«وَ الْعَقْلُ حِفْظُ التَّجَارِبِ وَ خَیْرُ مَا جَرَّبْتَ مَا وَعَظَكَ»
عقل برای آن است كه تجربه ها را حفظ كنی و بهترین تجربه ها آن است كه تو را پند دهد.
میفرمایند: هر كس از تجربههایش استفاده نكرد عقل ندارد، چون زندگی بدون شکست نیست ولی اگر انسان نتوانست ناکامیها و شکستهای خود را درست ارزیابی کند بیعقل است، چون «وَ الْعَقْلُ حِفْظُ التَّجَارِبِ». عقل برای به خاطر سپردن و حفظ تجربهها است، تا در آینده بتواند از آنها استفاده کند و مسلم عقلی که در اینجا مطرح است عقل منّور به شرع است. شما چندین بار در تاریخ ملاحظه کردهاید؛ ملّتی كه بیدین شد حتماً اسیر میشود، چون نوع زندگی آنها طوری میگردد که طمع دشمنان را برای پیروزی بر آنها بر میانگیزاند، یك نمونه و یا دو نمونه هم نداریم. این قاعده را هم در پشت کردن به حضرت علی(ع) در کوفه دیدید که معاویه را جهت پیروزی بر آنها امیدوار کرد و هم در حرکات دربار قاجار دیدید که انگلستان را امیدوار کرد به راحتی در آنها نفوذ كند و سرنوشت ملت ایران را سالها در دست بگیرد. بیمهری به شیخ فضلالله نوری و بیتفاوت شدن نسبت به شهادت ایشان، آیرون ساید و امثال او را امید داد كه میتوانند رضاخان را بر این ملّت حاكم كنند. چه عاملی جریان غربزدهها را امیدوار کرد كه میشود آیت الله كاشانی را از صحنه تصمیمگیری کشور حذف كرد، جز امیدواری مردم به روشنفکرهای غربزده؟ در حال حاضر چه چیز آمریكا و امثال آن را امید میدهد كه میشود با تبلیغات رسانهای و انواع فیلمهای مستهجن جهت مردم را عوض کرد؟ جز بیدینی و بیتقوایی آنهایی که تحت تأثیر تبلیغات آمریکا قرار میگیرند؟ از پیداترین موضوعات این است كه ما به اندازه بیدینی مان اسیریم. خوب، حالا نتیجه میگیریم اگر یك ملتی بخواهد عزتمند شود حتماً باید دیندار بماند و در تعالی دینداری تلاش کند و تجربهی تاریخی هم این را به ما نشان میدهد ولی آیا همه از این تجربه استفاده میکنند؟ حضرت میفرمایند: عقل عاملی است که این تجربهها محفوظ بماند و فراموش نشود، و اگر عقل در صحنه نباشد شما با افرادی روبهرو میشوید که برای عزتمند شدن میخواهند شبیه كفر شوند در صورتی كه برای عزتمند شدن باید هر چه بیشتر به دینداری نزدیک شوند. ببینید با این که ما بارها تجربه كردهایم، اما باز آن تجربه را زیر پا میگذاریم، چون از عقل خود درست استفاده نمیکنیم و فضا را برای قضاوت عقل آماده نمینماییم. منافقین و ماركسیستها شایع میكردند كه چون امام خمینی«ره»کارگر نیست درد كارگر را نمیداند و باید رهبر انقلاب كارگر باشد تا درد كارگرها را بفهمد. حال در فضایی که عقل در میدان باشد این سؤال مطرح میشود مگر رهبران كارگران دنیا چقدر درد كارگرها را میدانستند که اینچنین كاخهایی در شوروی و سایر کشورهای کمونیستی ساختند؟ در شوروی رهبران به ظاهر کارگر کاخهایی ساختند كه تزارهای روس نساختند. وقتی زمینه حضور عقل در روابط بین انسانها نباشد كارها با عبرت و پند از گذشته انجام نمیشود و زندگی عبارت میشود از تکرار شکستها و ناکامیهای گذشته.
سپس میفرمایند: «وَ خَیْرُ مَا جَرَّبْتَ مَا وَعَظَكَ»؛ حال که عقل برای حفظ تجربهها است، بهترین تجربه آن است كه به تو پند بدهد.
یعنی تو در زندگی خود كارهایی را انجام دادهای و تجربههایی نیز بهدست آوردهای، حال متوجه باش بهترین چیزی که در اثر این تجربهها باید نصیب تو شود، پندهایی است که میتوانی از تجربههای گذشته بگیری و زندگی خود را با عمق بیشتری ادامه دهی. پس این کارهایی که باید انجام دهی، فقط انجام نده تا تمام شود، سعی کن از آنها پند بگیری.
ما در زندگی خود نمونههای خوبی از کارهایمان داریم که باید از خود بپرسیم راستی آن کار را که با آن همه انرژی مشغولش شدیم آیا ارزش آنهمه وقتگذاری داشت. یكی از دوستان میفرمود یك قطعه زمین و مقداری پول دارم، نمیدانم زمین را بسازم یا به کمک آن پول و با فروش زمین خانهای بخرم. گفتم فرقش چیست؟ گفت درست است اگر خودم خانه را بسازم مطابق فکر خودم میسازم ولی حقیقتش میترسم اگر مشغول ساخت و ساز شوم بعد از یكی دو سال تمام فكر من آجر و سیمان و گچ و بنّا و عمله شود و بعد نمی دانم چند سال طول میكشد تا از فکر این چیزها درآیم و در آن حال فرصت به خود پرداختن را از دست دادهام. دیدم بحمدالله چشمش بیدار است و این را می فهمد كه بسیار پیش آمده همینطوری که ایشان میفرمود افراد گرفتار ساخت و ساز شدند و درست در همان زمانی که باید قلب خود را تربیت میکردند، فرصت را از دست دادند. هرچند نمیخواهم حرف این دوستمان را برای همه بهعنوان قاعدهی کلی در نظر بگیریم. ولی هنر دوستمان آن بود که از تجربههای خود در امور دیگر برای این کار پند گرفت.