تربیت
Tarbiat.Org

فرزندم این‌چنین باید بود[جلد دوم](شرح نامه ۳۱ نهج البلاغه)
اصغر طاهرزاده

برکات یقین

حضرت می‌فرمایند صبر و پایداری و «حُسْنِ الْیَقِینِ» می‌توانند عامل دفع غم باشند. یقینِ زیبا، یعنی یقینی که به اوج خود رسیده و در پرتو آن انسان به مدیریت مطلق الهی مطمئن است، مدیریتی که احدی نمی‌تواند بر آن غلبه کند. در چنین شرایطی چه کسی می‌تواند مانع کار ما شود و ما را غمناک کند؟ وقتی پیامبر خدا(ص) اعلام كردند كه من پیامبر خدا هستم حتی قوم و خویش‌های حضرت هم حرف ایشان را نپذیرفتند، ولی آن حضرت با همان یقین زیبا آن همه انکار را به چیزی نگرفتند و با امیدواری کامل بر حرف خود پایداری نمودند و در نتیجه تمام آن نگرانی‌ها برطرف شد و چیزی نگذشت که جزیرة‌ العرب اسلام را پذیرفت و سخن حاکم بر روح و روان جامعه، سخن اسلام بود. حضرت امام ‌خمینی«(رض)» نیز با پیروی از رسول خدا(ص) در دفاع مقدسِ هشت‌ساله با تمام جهانِ کفر مقابله کردند و با صبر پایدار و یقین زیبا همه نقشه‌های دشمن را که برای سرنگونی نظام اسلامی دندان تیز کرده بودند، نقش بر آب نمودند و آن صبر و یقین تمام نگرانی‌های ایشان را برطرف نمود و دشمن را ناکام کرد. بر عکس امام‌ خمینی«(رض)» صدام بود که در آخر عمر با تمام غم‌های عالم روبه‌رو شد و در هیچ صحنه‌ای به نتیجه نرسید، تا آن‌جا که روزها در دخمه‌ای پنهان بود تا بالأخره به دست آمریکایی که او را تشویق کرد به ایران حمله کند، افتاد و نهایتاً هم کارش به اعدام ختم شد. هركس به حكمت خدا یقین کامل نداشته باشد غم‌های پی در پی تا آخر او را می‌خورد.
«حُسْنِ الْیَقِینِ»؛ یعنی اعتماد کامل به نقش حکیمانه‌ی خداوند در سراسر هستی، در این حالت هیچ حادثه‌ای - حتی حادثه‌ای که برخلاف میل ما است - آن قدر قدرت پیدا نمی‌کند که ما را در غم‌زدگی و ماتم قرار دهد، در آن صورت غم‌ها ما را نمی‌خورد، ما غم‌ها را می‌خوریم، مولوی در ترسیم چنین احوالی می‌گوید:
باده مسکینان خورند و ما ز می دل‌خوش‌تریم

رو به محبوسان غم ده ساقیا افسون خویش

خون غم بر ما حلال و خون ما بر غم حرام

هر غمی کو گِرد ما گردید شد در خون خویش

یا در دیوان شمس متذکر می‌شود که غم در قلبی که با حق مأنوس است نمی‌تواند جای بگیرد. می‌گوید:
ای غم اگر مو شوی پیشِ منت بار نیست

در شِکرینه یقین سرکه انکار نیست

گرچه تو خون‌خواره‌ای رهزن و عیاره‌ای

قبله ما غیر آن دلبر عیار نیست

کانِ شِکرهاست او، مستی سرهاست او

ره نبرد با وی آنکْ مرغ شکرخوار نیست

هرکه دلی داشتست بنده دلبر شدست

هرکه ندارد دلی طالب دلدار نیست

ای غم از این جا برو ورنه سرت شد گرو

رنگ شب تیره را تاب مه یار نیست

ای غم پرخار رو، در دل غمخوار رو

نقل بخیلانه‌ات طعمة خمار نیست

دره غین تو تنگ، میمت از آن تنگ‌تر

تنگ متاع تو را عشق خریدار نیست

ای غم شادی شکن، پُر شِکرست این دهن

کز شکر آکندگی ممکن گفتار نیست

همان‌طور که عرض کردم همه ما به نحوی غم داریم، اما غم‌ها همه را نمی‌خورند. آدمی كه این دو توصیه حضرت را رعایت نكند از آن‌هایی است که غم‌ها او را می‌خورند هر چند زرنگ و باهوش باشد. زندگی این افراد هرچه جلو رود سایه‌ی غم‌ها غلیظ‌تر می‌شود. چون آن دو توصیه‌ی حضرت را رعایت نکردند، نه در راه حق صبری اساسی پیشه کردند، و نه یقین به حكمت الهی دارند. همه شما می‌دانید كه حق همین اسلام است. مشكل این‌جاست كه در امور فردی و اجتماعی بر آن تأکید نمی‌کنیم و در اعتقاد به وعده‌های آن، صبر و شکیبایی از خود نشان نمی‌دهیم. وقتی می‌بینیم پایداری بر اسلام موجب می‌شود که به منافعمان لطمه بخورد كوتاه می‌آییم، غافل از این‌که كوتاه آمدن همانْ و شروع غم‌ها همان. ممکن بود قبلاً هم غم داشتیم، اما آن غم قدرت نداشت ما را بخورد. بعضی از عزیزان را در جبهه می‌شناختم که با داشتن صبر پایدار و یقین زیبا آنچنان با روحیه عمل می‌کردند که بقیه به گَرد پایشان نمی‌رسیدند. وقتی متوجه می‌شدند که آن کار حق است با تمام وجود می‌خواستند عمل كنند، ما خودمان جرأت نمی‌كردیم این‌طور كه این‌ها حرف ما را قبول كرده‌اند عمل بكنیم. در شخصیت آن‌ها همین دو صفت یعنی صبر استوار در دین و یقین نیكو جلوه‌گر بود. جسارت و عشق به شهادت در آن‌ها طوری بود كه فرمانده‌ها به بنده می‌گفتند بگو یک کمی ترمز كنند، ولی آن‌ها می‌گفتند مگر ما حق نیستیم؟ می‌گفتیم بله. می‌گفتند مگر شهادت حق نیست؟ می‌گفتیم بله. می‌گفتند: مگر تكلیف نیست كه این كارها را در مسیر دفاع از اسلام انجام دهیم؟ می‌گفتیم بله. می‌گفتند: خوب می‌خواهیم بدون هیچ تردیدی عمل کنیم. می‌گفتند: مگر شهادت حق نیست؟ پس چرا طوری عمل کنیم که گویا از مرگ می‌ترسیم؟ ما وظیفه‌مان را با تمام اطمینان انجام می‌دهیم، می‌خواهد بمیریم، می‌خواهد نمیریم. اما طوری عمل نمی‌کنیم که گویا از مرگ می‌ترسیم. بنده از آن همه استواری و یقینِ آن‌ها در تعجب بودم. الان از وضع آن‌ها غبطه می‌خورم كه آن‌ها در عوالم برزخ دارند آن‌ همه بهره‌ می‌برند و جانشان در آن عوالم در شعف کامل است و ما این‌جا نشسته‌ایم که چه موقع ظهر می‌شود برویم ناهار بخوریم، آن‌ها در آن‌جا تنها چیزی كه ندارند غم است.