بسماللهالرحمنالرحیم
«یَا بُنَیَّ أَكْثِرْ مِنْ ذِكْرِ الْمَوْتِ وَ ذِكْرِ مَا تَهْجُمُ عَلَیْهِ وَ تُفْضِی بَعْدَ الْمَوْتِ إِلَیْهِ حَتَّى یَأْتِیَكَ وَ قَدْ أَخَذْتَ مِنْهُ حِذْرَكَ وَ شَدَدْتَ لَهُ أَزْرَكَ وَ لَا یَأْتِیَكَ بَغْتَةً فَیَبْهَرَكَ وَ إِیَّاكَ أَنْ تَغْتَرَّ بِمَا تَرَى مِنْ إِخْلَادِ أَهْلِ الدُّنْیَا إِلَیْهَا وَ تَكَالُبِهِمْ عَلَیْهَا فَقَدْ نَبَّأَكَ اللَّهُ عَنْهَا وَ نَعَتْ هِیَ لَكَ عَنْ نَفْسِهَا وَ تَكَشَّفَتْ لَكَ عَنْ مَسَاوِیهَا فَإِنَّمَا أَهْلُهَا كِلَابٌ عَاوِیَةٌ وَ سِبَاعٌ ضَارِیَةٌ یَهِرُّ بَعْضُهَا عَلَى بَعْضٍ وَ یَأْكُلُ عَزِیزُهَا ذَلِیلَهَا وَ یَقْهَرُ كَبِیرُهَا صَغِیرَهَا نَعَمٌ مُعَقَّلَةٌ وَ أُخْرَى مُهْمَلَةٌ قَدْ أَضَلَّتْ عُقُولَهَا وَ رَكِبَتْ مَجْهُولَهَا سُرُوحُ عَاهَةٍ بِوَادٍ وَعْثٍ . لَیْسَ لَهَا رَاعٍ یُقِیمُهَا وَ لَا مُسِیمٌ یُسِیمُهَا. سَلَكَتْ بِهِمُ الدُّنْیَا طَرِیقَ الْعَمَى، وَ أَخَذَتْ بِأَبْصَارِهِمْ عَنْ مَنَارِ الْهُدَى، فَتَاهُوا فِی حَیْرَتِهَا وَ غَرِقُوا فِی نِعْمَتِهَا وَ اتَّخَذُوهَا رَبّاً فَلَعِبَتْ بِهِمْ وَ لَعِبُوا بِهَا وَ نَسُوا مَا وَرَاءَهَا»؛
فرزندم! فراوان به یاد مردن باش و یاد آنچه پس از مرگ با آن درگیر میشوی و آنچه پس از مردن روى بدان نمایى، تا چون بر تو در آید ساز خویش را آراسته باشى و كمر خود را بسته، و ناگهان نیاید و تو را مغلوب نماید، و مبادا فریفته شوى كه بینى دنیا داران به دنیا دل مىنهند، و بر سر دنیا بر یكدیگر مىجهند. چه خدا تو را از دنیا خبر داده و دنیا وصف خویش را با تو در میان نهاده و پرده از زشتیهایش برایت گشاده. همانا دنیا پرستان سگانند عوعو كنان، و درندگانند در پى صید دوان. برخى را برخى بد آید، و نیرومندشان ناتوان را طعمه خویش نماید، و بزرگشان بر خُرد دست چیرگى گشاید. دستهاى اشتران پایبند نهاده، و دستهاى دیگر رها و خِرَد خود را از دست داده، در كار خویش سرگردان، در چراگاه زیان، در بیابانى دشوار گذر روان، نه شبانى كه به كارشان رسد، نه چرانندهاى كه به چراشان برد، دنیا به راه كورى شان راند و دیدههاشان را از چراغ هدایت بپوشاند. در بیراهگىاش سرگردان، و فروشده در نعمت آن. دنیا را پروردگار خود گرفتهاند و دنیا با آنان به بازى پرداخته و آنان سرگرم بازى دنیا و آنچه را پس آن است فراموش ساخته.
همچنانکه مستحضرید؛ حضرت در مورد مرگ و توجه به معاد در وسعتی قابل توجه موضوع را گسترش میدهند زیرا بهواقع با معرفت صحیح نسبت به معاد، زندگی و مرگ معنای حقیقی خود را پیدا میکند. اگر میبینید یکی از دانشمندان میگوید: «زندگی هیچ ارزشی ندارد، اما هیچچیز هم ارزش زندگی را ندارد»(103) به جهت آن است که میتوان همین زندگی بیارزش را طوری به محتوا رساند که به ابدیتی وسیع و دوستداشتنی پیوند بخورد.
حضرت امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: فرزندم! بدان كه تو برای آخرت آفریده شدهای، نه برای دنیا. برای فنا آفریده شدهای نه برای بقاء. آفریده شدهای تا در دنیا بمیری نه برای اینكه در آن بمانی، و در منزلی قرار داری كه كندن در پی آن است، و در خانهای هستی كه جز مدت زمانی محدود نمیتوانی از آن استفاده كنی، تو در طریق آخرت و در معرض شكار مرگ هستی، مرگی كه فرار از آن در توان تو نیست. مواظب باش كه وقتی میمیری، آلوده به گناهی نباشی که بنا داشتهای از آن توبه کنی و حضور ناگهانی مرگ امكان تحقق آن را از تو بگیرد، که در آن صورت خود را به هلاكت انداختهای.
بعد از این كه مسائل فوق را متذکر شدند و ذهن انسان را متوجه این امر كردند تا بودنش در دنیا را درست تحلیل و تصور كند، آنوقت میفرمایند: «یَا بُنَیَّ أَكْثِرْ مِنْ ذِكْرِ الْمَوْتِ»؛ یاد مرگ را زیاد به قلب خود برسان و این كه ما برای مردن هستیم، نه برای ماندن. اینكه یاد مرگ جزء بینش ما بشود و روش ما در زندگی بر آن مبتنی گردد، احتیاج به برنامهریزی دارد تا عوامل غفلت از مرگ در زندگی شناسایی شود و بتوانیم دنیا را موقتی ببینیم و از طریق چنین بصیرتی منشأ كمالات بسیاری برای خود شویم. این كه حیات دنیایی فرصتی است موقت امر واضحی است، اما این که انسان بتواند در تمام مناسبات و تصمیمات خود آن را مدّ نظر قرار دهد، یک کار اساسی است.
وقتی انسان حیات دنیایی خود را موقتی ببیند، بسیاری از تصمیمگیریها، آرزوها و برنامهها، شكل خاصی به خود میگیرد. اینكه بر روی این نكته تاكید میشود، به جهت این است كه فرق زیادی است بین کسی كه حیات زمینی را موقت بداند و در امور شخصی بر اساس این حیات موقت برنامهریزی بكند، با كسی كه از نظر روانی حیات زمینی را ابدی بپندارد و با آمدن مرگ غافلگیر گردد و همهی برنامههایش به هم بریزد.