در انتهای نامه، حضرت به فرزندشان میفرمایند: «اسْتَوْدِعِ اللَّهَ دِینَكَ وَ دُنْیَاكَ»؛ دین و دنیای تو را به خدا میسپارم. زیرا با همه این حرفها آن مبنا و اصلی که باید ما را رها نکند خداوند است و باید متوجه باشیم اگر تلاش نکنیم تا خداوند نور خود را بر امورات ما بیندازد، به تنهایی به هیچ جایی نخواهیم رسید. و تلاش ما هم باید بیشتر تلاش قلبی باشد و نه عملی، به این معنا که سعی کنیم توجه قلب را از حضرت حق به جای دیگر معطوف نداریم، و با تمام وجود و با امید کامل، نظر کنیم، و تمام نصایح حضرت را بستری بدانیم که امکان این توجه و امکان امید به حق را فراهم میآورد. چارهی کار خداست و از طریق او دین و دنیای هر کس از فتنههای دوران نجات مییابد. در این دیدگاه متوجه میشویم بیش از آن که در تربیت و هدایت فرزندانمان برنامههای خود را مؤثر بدانیم، خدا را مؤثر میدانیم، منتها ما وظیفهای نسبت به فرزندان خود داریم که باید انجام بدهیم، آیا مطابق آنچه ما میخواهیم نتیجه حاصل میشود یا نه، معلوم نیست. نمونهی بارز آن این که با یک برنامه تربیتی و در یک خانه و با یک پدر و مادر دو فرزند با خصوصیات بعضاً متضاد تربیت میشوند، تا خداوند به ما نشان دهد ما کارهای نیستیم. اگر شما وظیفهتان را انجام بدهید و فرزندانتان مورد پسند شما نباشند، چون شما وظیفه الهیتان را در حدّ توان انجام دادهاید، إنشاءالله شما بهشتی هستید، هرچند فرزند شما جهنم برود. همانطور که اگر شما وظیفهتان را درست انجام ندهید و فرزندانتان انسانهای صالحی شوند، باز شما عقوبتِ کوتاهی در انجام وظیفه را دارید، زیرا صلاح و فساد انسانها در دست خدا است. نمیشود صالحشدن فرزندان را به پای پدر و مادر گذاشت، آنها فقط باید وظیفه خود را انجام دهند و بستر زندگی فرزندانشان را طوری فراهم کنند که اگر آن فرزندان خواستند خوب باشند، شرایط برای آنها فراهم باشد.(252) در همین رابطه حضرت امیرالمؤمنین(ع) وظیفه خود را نسبت به فرزندشان انجام دادند و با چنین سخنان فوقالعادهای شرایط و افقی را فراهم کردند که او در انتخاب خود بهترینها را بشناسد، اما این که او توفیق پیدا کند که آن بهترینها را انتخاب کند، این را باید خداوند به قلب او بیندازد و لذا در آخر میفرمایند: من دین و دنیای تو را به خدا میسپارم. چون متوجه قاعده هدایت الهی هستند و این که حتی خداوند به پیامبرش میفرماید: ای پیغمبر، تو نیستی که هر کس را خواستی هدایت کنی، بلکه خداوند است که هرکس را خواست هدایت میکند. « إِنَّكَ لَا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَن یَشَاء وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ»؛(253) در حقیقت تو هر كه را دوست دارى نمىتوانى راهنمایى كنى لیكن خداست كه هر كه را بخواهد راهنمایى مىكند و او به راهیافتگان داناتر است. وظیفهی پیامبر(ص) ابلاغ سخنان حق است(254) تا مردم اگر خواستند خوبیها را انتخاب کنند از طریق آن حضرت، آنها را بشناسند.
توجه به این نکته ظریف که حضرت تمام امور را به خدا وصل میبیند، جبر نیست، بلکه توجه به نقش خداوند است در هدایت انسانها و این که آن هدایتگر اصلی بر مبنای حکمت خود چه کسی را توفیق میدهد و چه کسی را شایسته هدایت نمیداند، زیرا خودِ خداوند میفرماید: «وَاللّهُ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْكَافِرِینَ»؛(255) یا میفرماید: «وَاللّهُ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ»؛(256) خداوند کافر و ظالم را هدایت نمیکند.
حضرت امیرالمؤمنین(ع) از خانه بیرون آمدند، قنبر هم بیرون آمد. حضرت گفتند: قنبر کجا داری میآیی؟ عرض کرد یا علی شما دشمن زیادی دارید، من با این شمشیر میآیم بیرون که از شما دفاع کنم. فرمودند: اگر فکر میکنی که تو میتوانی از من دفاع کنی و قضایی که بناست جاری شود، رخ ندهد، اشتباه میکنی. اگر بناست قضایی جاری شود، میشود. اگر هم بناست نشود، نمیشود، برگرد. او هم برگشت، قنبر یك وظیفهای داشت که اگر حضرت نفرموده بودند برگرد، برنمیگشت و وظیفهاش را انجام میداد. امیرالمؤمنین(ع) هم از جهت دیگر دارند نقش خداوند را متذکر میشوند که او هر چه بخواهد انجام بشود، میشود. من وظایفی دارم، خدا هم سننی دارد. بقیه هم نسبت به من امتحان خودشان را میدهند. همچنان که حضرت تکلیفشان را نسبت به فرزندشان انجام دادند بعد هم گفتند: دنیا و دینت را به خدا می سپارم.
در ادامه میفرمایند: «وَ اسْأَلْهُ خَیْرَ الْقَضَاءِ لَكَ فِی الْعَاجِلَةِ وَ الْآجِلَةِ وَ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ» از خداوند بهترین قضاها را امروز و هر زمان برایت میخواهم، در این دنیا و در آخرت خداوند قضاهای خود را جاری میکند، از نظر ارادهی پروردگار همهی سنن الهی بهترین است، ولی بعضی از سنن برای انتقام از ظالمان است و لذا نسبت به ما آن قضاها بهترین نیست و از خدا میخواهیم با قوانین و قضاهایی که با ظالمان برخورد میکند با ما برخورد نکند. مسلّم نمیشود از خدا بخواهیم، قضاها و سنن خود را در عالم جاری نکن! ولی میتوان تقاضا کرد نسبت به ما بهترین قوانینت را جاری بفرما، که ما در زمرهی رحم شدگان قرار گیریم. قضای الهی یک چیز حتمی است و حتماً هم جاری میشود، ولی ما باید از او خیرالقضائش را بخواهیم که بهترین قضای خود را برای حال و آینده و دنیا و آخرت ما جاری فرماید. چیزی که حضرت مولیالموحدین (ع)برای فرزندشان از خداوند تقاضا نمودند. و بعد از اینهمه توصیههای کارساز، از این طریق مسئولیت خود را انجام دادند و اصل کار را به عهدهی خدا میگذارند، دیگر هم اضطراب ندارند که چه میشود، آیا فرزندشان خوب تربیت میشود یا نه؟ چون آن مربوط به خدای حکیم است، این اضطرابهای بیجا نمیگذارد شما با آرامشِ کامل دینداری کنید. در حالی که اگر تکلیفتان را انجام دادید دیگر هر چه خدا خواست بشود، میشود.
در آخرین جلسه در شرح نامه مبارک مولیالموحدین(ع) به فرزندشان و به همه جوانان عالم، باید عنایت داشته باشید که هم میشود با یك نگاه سرسری به فرمایش آن امام معصوم نگاه كرد، و بهرههایی هم به دست آورد، بدون آن که به کمک توصیههای حضرت «عالَم» خود را تغییر دهیم، و هم میشود با یك نگاه بسیار عمیق به آن سخنان نگاه کرد و از منظر خود در آمد و به منظری که آن حضرت در مقابل ما میگشایند وارد شد. میتوان با یک مرور مجدد به آنچه گفته شد، زندگی را از منظر آن حضرت نگریست و آرامآرام به اسراری که آن حضرت به آنها پی بردند پی برد، و از حجابهایی که عقاید و اخلاق سطحی بین ما و حقایق ایجاد کرده است، راحت شد.
مسلّم بنده هرگز حق مطلب را اداء نکردم ولی میتوان گفت شروعی بود که اگر ادامه دهید و با این دستورالعمل فوقالعاده، مأنوس شوید و زندگی کنید بیش از آنچه که تصور بفرمایید به نتیجه میرسید. حضرت صادق(ع) به دو نفر از اصحاب خود میفرمایند:
«شَرِّقَا وَ غَرِّبَا لَنْ تَجِدَا عِلْماً صَحِیحاً إِلَّا شَیْئاً یَخْرُجُ مِنْ عِنْدِنَا أَهْلَ الْبَیْت»؛(257)
به شرق روید و به غرب روى آورید !آگاه باشید به خدا سوگند علم و دانش را از روى راستى و درستى و بدون خطاء و اشتباه بهدست نمىآورید مگر از نزد ما اهل بیت.
مقایسه کنید سخنان حضرت علی(ع) را با سخنان امثال کانت و اسپنسر و کنفوسیوس و ... که به سهم خود سخنان اخلاقی خوبی ارائه دادهاند، ولی آیا جوانبی که در سخنان حضرت مییابید در آن سخنان هست که بتوان تمام لایههای وجود انسان را آماده سیر الی الله کرد؟ بنده در عین احترام به آن بزرگان و اقرار به مفید بودن سخنانشان، هرگز نمیتوانم بپذیرم میتوان به کمک آن سخنان انسان کاملی شد که در هیچ جانبی در افراط و تفریط نبود، چیزی که به لطف الهی میتوان در سخنان ائمه معصومین(ع) بهدست آورد. بنده یک پیشنهاد دارم که اولاً: دوباره برگردید و روی سخنان حضرت تدبّر کنید. ثانیاً: از ابتدا هدف خود را در راستای کاملشدن در همه جوانب انسانی قرار دهید. تا روشن شود آن سخنان چه اندازه کارساز است. و برای بهترین کمک به دوستانتان آنها را با این سخنان آشنا نمائید.
بنده حرفهایم را زدم و رفتم. ولی بعضی از شما در حین بحث با بعضی مسائل مطرح شده درگیر نبودید و بعداً در زندگی با آنها روبهرو میشوید، سعی کنید طوری با بحث برخورد بفرمائید که هر وقت با آن مسائل روبهرو شدید، بتوانید طبق توصیه حضرت عمل نمائید و چند قدم جلو بروید، نه این که با روبهروشدن با حادثهها دست و پای خود را گم کنید و از زندگی عقب بمانید. گاهی با یک مصیبت اجتماعی یا فردی روبهرو میشوید که ممکن است در ابتدا باور نکنید که آن حادثه یک مصیبت است. ولی وقتی با نگاه حضرت به موضوع مینگرید مشخص میشود که به واقع مصیبت بوده است، حالا تحلیل این مصیبت خودش یك بصیرت میخواهد. بهتر است در ابتدا یک بار بحثها را چند نفری به صورت مباحثه دنبال بفرمایید به این شکل که قسمتی از کتاب را مشخص کنید و در طول هفته مطالعه فرمایید و بر روی آن تأمل کنید، بعد یک روز را در هفته تعیین کنید و برداشتهای خود را برای همدیگر بگویید تا به کمک همدیگر مطالب بهتر روشن شود و إنشاءالله قدرت تصمیمگیری در شما تقویت گردد. اگر در فهم عمیق این سخنان همت کنید چیزهایی عجیب و عظیم به دست میآورید. مثلاً آن قسمتی که حضرت در مورد زنان فرمودند و ما به طور مختصر روی آن بحث کردیم، ولی تا همان حدّی که بحث شد معلوم گشت چه اندازه حضرت(ع) برای نقش تربیتی زنان ارزش قائلند، حالا اگر راحت از آن سخنان میگذشتیم چقدر به این جمله حضرت که میفرمایند با زنان مشورت نکنید ظلم میشد، و بعد یکی هم بگوید نمیدانیم چرا امیرالمؤمنین(ع) اینقدر با زنان بد هستند. با سطحیگذشتن از سخنان امام معصوم(ع) آن اوج محبت به زن - بهعنوان ستون تربیتی جامعه- درست برعکس نتیجه میهد.