«وَ إِنَّ الْیَسِیرَ مِنَ اللَّهِ سُبْحَانَهُ أَعْظَمُ وَ أَكْرَمُ مِنَ الْكَثِیرِ مِنْ خَلْقِهِ وَ إِنْ كَانَ كُلٌّ مِنْهُ»؛
مقدار اندكی كه از طرف خدای سبحان برسد افضل و گرامیتر است از مال فراوانی كه از دست خلق بگیری.
اگر بناست زندگی زمینی بستری باشد جهت تعالی انسان به سوی عالم قدس و معنویت، مسلّم انسان در این بستر نباید گرفتار نیازهایی باشد که به سختی به دست میآید، و آن نیازها همانهایی است که خداوند برای انسان فراهم مینماید. و لذا حضرت میفرمایند آنچه از طرف خدا به آسانی به دست میآید اعظم و اکرم است از آن کثیری که از طرف خلق به تو میرسد. به این نکته نیز میخواهند اشاره بفرمایند كه گاهی ما در ارتباط با مردم دكّان ها و بساطها پهن میكنیم و از آن طریق مردم را جذب مینماییم و چیزهایی هم بهدست میآوریم ولی آنچه در رابطه با خدا بهدست میآوریم بدون آن که لازم باشد بساط ارتباط با مردم راه بیندازیم، برای ما بهتر است. انسان اگر از برکات مسیر الهی غفلت نمود تمام تلاش و فکر خود را برای جلب توجه و حیران كردن مردم صرف میكند و در این حال در بیبرکتی کامل گرفتار میشود و با همان بساط خود را هلاک میکند.
مارگیری اژدها آورده است
در شكارش خون دل ها خورده است
از برای آنكه گویندش زهی
بسته است بر گردن جانش زهی
برای اینكه مردم به او بگویند ماشاءالله، عملاً برگردن خودش طنابی بسته و خود را خفه میكند. بعضی انسانها برای اینكه زندگیشان را از سادگی خارج كنند و نزد دیگران هیبت پیدا کنند خود را گرفتار تلاشهای بیمورد میكنند، و از بس زندگی و روحشان آشفته است فقط با آشفتگی میتوانند زندگی كنند. یك قاب به این دیوار میزند، یك پرنده آنجا نگه میدارد، یك دكور آن جا، یك آکواریوم آن طرف و خلاصه روح سادگی و سلوک را از خود و اهل خانه میگیرد، چون میخواهد از کم فاصله بگیرد و به زیاد و کثیر نزدیک شود، لذا فقط با آشفتگی میتواند زندگی كند. اما برعكس، اگر كسی این همه حیران خلق نباشد و حیران كردن خلق را هم نخواهد، نه لوستر میخواهد، نه آکواریوم و نه قاب و نه آنهمه دکورهای رنگارنگ. فضائی میخواهد که بتواند با آن کم و راحتی که خدا به او میدهد زندگی کند، این زندگی هم برای خودش خوش است و هم دیگران در ارتباط با او بیشتر احساس آرامش میکنند و لذا بیشتر مورد احترام بقیه است. در روایت هم داریم؛ اهل علمی که اهل حبّ دنیا و تجملات است در ایمانش متهمش کنید.(135) یعنی او را اهل علم و ایمان بهحساب نیاورید چون اگر ایمان برقلب او نفوذ کرده بود دیگر به دنبال دنیا نبود و سردی و بیحاصلی دنیا را میدید و به همان قلیلی که از طرف خدا به او میرسید راضی بود.
بعضیها با تجملات و با بهدستآوردن دنیای بیشتر و به امید آنکه آنها را به رخ مردم بکشند و آبرو و هیبت بگیرند، زندگی خود را آلوده میکنند و عملاً با کارهایشان از چشم مردم میافتند.
عزت مؤمن، به سادگی است، چه رسد به عزت عالمان. چون خدایی که عین بزرگی است در اوج سادگی است نه انگشتر طلا دارد و نه ماشین آخرین مدل، اصلاً شكل ندارد تا چه رسد به این چیزها، پس هر چه سادهتر، عزتمندتر. برای اهل فکر و عقل این یك قاعده است هر چند عوامالنّاس در توهّم خود عکس آن را تصور کنند، فرعون در مورد حضرت موسی(ع) گفت: «فَلَوْلَا أُلْقِیَ عَلَیْهِ أَسْوِرَةٌ مِّن ذَهَبٍ»؛(136) پس چرا بر او دستبندهایى زرین آویخته نشده است.
طرز فكر را ببینید! اگر کسی با خدا نباشد، سادگی و آسانی زندگی برایش پذیرفتنی نیست، زندگی پیچیده و شلوغ را به رسمیت میشناسد و حضرت(ع) برای نجات ما از این انحراف میفرمایند متوجه باش که كمِ با خدا بهتر از زیادِ با خلق است.