مقصد میرسی یا نمیرسی. در جمله قبلی فرمودند هر کس نیزه انداخت نیزه او به هدف برخورد نمیکند، باید شرایط به هدف رسیدن نیزه و به مقصد رسیدن خود را فراهم کرد. پس هر روندهای به مقصد نمیرسد مگر آن که رفیق راه مناسبی داشته باشد. راستی اگر امثال علامه طباطبائیها رفیقان راهی چون سید علی قاضی«ره» نداشتند به چنین مقاصد نورانی میرسیدند؟ و یا اگر علامه قاضی«ره» رفیق راه خود را ائمه(ع) تعیین نکرده بود، هر چقدر هم تلاش میکرد به چنین نتایجی میرسید؟