تربیت
Tarbiat.Org

فرزندم این‌چنین باید بود[جلد دوم](شرح نامه ۳۱ نهج البلاغه)
اصغر طاهرزاده

زیباترین زندگی

چه روان زیبا و آرامی دارند آن‌هایی كه عمیقاً می‌بینند باید بمیرند، از یک طرف هم‌اکنون با عالم بیکرانه غیب و قیامت مرتبطند، و از طرف دیگر با دنیایی که منشأ حرص‌ها و سختی‌ها است فاصله دارند، خدا می‌داند كه زندگی زیباتر از این حالت ممکن نیست، از این جهت است که گفته‌اند؛ «مرگْ مادر زندگی است». زندگی‌های تنگ، زندگی‌های تاریك، زندگی‌های حریصانه، همه و همه حاصل غفلت از مرگ است. آری! بر همه‌ی انسان‌هایی که می‌خواهند مافوق روزمرّگی‌ها زندگی کنند واجب است که خود را در معرض توصیه‌ی حضرت قرار دهند که: «یَا بُنَیَّ أَكْثِرْ مِنْ ذِكْرِ الْمَوْتِ وَ ذِكْرِ مَا تَهْجُمُ عَلَیْهِ» فرزندم! همواره یاد كن مرگی را كه رودرروی تو قرار می‌گیرد، و یاد کن آنچه را پس از آن با آن در می‌آمیزی «وَ تُفْضِی بَعْدَ الْمَوْتِ إِلَیْهِ»، و یاد کن آنچه را بعد از مرگ به سوی آن می‌روی.
«وَاجْعَلَهُ اَمامَكَ حَیْثَ تَری»؛(106) و تو مرگ را و موقتی بودن دنیا را، مقابل خود طوری قرار ده كه گویا داری آن را می‌بینی.
«حَتَّى یَأْتِیَكَ وَ قَدْ أَخَذْتَ مِنْهُ حِذْرَكَ وَ شَدَدْتَ لَهُ أَزْرَكَ وَ لَا یَأْتِیَكَ بَغْتَةً فَیَبْهَرَكَ»؛ به طوری که چون به سوی تو آید، زره خود را پوشیده و نسبت به آن از قبل آماده باشی و کمر خود را بسته تا مبادا مرگ ناگهان تو را در یابد و بر تو غلبه کند.
محققاً اگر انسان این گونه عمل كند مسیر خوبی را در زندگی دنیایی طی می‌کند و از تقوای لازم در کلیه‌ی امور برخوردار می‌شود و به معنی واقعی در مراقبه قرار می‌گیرد، چنین انسانی هرگز گرفتار هوس‌های قدرتمندی که او را غرق گرایش‌های دنیایی کنند، نخواهد بود، دیگر آرزوهای بلندِ وَهمی، زندگی او را اشغال نمی‌کند. مطلب فوق؛ مطلبی است فوق‌العاده روحانی و سلوکی که بیش از آن که دانشی به ما بدهد چگونه راه‌رفتن را به ما می‌آموزد. آیت‌‌الله‌جوادی«حفظه‌الله‌تعالی» از قول عرفای بزرگ نقل می‌کردند که «بهترین ذکری که در سیر و سلوک به ما کمک کرد، یاد و ذکر مرگ بود» و حالا حضرت مولی‌الموحدین(ع) یعنی ابوالسالكین الی‌الله، همین نکته را متذکر می‌شوند تا با یاد مرگ از آن منظری که مطرح می‌کنند ما و شما إن‌شاءالله وارد یک زندگی سلوکی بشویم.
هر قدر نسبت به موضوع مرگ قلب را بیشتر متمركز کنیم حجاب‌ها بیشتر رفع می‌شود و ما بهتر بالا می‌رویم. به طوری که باید إن‌شاءالله نسبت به این امر بینش پیدا كنیم، و مدام این بینش را جلوی خود داشته باشیم زیرا این یک بصیرت بزرگ است به طوری که براساس این بینش و بصیرت، انسان زندگی دنیایی خود را در دریای بیكرانه‌ی وجود همچون پوست گردویی بداند که بر روی اقیانوس بالا و پایین می‌رود، آن قدر حركت می‌كند و تكان می‌خورد تا این كه در اقیانوس فرو می‌رود. اما تو چون فقط بدن تنها نیستی، در دریای بیکران وجود فرو نمی‌روی، تو خودت همان اقیانوس هستی و زندگی دنیایی‌ات یك پوست گردو است. حال اگر زندگی دنیایی را خوب ببینید، چشمتان نسبت به کُلّ زندگی باز می‌شود. ملاحظه کرده‌اید که انسان‌های خیالاتی چگونه مست خیالاتشان می‌شوند؟ چون نتوانسته‌اند موقتی‌بودن زندگی دنیا را لمس كنند این‌ها در موقع بیداری هم خوابند. به گفته مولوی:
خفته آن باشد که او از هر خیال

دارد امید و کند با او مقال

در راستای همین بصیرت بزرگ است که حضرت سیدالشهداء اباعبدالله الحسین(ع) می‌فرمایند: «خُطَّ الْمَوْتُ عَلَى وُلْدِ آدَمَ مَخَطَّ الْقِلَادَةِ عَلَى جِیدِ الْفَتَاة»؛(107) مرگ همچون گردنبندی زیبا بر گردن دختران جوان است که برای فرزند آدم تقدیر شده.
سپس حضرت امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمایند: حالا كه مرگ به سوی تو می‌آید، حیات خود را به وسعت ابدیت خودت قرار بده، «وَ شَدَدْتَ لَهُ أَزْرَكَ»، كمرت را محكم ببند برای خوب رفتن. «وَ لَا یَأْتِیَكَ بَغْتَةً فَیَبْهَرَكَ» و آن طور نباشد که به صورت ناگهانی با مرگ روبه‌رو شوی و آن بر تو طوری غلبه کند که غافلگیر شوی.
کسی که در زندگی برای مرگ حساب باز کرده است هیچ وقت مرگ به صورت ناگهانی به سراغ او نمی‌آید، چون در طول زندگی از آن غافل نبود. مرگ کسی را غافلگیر می‌کند که در طول زندگی روی مرگ حساب نکرده بود، مثلاً شما می‌دانید قرار است سر ساعت 12 قسمتی از آن كوه را منفجر كنند ولی همسایة شما نمی‌داند. وقتی كوه منفجر می‌شود شما كه از قبل می‌دانستید و خود را برای آن آماده کرده بودید، مغلوب آن حادثه نمی‌شوید، چون منتظرش بودید و از قبل حسابش را کرده بودید، اما همسایه‌ی شما که از قبل تحقق آن حادثه را نمی‌دانست، با تحقق آن حادثه غافلگیر می‌شود. حضرت می‌فرمایند آنچنان مرگ را بفهم، و آنچنان تحقق آن را جلوی روی خود بگذار و آن را ببین و كمر همّت برای رویارویی با آن ببند كه بتوانی راحت از آن بگذری، و این در صورتی عملی است که با رعایت دستورات الهی خود را برای زندگی ابدی آماده کرده باشیم. عرض کردم، قرآن می‌فرماید: «كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ»؛(108) هر انسانی مرگ را می‌چشد و از مرحله‌ای از زندگی به مرحله‌ای دیگر وارد می‌شود. انسان، جوانی را می‌چشد و پیر می‌شود، در پیری مرگ را می‌چشد و به برزخ و قیامت می‌رود، پس ما طعمه‌ی مرگ نمی‌شویم بلکه مرگ را طعمه‌ی خود قرار می‌دهیم. قصه‌ی مرگ، قصه‌ی یک نوع رفتن است به سوی مقصد نهایی، بستر یک نوع سیر و صعود است. گذر از شرایط محدود به سوی حیات وسیع و برین است. وقتی قرآن می‌فرماید: «كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْت»؛(109) عملاً دارد یک مژده بزرگ به ما می‌دهد که بنا نیست شما در تنگناهای دنیا بمانید. مرگ را می‌چشید، یعنی پیری را از آن جهت که با مشکلاتی همراه است، رها می‌كنید. و مرگ می‌آید پیش شما و آن شرایط ابدی را در منظر شما قرار می‌دهد. پس وقتی می‌آید تا شما را به سوی آن شرایط سیر دهد، از آن استقبال کنید، نه این که هنوز چشم خود را به این دنیای محدود دوخته باشید و به آن مشغول باشید و با مرگ به عنوان یک حادثه‌ی ناگهانی روبه‌رو شوید. حضرت(ع) می‌فرمایند: «وَ لَا یَأْتِیَكَ بَغْتَةً»؛ کاری کن که مرگ برای تو ناگهانی نباشد، سعی كن در زندگی تو ورود راحتی داشته باشد. اگر كسی حیات زمینی را موقت ببیند، مرگ نزدیك‌ترین پدیده به زندگی او محسوب می‌شود و به‌راحتی می‌تواند در میدانی وسیع‌تر از نظر به تعلقات دنیایی تصمیم بگیرد.