وقتی انسان متوجه برکات «ادب بین خود و حق» شد بهراحتی «ادب بین خودش و دین» را هم حفظ میکند. چون دین دستورالعمل رسیدن به قرب الهی است، دین عبارت است از افكار و عقاید پاک و آداب و اعمالی که موانع قرب را برطرف میکند و عوامل قرب را فراهم مینماید. حال با رعایت عقاید پاک، قلب در ادب قرار میگیرد و با رعایت آداب و حرکات دینی، اراده و جسم در ادب الهی قرار میگیرند. پس از روشنشدن جایگاه ادب حق و ادب دین، جایگاه ادب خلق روشن میشود و آنکس که حق الله را رعایت نماید حتماً حق الناس را نیز رعایت میکند و در غیر اینصورت نمیتوان به آنهایی که بدون کنترل نفس امّاره توسط دین، به ظاهر رعایت حقوق اجتماعی افراد را میکنند در مراحل بحرانی مطمئن بود. چقدر انسان میشناسید كه قوانین جامعه را رعایت میكنند ولی همینكه منافعشان به خطر افتاد، خلاف آن عمل مینمایند؟ شما دیدید که چون دموكراسی در الجزایر به نفع منافع آمریكا نبود خیلی راحت به کمک دیکتاتوران داخلی مردم را سرکوب کردند و به بهانه این که ممکن است مردم کشور الجزایر راه ایران را بروند رهبران آن نهضت را به زندان انداختند. این یک نمونه را در همهجا تعمیم دهید و فقط هم منحصر به امریکا نیست، این یک قاعده است که حقالناس و رعایت قوانین اجتماعی و قوانین جهانی به اندازهای است که نفس امّاره سرکوب شده باشد. این که گفته میشود «شاخصه آمریکا آزادی در حد منافع است، نه آزادی درحد خودِ آزادی» به این جهت است. ماكیاول حرفش این است که آزادی و دمکراسی بهترین طعمه برای حكومت است و از آن طریق حاکمان بهتر میتوانند منافع خود را حفظ کنند. و بر این اساس آنها به دموكراسی احترام میگذارند ولی نه برای خود دموكراسی بلکه برای منافع خودشان. این نوع روحیه آمریکا و اروپا ندارد، هر جا دینی نباشد که نفس امّاره را کنترل کند قصه از همین قرار است. به اروپای بعد از رنسانس نگاه کنید یعنی از روزی كه غرب به دین پشت کرد و خواست با عقل خود جامعه را اداره کند، عملاً انسانی پدید آمد که حافظ منافع حاكمان است و بستری به نام دمکراسی و آزادی برای چنین هدفی فراهم شد، منتها نه تنها انسان در این فرهنگ ابزار شد، بلکه دمکراسی و آزادی به مثابه یک ابزار مورد استفاده قرار گرفت. این است که میبینید بسیار شعار آزادی میدهند، اما این ادب را تا وقتی حفظ میکنند که نفس امّارهشان اجازه دهد. یک انسان غربی، آموزش دیده است تا راست بگوید ولی نه برای اینکه خدا دستور داده است، چون نفس امّارهاش حساب کرده با راستگفتن فعلاً راحتتر به منافعش میرسد. ولی حتماً دیدهاید در وقتش چگونه حقیقت را زیر پا میگذارند و مردم فلسطین و حزب الله لبنان که از سرزمین خود دفاع میکنند تروریست محسوب میشوند و دولت اسرائیل حق دارد آنها را بکشد. یك ماكیاولیست ممكن است راست بگوید، امّا این راستگفتن برای حفظ منافع نفس امّاره است، لذا میتوان گفت ماكیاول یعنی چنگیزِ مؤدب، چنگیز قرن بیستم و بیست و یکم. یك ماكیاولیست چون با راست گفتن منافع اجتماعیاش حفظ میشود، راست میگوید. جمله مشهوری برتراندراسل دارد که خیلی چیزها را روشن میکند، میگوید «گوسالهی همسایه را نمیدزدم چون گاو مرا میدزدند» میخواهد بگوید نباید دزدی كرد ولی با انگیزهای منفعت طلبانه. به نظر میرسد او روح تجاوز به حق غیر را در خود نکشته بلکه یک محاسبهی دنیایی کرده است. میتوان گفت او دزد عاقلی است، نظرش این نیست كه دزدی بد است، میگوید ضرر دارد. پس بیایید چون ضرر دارد دزدی نكنیم و لذا آنجایی که ضرر نداشت زیر پوششهای مختلف دزدی میکنند و حقوق ملتها را چپاول مینمایند. چون دنبال منافع هستند و نه به دنبال رعایت ادب خلق در زیر پرتو رعایت ادب حق. این جا است که وقتی نفس امّاره در میان است مطمئن باشید هیچ حقی رعایت نخواهد شد، هرچند شعارهای شدید و غلیظی در راستای حفظ حقوق اجتماع و افراد بدهند. در این مورد خوش بینی عین جهالت است. رجوی رهبر منافقان خلق در اوایل انقلاب نامهای به امام خمینی«ره» نوشته بود - هنوز حركت مسلحانه خود را در مقابل نظام اسلامی به راه نینداخته بودند- در آن نامه ادعاها و مظلومنماییهایی کرده بود، امام اصلاً جوابشان را ندادند، این طرف و آن طرف گله کرده بود که آیا آیتاللهخمینی نباید جواب ما را میدادند؟ و بعضی دیگر هم به موضوع دامن زدند. امام«ره» در یكی از صحبتهایشان فرمودند: اگر یك ذره امید اصلاح میدیدم نه تنها جواب میدادم بلکه بلند میشدم و به سراغشان میرفتم. علت ناامیدی امام«ره» از اصلاح آنها آن بود که در تمام گفتار و رفتار آنها جز نفس امّاره در صحنه نبود، هرچند شعار طرفداری از خلق میدادند. خوشبینی و دلرحمی در این موارد عین جهالت و غفلت است. در همین رابطه در سوره نور داریم که: «الزَّانِیَةُ وَالزَّانِی فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا مِئَةَ جَلْدَةٍ وَلَا تَأْخُذْكُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِی دِینِ اللَّهِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ»؛(192) اگر ایمان به خدا و قیامت دارید باید زن و مرد زناکار را شلاّق بزنید، و در دین خدا در این راستا رأفت به خود راه ندهید. حالا اگر کسی در این موارد برای شلاقزدن به آنها دلش رحم بیاید، دین ندارد، چون وقتی شهوت بر روح و روان کسی حاکم شد و تمام ابعاد شخصیت او را امیال نفس امّاره فرا گرفت تنها راه سرکوبکردن نفس امّاره، اجراکردن حدّ خدا است و خوشبینی و دلرحمی عین غفلت است.
برتراندراسل مغز متفكر اروپا است، میتوان گفت تمام تفكر غرب در این صدسال اخیر در قبضه افکار راسل بوده است. وقتی او میگوید، ما گوساله همسایه را نمیدزدیم چون گاو ما را میدزدد، آیا نباید نتیجه گرفت که سراسر این فکر و فرهنگ حاکمیت نفس امّاره است؟ آیا نباید پذیرفت هر جا ادب حق رعایت نشود، نه ادب دین رعایت میشود، نه ادب خلق؟ به بهانه ضعفهای کلیسا، به دین خدا پشت کردند و اینچنین شد که میبینید. یکی از دانشمندان خودشان میگوید ما مثل گرگهای گرسنه هستیم که منتظریم یکی از خودمان خوابش ببرد و بپریم او را بدرانیم، هر چند تا سیر هستند به همدیگر احترام میگذارند. اگر دیدید بنده نماز میخوانم، دروغ هم نمیگویم، ولی قلباً ارتباط با خدا ندارم و عادتاً با شما ارتباط دینی دارم و حقوق شما را هم رعایت میکنم، شما نمیتوانید به این نوع دینداری مطمئن باشید. این همانی نیست كه دین میفرماید چون ادب ارتباط با خدا به نحو صحیح رعایت نشده است. امام خمینی«ره» میفرمایند: به جان دوست قسم، اگر شما از طریق دین، باطنتان را اصلاح نكنید و فقط به ظاهر دین مشغول باشید این همان تلبیس ابلیس شقی است. اگر شما باطن خودتان را اصلاح نكنید و فقط در حد ظاهرِ دین مشغول آداب دین بشوید، در مواقع بحرانی دستورات دین را زیر پا میگذارید و راه سعادت خود را رها میکنید. میفرمایند خود این نقشه شیطان است كه شما را در حدّ ظاهر دین متوقف میکند. اگر دیدید افراد نسبت به هم آداب دینی را رعایت میکنند، و مقید به رعایت ظاهر دین هستند تا آنها را دیندار بدانند اینها ادب دین دارند ولی از ادب حق غافلند. و اگر انسان شور ادب حق را در قلب خود بهدست نیاورد و رابطه قلبیاش را با خدا محکم نکند، در اولین فشار، از رعایت ظاهر دین دست برمیدارد، حال اگر کاسب باشد تن به ربا میدهد و اگر خانم باشد در جوّ انسانهای بیدین نسبت به رعایت حجاب کوتاه میآید.
اگر اسلام دستور میدهد در مسائل اجتماعی باید افراد را مجبور به رعایت ظاهر اسلام نمود، برای آن نیست که بخواهد از این طریق افراد اصلاح شوند. باید بر حفظ ظاهر اصرار کرد تا طرف جامعه را فاسد نكند، ولی موضوع اصلی در اصلاح انسانها، ارتباط قلبی افراد با خداوند است. رعایت صحیح آداب باید از بالا به پایین باشد، این که میبینید موعظهها اثر نمیكند ریشه در غفلت از ترتیب فوق دارد. اگر جهت قلب انسان به غیر حق باشد، نه به معنی حقیقی و پایدار ادب خلق رعایت میشود و نه ادب دین. باید شما از این پیشآمد بترسید که با حفظ ظاهر دین، باطن و قلب در صحنهی عمل نباشد.