سپس حضرت(ع) فراز دیگری را میگشایند که:
«لَا خَیْرَ فی مُعِینٍ مَهِینٍ وَ لَا فِی صَدِیقٍ ظَنِینٍ»
نه در یاری انسانِ پست و فرومایه خیری هست و نه در دوستی دوست غیر مطمئن بهرهای یافت میشود.
برای انسان گریزی نیست که با عدهای مرتبط باشد و کسانی را به دوستی انتخاب کند و یا در اموری از عدهای کمک بخواهد. حال اگر در انتخابِ کمک کار و دوست ملاک درستی نداشته باشد به ضررهای غیر قابل جبرانی مبتلا میشود. لذا میفرمایند عدهای شخصیتاً فرومایه و تنگنظرند، مرّوت و گذشت و بزرگمنشی را نمیشناسند اینها نمیتوانند یاوران خوبی برای تو باشند، همچنان که افراد غیر قابل اعتماد نمیتوانند دوستان خوبی باشند، همواره انسان از جانب آنها نگران است، انسانی که روحیهی بزرگ و عظمتِ شخصیت ندارد نمیتواند منشأ خدمت و یاری به دیگران باشد زیرا منظر این انسان دنیا است و چیزی بالاتر از دنیا نمیشناسد تا به خاطر آن از دنیا بگذرد. نمونه کاملِ پستی و فرومایگی را در انسانهای بیدین میتوان دید، همچنانکه عزت و کرامت را در اُسوه دینداران یعنی علی(ع) میتوان یافت. اگر اساس را بر این نکته بگذاریم که هرگز نمیتوان از آدم پست و فرومایه خیری به دست آورد به راحتی امید خود را از رجوع به چنین انسانهایی قطع میکنیم و لذا از سختیهایی که از جانب چنین افرادی پیش میآید در امان خواهیم بود، به آنها کمک میکنید ولی از آنها کمک نمیخواهید.
در راستای بیخیربودن بعضی انسانها میفرمایند: «وَ لَا فِی صَدِیقٍ ظَنِینٍ» در دوستیِ انسانی كه قابل اطمینان نیست و اصولی محکم در زندگی ندارد، خیری وجود ندارد، و به یک معنی آن کسی که در بین مردم به خوبی و نیکوکاری شناخته شده نیست نمیتواند دوست قابل قبولی باشد، اگر او را به دوستی گرفتیم خطر آنکه مردم ما را نیز به اعمال ناشایست او متهم کنند هست و در این رابطه ما باید خود را ملامت کنیم و نه مردم را. در ارتباط با چنین افرادی این خطر نیز هست که ناخودآگاه ما را در صحنههایی وارد کنند که گناهآلود است و تا بخواهیم به خود بیاییم دیگر آبرویی در بین مردم از ما نمانده است. پس چرا از ابتدا با توجه به سخن حضرت(ع) متوجه چنین خطراتی نباشیم؟ بعضاً میگوییم فلان شخص آدم بدی است، ولی چون زرنگ است ممکن است یك خانة خوب برای ما پیدا كند. غافل از اینکه هرگز از آدم پست خیری حاصل نمیشود. در این مورد انسان باید مواظب خود باشد. طوری نشود كه در ارتباط با چنین افرادی آبرویش برود. ما وظیفه داریم برای آبروی خودمان خیلی حساس باشیم. حفظ آبرو واجب است. اگر من بخواهم این آقا یا خانم را با این ظاهری که اصلاً صلاح نیست در کنار من باشد، هدایت کنم و صحنه طوری باشد که آبروی خودم به خطر بیفتد، هرگز نباید چنین بکنم. آمدند شركت تعاونی مصرف کارمندان را دادند دست آقایی که همه میدانستند آنچنان که باید سالم نیست ولی خیلی زرنگ بود. فروشگاه را پر از كالا كرد تا زرنگی خود را بنمایاند بعد هم او را با كلی دزدی گرفتند. اصلاً مگر غیر این میشود؟ باید بیدار بود و كمی بعد از خودنمایی او را هم دید. مگر دولت جمهوری اسلامی نمیخواهد كارها خوب جلو برود پس باید توصیه حضرت را در گماردن افراد رعایت کند. به نظر من یكی از مشكلات دولت سازندگی این بود كه حرصِ توسعه باعث شد كه از كارگزاران غیر متّقی استفاده كند. و لذا کشور در بدنهی اداری با کارمندانی روبهرو شد که بعضاً هیچ تعهدی نسبت به کار خود و انجام امور مردم نداشتند. روحیهای كه ما فكر كنیم، آدمهای سر و صدادار با هر خصوصیات اخلاقی، میتوانند به این مملكت خیر برسانند، حتماً غلط است. انقلاب اسلامی جوانان متعهد و کارآمدی را تربیت کرده است که باید کارها را به آنها سپرد. البته باید در عین متدینبودن زرنگ و هوشیار بود. امیرالمؤمنین(ع) مسئولیت قسمتی از سپاه را به كمیل دادند، کمیل آنقدر سادگی کرد که دشمن شبانه آمد و اسلحهخانه را با همه تجهیزات آن غارت کرد، صبح كه لشکر بیدار شدند دیدند اسلحه ندارند! كمیل خوب است ولی کارآمد نیست. ای كاش مذهبیهای ما همچون امامشان حضرت مولیالموحدین(ع) در اوج روحیهی عرفانی، زرنگ هم بودند. چرا امیرالمؤمنین(ع) این اندازه باهوش، چالاک و زرنگ است؟ چرا سلمان این اندازه هوشیار است که پیشنهاد خندق کندن در جنگ خندق را میدهد؟ چرا ما نباید چون سلمان باشیم.
فرمودند: نه انسان پست میتواند کمککنندهی خوبی باشد و نه انسان غیر مطمئن میتواند دوست بدرد بخوری گردد. در دوستِ متهمِ بیآبرو خیری نیست. سپس در ادامه میفرمایند:
«سَاهِلِ الدَّهْرَ مَا ذَلَّ لَكَ قَعُودُه وَ لَا تُخَاطِرْ بِشَیْءٍ رَجَاءَ أَكْثَرَ مِنْهُ»؛
حال که زمانه رام توست آن را آسان گیر و به امید بهرهی بیشتر، خطر را بر خود مپذیر.
حضرت میفرمایند وقتی روزگار در حدّ برآوردن مایحتاج زندگی برای تو رام است. چرا خود را برای بیشتر بهدستآوردن، به مخاطرات میاندازی و همه وقت خود را درگیر چنین هوسی میکنی؟ وقتی طوری شرایط برای انسان فراهم است که به خوبی میتواند به وظائف جانبی خود برسد و همه ابعاد خود را شکوفا سازد آیا صحیح است که بُعد اقتصادی خود را از حدّ معمول بیشتر رشد دهد و از سایر ابعاد غافل شود؟ خداوند در ابتدای امر شرایطی را فراهم میکند که شما در عین تأمین نیاز طبیعی زندگی، فرصت تعمق در دین و اصلاح اخلاق و ارتباط با مؤمنین و ارحام برایتان فراهم باشد، حال اگر متوجه چنین لطفی باشید آسوده از رقابتهای دنیایی به زندگی میپردازید و چیزی نمیگذرد که برکات چنین زندگی را مییابید. ولی اگر انسان از این موضوع غفلت کرد خود به خود زندگی را برای خود مشكل میكند و به دنبال چیزهایی میرود که در ابتدای امر وظیفه او نیست، هنوز هیچ قدمی در راه تعمق در دین و اصلاح اخلاق برنداشته به فکر خانه کودکِ دو سالهاش میافتد. بنده به دوستان عرض کردم آن خدایی كه برای فرزند پدرم -که بنده باشم- در وقتش خانه فراهم کرد برای فرزند من هم به وقتش خانه فراهم میكند. بنده نمیدانم چطور شد که خانه برایم فراهم شد ولی بالاخره فراهم شد، پس برای فرزندم هم من نمیدانم چه طور فراهم میشود. فعلاً که امکان زندگی و تعالی را خداوند برایمان فراهم کرده چرا فکر و ذکر خود را به جای دیگر ببریم، حضرت میفرمایند: «وَ لَا تُخَاطِرْ بِشَیْءٍ رَجَاءَ أَكْثَرَ مِنْهُ» خودت را به خطر نینداز برای اینكه بیشتر بهدست آوری. بسیاری مواقع بهخوبی داریم زندگی میكنیم، یك مرتبه وسوسه میشویم و با دست خودمان خود را برای بیشتر بهدستآوردن به دردسر میاندازیم و بهکلی جهت زندگی خود را تغییر میدهیم، چون از توصیه حضرت که میفرمایند: «سَاهِلِ الدَّهْرَ» روزگار را برای خود سخت مکن، غفلت میکنیم.