سپس نکاتی را که باید نسبت به برادران دینی رعایت کرد برمیشمارند و میفرمایند:
«احْمِلْ نَفْسَكَ مِنْ أَخِیكَ»
موارد زیر را نسبت به برادرت بر خود حمل كن:
1) «عِنْدَ صَرْمِهِ عَلَى الصِّلَةِ»؛
وقتی دوری میكند، نزدیكی را بر خود حمل كن و خود را به پیوند با او وا دار.
2) «وَ عِنْدَ صُدُودِهِ عَلَى اللَّطَفِ وَ الْمُقَارَبَةِ»؛
و وقتی روی بر میگرداند، تو مهربانی را بر خودت حمل كن، و خود را به نزدیکی و مهربانی با او وا دار.
3) «وَ عِنْدَ جُمُودِهِ عَلَى الْبَذْلِ»؛
و وقتی كه بخل میورزد، تو خود را به بخشش بر او وا دار کن.
ملاحظه بفرمایید چگونه حضرت میخواهند انسان از هر گونه رقابت و دوگانگی نسبت به افراد نزدیک خود آزاد باشد. یك وقت در مقابل بخلی که افراد نسبت به ما اِعمال میکنند ما هم به همان نحو با آنها برخورد میکنیم و عملاً خود را وارد تنگنایی میکنیم که آن افراد در آن قرار دارند. این همان لجبازی است که موجب ایجاد سایههای ذهنی است، در این صورت دیگر تو آزاد نیستی، وقتی میگویی حالا که او بُرید، من هم میبُرم، یعنی تو انتخاب آزاد نکردهای، در قالبی که او برایت ساخته انتخاب کردهای، دیگر نمیتوانی تنفس آزاد داشته باشی، و به همین اندازه ارتباط خود را با عالم غیب و معنویت قطع میکنی، حضرت میفرمایند در این موارد درست برعکس عمل كن، بگو اگر او میبُرَد یا اگر بخل میورزد من عکس آن عمل میکنم، تا از فضای تنگ رقابت و لجاجت آزاد شوی و بتوانی بهترین تصمیمها را بگیری و تصمیماتت تحت تأثیر سایه سیاه لجاجتها انجام نگیرد. حالا حساب كن اگر وارد ورطه هلاکتبارِ جوابگویی به دشمنیهای اینگونه افراد شُدید و قصهی تو بِكش، من بِكش بین شما و افراد پیش آمد، آیا دیگر روح و روانی میماند که به سوی آسمان قصد سفر داشته باشد؟ آنچنان قلب انسان خراب میشود که بوی انتخاب آزاد هرگز به جانش نخواهد رسید.
4) «وَ عِنْدَ تَبَاعُدِهِ عَلَى الدُّنُوِّ»؛
وقتی دوری میکند نزدیک شدن را بر نفس خود حمل کن.
حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) یك موضوع را با زاویههای متفاوت نگاه میكنند و بهترین برخورد را نسبت به آن به ما گوشزد مینمایند. ایشان در خصوص رابطه با نزدیکان و کسانی که با آنها زندگی میکنی، میفرمایند: هر چه از تو دوری میکنند، جواب دوری آنها را مثل خود آنها نده، بلکه بر نفس خود تحمیل کن که این دوری را با نزدیکی به آنها جواب دهی.
5) «وَ عِنْدَ شِدَّتِهِ عَلَى اللِّینِ»؛
و وقتی تندی و سختگیری به تو کردند، تو نرمی و برخورد آرام را نسبت به آنها بر نفس خود تحمیل کن.
اگر رفیق تو یا کسی که با او مرتبط هستی با تو خشم میكند، هنر تو آن باشد که در مقابل آن نوع برخورد از خود نرمی نشان دهی، تا بتوانی در راستای چنین کارهایی گنجی بزرگ را از درون خود و از درون رفیقت بیرون کشی. قرآن در این رابطه میفرماید: «وَلَا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَلَا السَّیِّئَةُ، ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ، فَإِذَا الَّذِی بَیْنَكَ وَبَیْنَهُ عَدَاوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ»؛(169) و نیكى با بدى یكسان نیست، بدى را با آنچه بهترین است دفع كن. در آن صورت میان تو و میان آن کسیکه دشمنى است دوستی برقرار میشود، آنهم آن نوع دوستی که با همدیگر یکدل و صمیمی هستید. در آیه فوق میفرماید وقتی توانستی از افقی مسائل را بنگری که در آن افق نیکی و بدی مساوی نیست، دیگر جواب تندی برادر و دوستت، تندی نمیتواند باشد؛ بلکه چیزی بالاتر از تندی او باید از تو سر زند. آری وقتی متوجه چنین نکتهای شدی، حال آن تندی را با نیکوترین برخورد پاسخ بده، که در راستای چنین برخوردی در درون آن دشمنی، دوستی گرم و صمیمی ظاهر میشود و این همان گنجی است که در درون شما پنهان بود و حالا از درون هر دوی شما ظاهر شد.
گنجی که در اثر این برخوردها از درون تو پیدا میشود علاوه بر تبدیل دشمنی به دوستی، آزاد شدن از خشم نسبت به نزدیکان است. همان کاری که امیرالمؤمنین(ع) با دشمنان خود میکردند، با شخص خلیفه دوم با آن همه تندیهایی که نسبت به آن حضرت و صدیقه طاهره«علیهماالسلام» روا داشت، کاری کردند که پس از آن ماجرا بارها گفت: «لَوْلا عَلِی لَهَلَکَ عُمَر»؛(170) اگر علی نبود عمر هلاک میشد. و یا بارها میگفت: «لا اَبْقاٰنِی اللهُ لِمُعْضَلَةٍ لَیسَ لَهاٰ اَبُوالْحَسَن»؛(171) خداوند مرا باقی نگذارد برای حل مشکلی که در آن ابوالحسن نباشد. مولوی در همین رابطه در وصف حضرت علی(ع) میگوید:
تیغ حلمت جان ما را چاک کرد
آب علمت خاک ما را پاک کرد
باز گو دانم که این اسرار هوست
چون كه بی شمشیر كشتن كار اوست
یعنی این برخوردهای تو فوق توان بشر است، اینها کار خدا است که از طریق تو ظاهر میشود. پیغمبر(ص) چطوری آن یهودی را در خودش ویران کردند؟ هر روز میآمد خاكستری كه آتش داخلش بود روی سر مبارک پیغمبر(ص) میریخت، اتفاقاً مریض شد و چند روزی نتوانست به کار خود ادامه دهد، حضرت فرمودند این رفیق ما كجاست؟ گفتند مریض است، گفتند به عیادتش برویم. بیچاره وقتی متوجه شد رسول خدا(ص) بالای بسترش نشستهاند از خجالت سرش را از زیر لحاف بیرون نیاورد و همانجا مسلمان شد. آری «چون كه بیشمشیر كشتن كار اوست»، اگر كسی روحش الهی نباشد، محال است چنین قدرتی داشته باشد گفت: «محبت از همه شمشیرهای تاریخ برندهتر است، و اگر به دوستت محبت هدیه كنی به استواری همه كوهها رسیدهای»(172)
تمام این توصیهها وقتی به راحتی عملی میشود که ما برای خود چیزی جز بندگی در محضر پروردگار قائل نباشیم، به تعبیر مولوی باید از منیت و این که خود را «هست» به حساب آوریم آزاد شویم.
قرب، نه بالا نه پستى رفتن است
قربِ حق از حبسِ «هستى» رستن است
نیست را چه جاى بالایست و زیر
نیست را نه زود و نه دورست و دیر
كارگاه و گنج حق در نیستى است
غرّهى هستى چه دانى نیست چیست
حاصل این اشكست ایشان اى كیا
مىنماند هیچ با اشكست ما
حضرت مولی الموحدین(ع) میفرمایند: تو خودت را نباید در تنگناهای سیاه رقابت با اطرافیانت قرار دهی، این راه، راه آزادشدن از منیتها است، همانطور که جنگ و مقابله با دشمنان خدا موجب آزادی و آزادگی میشود.
عمده آن است که ما متوجه باشیم آن وقتی که اقوام نسبت به همدیگر گرفتار سایه ذهنی و رقابتهای وَهمی میشوند و امکان زندگی سالم در کنار همدیگر برایشان آزاردهنده میشود و در نتیجه کارشان منجر به انتخابهای ویرانگر میگردد، راه نجات در سخنانی است که حضرت مولیالموحدین(ع) پیشنهاد میکنند.