همچنان که عرض شد رابطهی عزرائیل با جان ما به جهت آنکه هر دو مجرداند، یک رابطهی تدریجی و زمانمند نیست، بلکه مثل رابطهی شما و ارادهی شما است، همین که بخواهید اراده کنید، اراده میکنید، و لذا اگر انسان از این موضوع غافل شود و روحیهی او دنیایی باشد ناخودآگاه تصور میکند مثل بقیهی امور دنیا که تدریجی است، مرگ هم تدریجی است و منتظر میماند تا آثار آن پیدا شود و بعد تصمیم بگیرد و همین امر باعث میشود که در مقابل مرگ غافلگیر شود. در حالی که اگر توجه انسان به اصلیترین قسمت زندگیاش یعنی ابدیت باشد، مثل انسانی که فهمیده است مرگش نزدیک است و امیال و اخلاقش عوض میشود، و حب دنیا از قلبش خارج میگردد و سعی میکند از بقیه حلالیت بطلبد و خوش اخلاق میشود، سراسر زندگی چنین میشود، و مثل یک انسانی که وقتی فهمید آخر عمرش فرا رسیده است از اعمال خلاف شرعش توبه میکند، انسانی هم که نظرش به ابدیتش بود، تمام عمر در حال توبه و توجه به خدا است، هرگز توبهای را که باید بکند به عقب نمیاندازد.
وقتی انسان از حضور ناگهانی مرگ غافل شد، بدون آنکه خودش متوجه شود، گرفتار حالات روانی بسیار خطرناکی میگردد. اگر دنیا را جدی گرفتی و خود را در آن باقی پنداشتی، چون بینشات غلط است، حتماً روش غلطی را انتخاب میکنی و توبه و تغییر اساسی زندگی به سوی معنویت را به تأخیر میاندازی و این تأخیر انداختن را همینطور ادامه میدهی. لذا حضرت در ادامه میفرمایند: «فَإِذَا أَنْتَ قَدْ أَهْلَكْتَ نَفْسَكَ» در این حالت مطمئن باش خودت را هلاک کردهای. چون بدون جهتگیری به سوی معنویت، و بدون فاصله گرفتن از گناهان، وارد ابدیت خود شدی.
اگر کسی حیات زمینی خود را جزء کوچکی از بودنش نبیند مسلّم انتخابهایش هلاکتبار است چون زندگی را از منظری غیر از آنچه واقعیت دارد مینگرد. درس بخوان، دانشگاه برو، تجارت بکن، اما در این عرصهی دنیا جای این درسخواندن را برای خود مشخص کن. هر کاری میخواهی بکن ولی با توجه به اینکه این دنیا موقت است و مرگ غافلگیرانه به سراغ تو میآید و سپس ما میمانیم و اَبد ما، کارهایت را انجام بده. گفت:
من نمیگویم سمندر باش یا پروانه باش
چون به فکر سوختن افتادهای مردانه باش
حالا که همهی زندگی ما در ابدیت ما قرار دارد، باید طوری عمل کنیم که آن را از دست ندهیم.
حضرت صادق(ع) به عبدالله بن جندب میفرماید: «یَا ابْنَ جُنْدَبٍ الْخَیْرُ كُلُّهُ أَمَامَكَ وَ إِنَّ الشَّرَّ كُلُّهُ أَمَامَكَ وَ لَنْ تَرَى الْخَیْرَ وَ الشَّرَّ إِلَّا بَعْدَ الْآخِرَةِ لِأَنَّ اللَّهَ جَلَّ وَ عَزَّ جَعَلَ الْخَیْرَ كُلَّهُ فِی الْجَنَّةِ وَ الشَّرَّ كُلَّهُ فِی النَّارِ لِأَنَّهُمَا الْبَاقِیَان»(94)
پسر جندب! همه خیرها، و همه شرها را پیش رو دارى، و هیچ یك را جز بعد از مرگ نبینى، چه خدا همه خیر را در بهشت، و همه شر را در دوزخ نهاده كه جاویدانند.
عاقلانهترین کار آن است که انسان طوری عمل کند تا در حیات ابدی خود در بهترین شرایط باشد، پس بیایید عاقل بشوید. باید عاقل شد تا جای حیات زمینی را در کل حیات خودمان بشناسیم، عرض کردم هر کاری میخواهی بکن، ولی این را بدان که پس از مرگ چشمها باز میشود و حجابهایی که خیالات ایجاد کرده بودند همه کنار میروند، دریچههایی از غیب بر روی قلب باز میگردد. اصلاً پردهها برداشته میشود، سایههای ذهنی ما که ما را از حیات ابدی غافل کرده بود، همه و همه کنار میروند و در آن حالت شما زنده میشوید و زندگی حقیقی شروع میگردد. همانطور که وقتی یک عارف از وَهمیات خود آزاد میشود اعلام میکند «مرده بدم زنده شدم»، در قیامت هزار هزار برابر ما بیشتر زنده میگردیم.
شما فکر می کنید چه چیز باعث میشود که ذهن انسان مشغول این دنیا باشد و نتواند بالاتر از دنیا را ببیند؟ جز این نیست که نه کوچکی دنیا را میبینم و نه بیکرانگی ابدیت را. فکر میکنید چه پیش میآید اگر بنده و یا جناب عالی سرمان را بگذاریم زمین و بمیریم. مسلم بدانید هیچ چیز پیش نمیآید و برای هیچ کس هیچ چیزی پیش نمیآید. مگر برای وَهمها و خیالاتشان، باید آنهایی که به بنده یا جنابعالی تعلق دارند تعلقشان را کم کنند. من که نباید غصه بخورم که اگر مُردم فرزندم گریه میکند و غصه میخورد. حبّ پدر و فرزندی قصهاش جداست. اما این که بیایم دنیا را انتخاب کنم تا فرزندم غصه نخورد این غفلت فوقالعاده بزرگی است.