تربیت
Tarbiat.Org

فرزندم این‌چنین باید بود[جلد دوم](شرح نامه ۳۱ نهج البلاغه)
اصغر طاهرزاده

رمز و راز آزادگی

سپس می‌فرمایند:
«وَ لَا تَكُنْ عَبْدَ غَیْرِكَ وَ قَدْ جَعَلَكَ اللَّهُ حُرّاً»؛
فرزندم بندة غیر خدا نباش که خدا آزادت آفرید.
قرار نیست در دنیا و برای داشتن دنیا اسیر صاحبان ثروت شوی، زیرا خداوند تو را اسیر ذلت‌ها و نیازهای دنیا خلق نكرده است. ممكن است جوانی بگوید من بدبختم چون هنوز کاری پیدا نکرده‌ام اما اگر درست اطراف خود را بنگرد شرایط زندگی و بندگی را از او نگرفته‌اند، عمده آن است که تنبل نباشد و فعلاً نسبت به آنچه می‌تواند انجام دهد، کوتاهی نکند تا شرایط کار را خداوند برایش فراهم کند. خطر این‌جاست که فراموش کند خدا او را طوری خلق نکرده که برای به دست آوردن کار مجبور باشد خود را ذلیل صاحبان امکانات کند. گاهی خداوند می‌خواهد تو را برای مدتی با بی‌كاری امتحان بكند. امام موسی كاظم(ع) مدت طولانی در زندان خلیفه عباسی بودند. آیا امام(ع) می‌گفتند من حالا چه كار كنم كه بی‌كارم؟! كار اصلی ما این است كه در فرصتِ زندگی دنیایی، خود را آنچنان تغییر دهیم که شایسته قرب الهی شویم، با «لا اله الا الله» گفتن و با ركوع و سجود، انسان به غیب وصل می‌شود، و امام(ع) هم در سیاهچال هارون مشغول همین بودند، بی‌كار نبودند. خلیفه بی‌كار بود كه دائم آجرها را روی هم می‌گذاشت تا کاخ بسازد. گفت:
مرغ غافل می خورد دانه ز دام

همچو اندر دام دنیا این عوام

مرغ غافل بدون آن‌که بداند دارد از دامی دانه می‌خورد که محل گرفتاری و اسارت آن است. می‌فرماید: اهل دنیا هم همین طور هستند. هر چه بیشتر به دنیا نزدیک شوند بیشتر به هلاکت نزدیک شده‌اند. سرنوشت شاهان تاریخ نمونه خوبی از این قاعده است، تمام عمر تلاش کردند برای رسیدن به آن انتهایی که چیزی جز هلاکت نبود، چون فراموش کردند برای چه هدفی در این دنیا آمدند. طرف می‌گوید بعدازظهرها که از اداره می‌آیم كار ندارم چه كار كنم. این شخص اصلاً كارش را فراموش كرده است و لذا هیچ همّتی در راستای تغییر خود انجام نمی‌دهد و هیچ برنامه‌ای در این رابطه ندارد. خداوند گاهی به انسان‌ها لطفی می‌کند و در نتیجه مشغله‌های دنیایی آن‌ها را کم می‌کند، این را باید غنیمت بشمارند و در آن فرصت برنامه‌ی اصلاح خود را پی‌ریزی کنند خداوند در چنین شرایطی علاقه به مطالعه و تدبّر در متون دینی و قرآن را در قلب انسان می‌اندازد، باید این را غنیمت شمرد، بعد معلوم می‌شود آن فرصت در واقع بیکاری نیست، توفیق است برای ساختن زیربنای فکری و عقیدتی. دنیا دست خدا است و تمام فرصت‌ها هم برای امتحان و بروز شخصیت ما است. هر موقع از بی رزقی مُردی، آن وقت نگران باش با بی‌كاری چه کنم. زرنگ باشید، اگر یك فرصتی به دست آمده که ظاهراً کار دنیایی ندارید آن را غنیمت بشمارید. غصه نخورید كه بعدازظهر كار دوم ندارید، اگر بعدازظهر یك كار داشتید می‌رفتید پول بیشتر به‌دست می‌آوردید و یک لوستر برای وسط اتاق می‌خریدید، یا سقف اتاق را گچ‌بری می‌کردید. یعنی عملاً به بیرون می‌پرداختید تا بیرونتان را تغییر بدهید و در آن حال هیچ‌وقت به درون خود نمی‌رسیدید، چون اسیر هیچ‌چیز شده‌اید. توصیه حضرت این است که خودت را اسیر دنیا نكن، طوری زندگی كن كه چرب و شیرین دنیا تو را اسیر خود نکند و در نتیجه تو در مقابل آن‌ها پست شوی. امیرالمؤمنین(ع) در جای دیگر می‌فرمایند: «النَّاسُ طَالِبَانِ؛ طَالِبٌ وَ مَطْلُوبٌ فَمَنْ طَلَبَ الدُّنْیَا طَلَبَهُ الْمَوْتُ حَتَّى یُخْرِجَهُ عَنْهَا وَ مَنْ طَلَبَ الْآخِرَةَ طَلَبَتْهُ الدُّنْیَا حَتَّى یَسْتَوْفِیَ رِزْقَهُ مِنْهَا»؛(130) مردم دو طلب كننده‏اند؛ طلب كننده و طلب كرده شده، پس هركه طلب كند دنیا را، مرگ طلب كند او را، تا این كه او را از دنیا بیرون ببرد، و هركه طلب كند آخرت را، دنیا طلب می‌كند او را، تا آن‌که رزقش را کامل به او برساند.
این روحیه؛ آزادگی خاص به همراه می‌آورد، چون می‌فهمد که اگر به دنبال دنیا ندود دنیا به دنبال او می‌آید. به گفته مولوی:
جمله شاهان بنده‌ی بنده‌ی خودند

جمله خلقان مرده‌ی مرده‌ی خودند

عملاً هرکسی بخواهد به دنبال دنیا باشد چنین است که باید نوکرِ نوکر خود باشد تا دنیا برایش بماند و اسیر آن اشخاص و آن اشیایی است که او می‌خواهد آن‌ها را تملک کند. در حالی‌که اگر دنیا را بشناسیم و ارزش آن را بفهمیم هرگز به آن‌چنان روزهایی دچار نخواهیم شد، زیرا ما برای بندگی در این دنیا آفریده شده‌ایم. از همین دیدگاه حضرت می‌فرمایند: «وَ لَا تَكُنْ عَبْدَ غَیْرِكَ وَ قَدْ جَعَلَكَ اللَّهُ حُرّاً» بنده هیچ كس نباش زیرا خداوند تو را آزاد آفرید.
در زمان رضاخان عمامه‌های روحانیون را از سر آنها بر می‌داشتند و این در حالی بود که مردم روحانیون را به عمامه می‌شناختند و آن‌ها را جهت مجالس خود دعوت می‌کردند و از آن طریق اموراتشان می‌گذشت و لذا عمامه برداشتن از سر روحانیون مثل این است كه از یك استاد دانشگاه مدركش را بگیرند، دیگر کسی او را به رسمیت نمی‌شناسد، هر چند علم لازم را داشته باشد. مشاوران رضاخان می‌دانستند دارند چكار می‌كنند. می‌خواستند از این طریق برای روحانیون مشکلات اقتصادی ایجاد کنند. امام خمینی«ره» در نامه‌ای به احمد آقا می‌فرمایند: «در آن بحرانی كه عمامة روحانیون را بر می‌داشتند روزی به نانوایی رفتم که نان بخرم، دیدم پیرمردی یك تكه نان خریده و دارد می‌خورد، به من رو كرد و گفت: گفتند عمامه را بردارید، عمامه را برداشتم و به یك زن یتیم‌دار دادم تا برای فرزندانش پیراهن كند، فعلاً هم که سیر شدم تا ظهر هم خدا بزرگ است». امام«ره» می‌فرمایند احمد به جان تو قسم من تمام عمر حسرت آن روحیه و آن توكل را می‌خورم. و بنده به شما عرض کنم به عزت خدا قسم؛ اگر این شخص به غنی مطلق وصل نبود، این‌همه احساس غناء نمی‌كرد. حالا رضاخان چه چیزی را می‌خواهد از این شخص بگیرد؟ آخر او كه به غنی مطلق وصل است، تمام عالم را ظرف حضور حضرت رزّاق می‌بیند، نمی‌توان از کسی كه به دریا وصل است كاسة آب را گرفت و او را به مشكل انداخت. شما هم اگر به غنی مطلق وصل شدید دیگر در بی‌كاری هم كار دارید. و لذا می‌توانید آن آزادگی را که خداوند در شما خلق کرده محفوظ بدارید و در هیچ شرایطی بنده‌ی کسی نشوید. ممكن است كسی بگوید بدبخت شدم چون خانه گران شد و دیگر پس‌انداز من به اندازه خریدن خانه نیست. گران‌شدن یا ارزان‌شدن خانه ربطی به ما ندارد. آن‌هایی كه باید خانه داشته باشند دارند، آن‌هایی هم كه ندارند إن‌شاءالله بعداً صاحب خانه می‌شوند. این فكرهایی است كه نمی‌گذارد شما درست زندگی كنید. حضرت می‌فرمایند كه تو یا پذیرفته‌ای كه خدا آزادت آفریده است یا نه. اگر پذیرفته‌ای، چرا اسارت اهل دنیا؟ گفت:
غیر آن زنجیر زلف دلبرم

گر دوصد زنجیر باشد بگسلم

می‌گوید من زنجیر شما انسان‌ها را به گردن نمی‌اندازم، من زنجیر زلف دلبرم را به گردن دارم. که همان زنجیر بندگی خدا است، حالا در هر شرایطی اگر دوصد زنجیر هم پیش بیاید همه را پاره می‌کنم حتی وقتی به ظاهر در اوج سختی و تنگناهای اقتصادی باشم.
در ادامه می‌فرمایند:
«وَ مَا خَیْرُ خَیْرٍ لَا یُنَالُ إِلَّا بِشَرٍّ وَ یُسْرٍ لَا یُنَالُ إِلَّا بِعُسْرٍ»
چه خیری دارد آن خیری که جز با بدی به دست نیاید، و چه خوبی دارد آن آسایش و رفاهی که جز با دشواری میسّر نشود.
اگر کمی فکر کنیم واقعاً می‌پذیریم آن مال و ثروتی كه به من سختی برساند خیر و فایده‌ای برای من ندارد. راستی چه فایده در بر دارد آن ثروتی که مرا پست و حقیر کند؟ همین‌كه تمام روح من طالب این ماشین خاص یا خانه خاص شد اول مشكلاتم خواهد شد و همه فرصت‌های مرا می‌رباید و راحتی همراه با شرّ برای من به‌بار می‌آورد. می‌فرمایند: این مالی كه به‌دست نمی‌آید إلاّ از طریق آلوده شدن به بدی‌ها و غفلت‌ها، خیری در آن نیست. من ماشین و خانه‌ای می‌خواهم كه نه اسیر آن بشوم نه برای نگهداری آن به زحمت بیفتم، چه رسد که فرصت‌هایی که باید قلب و عقل خود را نورانی کنم همه را خرج آن نمایم. مردم طبق وعده خداوند اگر خودشان کار را خراب نکنند به اندازة رزق و نیازشان دارند.