سپس در ادامه میفرمایند:
«وَ رُبَّ سَاعٍ فِیمَا یَضُرُّهُ»!
چه بسیار تلاشكنندهایی كه به زیان خود تلاش میکند.
چه بسیار دوندهایی كه بهسوی ضرر میدود. یعنی انسان به صِرف تلاش و تحرك به جایی نمیرسد. بلكه انسان با عفت و قناعت و تفكر و حریمداری و حفظ اسرارِ خود، به جایی میرسد. امام(ع) این چند جمله را جمعبندی میكنند تا نتیجهگیری نمایند: قبلاً فرمودند تلافی آنچه با سکوت برای تو پیش میآید آسانتر است از جبران آنچه با سخن گفتن برایت ظاهر میشود. بعد ادامه دادند که حفظ و بهرهبرداری از آنچه در دست خودت هست بهتر است از آرزوی آنچه در دست دیگران است، و کارِ همراه با عفت بهتر است از ثروت همراه با فجور و ... برای حفظ اسرار انسان، خود انسان شایستهتر است تا این که اسرار خود را با بقیه در میان گذارد و انتظار داشته باشد آنها آن اسرار را حفظ کنند. چنانچه ملاحظه میفرمایید در تمام توصیههای مذکور یک نحو کنترل در ابعاد گوناگون مطرح است و لذا در جمعبندی میفرمایند: «وَ رُبَّ ساٰعٍ فِیماٰ یضُرُّهُ»؛ چه بسیار تلاشهایی که انسان را بهسوی ضرر سوق میدهد. و عكس آن، چه بسیار رهاکردنهایی كه انسان را حفظ میكند، مثل تركِ آرزویِ داشتنِ آنچه در دست مردم است، تركِ دارایی كه همراه با بیبندوباری است، تركِ اینكه انسان سفره دلش را برای همه پهن كند. اینها بهظاهر یک نوع «بیعملی» است ولی از آن نظر که موجب جهتگیری روح انسان به سوی عالم معنی میشود یک نوع عملکردن است. ای کاش با این دید به تلاشها و تحرکهای مردم نگاه میکردید تا ببینید حضرت مولیالموحدین(ع) ماوراء اندیشه عوام چه پیشنهاد بزرگی را به انسانها میفرمایند. بعضیها برای خود و بقیه کار درست میکنند، چون یاد نگرفتهاند با خود باشند و با خدای خود. مولوی داستان زیبایی را در مثنوی میآورد که کُره اسبی همراه مادرش به طرف رودخانه میرفتند تا آب بخورند. کره اسب که در حین رفتن جست و خیز بیشتری میکرد تشنهتر بود همین که به آب رسید سر را در آب کرد و شروع کرد به آب نوشیدن، صاحب اسبها هم طبق عادت خودش شروع کرد با دهانش به آرامی سوتزدن به زعم اینکه اسبها بهتر آب بخورند، کرّه اسب با تعجب سرش را بالا آورد و به مادرش گفت: چرا او این کار را میکند؟!
مادر به عنوان مرشد راهْ خطاب به کرّهی خود به عنوان سالکِ مبتدی گفت:
گفت مادر، تا جهان بوده است از این
کار افزایان، بُدند اندر زمین
هین تو کار خویش کن ای ارجمند
زود، کایشان ریشِ خود بَر میکَنند
وقتْ تنگ و میرود آبِ فراخ
پیش از آن کز هِجر گردی شاخشاخ
شُهره کَهْریزیست پرْ آبِ حیات
آبکِش، تا بَردَمَد از تو نبات
آبِ خضر از جوی نطق اولیاء
میخوریم ای تشنة غافل بیا
ما چون آن کُرّه، هم آب جو خوریم
سوی آن وسواس طاعن ننگریم
اگر در تمدن غرب خوب تأمل کنید میبینید این تمدن، تمدن انفجار و بحران است، نه تمدن حکمت و آرامش. تمام برنامههایش بر مبنای عجله است و همه آنها حاصل غفلت از امثال سخنانی است که حضرت در این فراز مطرح فرمودند که: «چه بسیار دونده و تلاش کنندهای که به سوی ضرر خود میدود». در اسلام دستور «سِیر در زمین» داریم، یعنی بروید و نتیجه کار ملتهایی را که به انبیاء خود پشت کردند ببینید. در یک حركت تاریخی- جغرافیایی ببینید چگونه کفرِ اقوام گذشته نابودشان كرد. میفرمایند: «أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنظُرُوا كَیْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ كَانُوا أَكْثَرَ مِنْهُمْ وَأَشَدَّ قُوَّةً وَآثَارًا فِی الْأَرْضِ فَمَا أَغْنَى عَنْهُم مَّا كَانُوا یَكْسِبُونَ»؛(144) آیا در زمین نگشتهاند تا ببینند فرجام كسانى كه پیش از آنان بودند چگونه بوده است، آنها به مراتب از حیث تعداد بیشتر از آنان و از حیث نیرو و آثار در روى زمین استوارتر بودند ولى آنچه به دست مىآوردند به حالشان سودى نبخشید.
این نوع سیرِ تاریخی- جغرافیایی در زمین، کار خوبی است و موجب عبرت میشود. این غیر از کاری است که عدهای با تقلید غرب انجام میدهند، مثلاً دانش آموزان را میبرند، نیم ساعت این موزه را ببینند. بعد سریع یک سری به آرامگاه حافظ میزنند و بعد آرامگاه سعدی را هم همینطور ببینند، و دیگر هیچ! این کار، سیر در زمین نیست یک نوع وقت كُشی و یا تفریح است، بیشتر میتوان گفت همان تحرک بیثمر و پر ضرر است که حضرت ما را از آن منع میکنند. میفرمایند: چه بسیار دوندههایی كه بهسوی ضرر میدوند. چیزی كه شما در سر تا پای تمدن غربی با آن روبهرو هستید همین است. این تمدن، تمدن عجله است و عملاً با شتابِ زیاد به دور خود پیله میبافند تا خود را در درون حاصل تلاش خود خفه کنند.