اینجا بحث بر سر این نیست كه بالأخره آیا زندگی دنیا به ابدیتی ختم میشود یا نه، خطاب حضرت با كسانی است كه خوب میدانند سیری ابدی در پیش دارند و میدانند در ابدیتشان خودشاناند و خودشان. حالا حضرت بنا دارند كه وظیفه اصلی ما را به ما گوشزد كنند. مثلاً ما قبول داریم كه تابستان به زمستان میانجامد و قبول هم داریم كه نیاز است برای زمستان ذخیرهی غذایی تهیّه كنیم، امّا نمیكنیم. یعنی آنچه را كه پیش روی ماست و در آینده با آن روبهروییم، قبول داریم امّا نوع زندگی امروزمان آنچنان است كه آن آینده را سرسری میگیریم، به عبارت دیگر به فكر آن نیستیم، نه اینکه منکر باشیم و در همین راستا جدّیبودن شرایطِ خاصّ ابدیتمان را احساس نمیكنیم و در ساماندادن کوشش لازم را به عمل نمیآوریم.
امام(ع) اینجا بحث نظری با ما ندارند و نمیخواهند برای ما دلایل وجود معاد را مطرح کنند. چون موضوع از نظر برهان عقلی برای ما روشن است، مشكل جنبهی عملی نسبت به آن است و این که جان انسان نسبت به آن موضوع هوشیاری به خرج دهد. به قول فیلسوفان نسبت به موضوع در عقل نظری مشكلی نداریم، بلکه در عقل عملی و رعایت وظایف خود نسبت به آن موضوع مشكل داریم. و لذا یک نحوه بیتفاوتی نسبت به جدّیترین مرحلهی زندگی در ما ایجاد شده است. امام(ع) در این فراز با ما یك بیدارباش بزرگی را در میان گذاردهاند، كه ای انسانها گرفتاریهای شما در زندگی دنیایی موجب شده که از جهتگیری نسبت به مهمترین قسمت حیات باز بمانید. ما سعی میکنیم با مثالهای متعدد برای عزیزان علم حصولی به قیامت را به علم حضوری بکشانیم به طوری که عزیزان إنشاءالله بتوانند قیامت را در منظر خود بیابند، و لذا از کثرت مثالها خستگی به خود راه ندهید، سعی بفرمایید از هر مثالی دریچهای به سوی معاد خود بگشایید و از آن دریچه خود را در ابدیت بیابید. در راستای غفلت از مهمترین قسمت حیات گستردهی خود به عنوان مثال؛ شخصی را در نظر بگیرید که حرفهی خیاطی همهی فکر و ذکرش را مشغول کرده است، اگر جلسهای باشد كه راجع به قیامت هم صحبت شود، چون او عمدهی توجه قلبی خود را در حرفهاش مشغول کرده، بیشترِ حواسش به مدل لباس شركتكنندگان در جلسه خواهد بود و نه به مسئلهی قیامت. این خیاط نوعی زندگی خود را گزینش كرده است كه حساسیتش بر روی مدل لباس، او را از اهمیّت مقصد حیات بازداشته. حال راه نجاتش چیست؟ راه نجات این است كه امامی بیاید تا به او تذکر دهد كه ای انسان! مهمِ حیاتت را به هیچ چیزِ دیگر مفروش، هر تخصصی میخواهی داشته باشی، داشته باش، هر ذوق و سلیقهای میخواهی داشته باشی، داشته باش ولی متوجه باش وجه مهمِ حیات تو چیزی فوق این تخصصها و سلیقهها است.
غفلت از جدّی بودن معاد و حیات ابدی نمی گذارد ما در زندگی درست انتخاب كنیم و فرعیات برای ما اصل میشود. بسیاری از اوقات روزمرگیها موضوع مهمِ زندگی را بیرنگ می كنند. امام میفرمایند: مراقب باش این روزمرگیها مهمّ حیاتت را -که همان توجه به ابدیت و اصلاح آنجا است- بیرنگ نكنند. ما در این راستا باید به خودمان تذکّر دهیم، آیا قبول داری مهمّ حیاتت همان است كه امام معصوم(ع) میگویند؟ پس عمل خود را در دنیا براساس حیات ابدیات تنظیم کن! مسئله از جهت تصوّر عقلی روشن است و همه قبول داریم كه در زندگی دنیایی قلّهی بلندی را باید پشت سر بگذاریم ولی خیزش برای صعود به آن قلّه باید با هوشیاری قلبی شروع شود. گردنِ روح را از دنیا باید از یقهی دنیا بالا كشید و به سوی عالم معنویت جهت داد و این همان طیكردن آن گردنهی بلند است.