گاهی بدون دنیا از خود تصوری نداریم و خود را بدون دنیا نمیتوانیم بپذیریم. چه اندازه سخت و تنگ است این نوع زندگی! مثلاً اگر به دانشجوی یکی از دانشگاههای مهم بگویند تو دانشآموز دبستان هستی و در آن صورت فشار به او آمد، این بدینمعنی است که او بدون دانشجو بودن، خود را قبول ندارد. برای او در آن شرایط دانشجونبودن یعنی موجودنبودن. گاهی علفهای هرز در كنار گُلِ گلدان چنان رشد میكند و ریشه میدواند كه ریشهاش با ریشه گل گره میخورد، حالا اگر بخواهی این علفهای هرزه را بكنی مجبوری گل را هم بكنی، در حالیکه بنا نداری گل را بكنی. هرگاه علف هرز جزء شخصیت گل شود، آنوقت هر چه خواستیم گل را ببینیم، علف هرز نیز خود را مینمایاند. به صورت مهمانی در آمده که صاحبخانه را میخواهد از خانه بیرون کند. غفلت از قیامت، قلب را اینچنین با دنیا گره میزند، به طوریکه بیدنیا خود را به رسمیت نمیشناسد.
بعضی از صفات و گرایشها و میلها آنچنان با شخصیت ما گره میخورد كه اگر بخواهیم آنها را از خود جدا کنیم باید خودمان را ناخود كنیم و نمیتوانیم.
خیلی عجیب است! از خود بپرسیم چه كسی هستیم؟! گاهی انسان جز شهوت و هوس نیست. برای خود ماورای شهوت و میلهای نفسانیاش هیچ وجهی را در خود نمییابد. این شخص نمیتواند از میل نفسانی و شهوترانیاش جدا شود. گاهی انسان ماورای پول و دنیا هیچ وجهی برای خود نمییابد، چون واقعیتی برای خود ماورای دنیا نمیشناسد. حالا آیا این شخص میتواند عقبه کئودِ دنیا را با سبکباری طی كند؟ وقتی او را تکویناً به سوی قیامت میكشانند، ببینید به چه مشكلی میافتد. خواه جوان باشد خواه پیر، فقیر باشد یا غنی، به اندازه طیِّ اختیاری عقبة دنیا، رونده به سوی مقصد خود میباشد، غیر از این هر چه هست دنیاست، میهمان ناخواندهای است که به جای صاحبخانه نشسته به طوری که ناخودِ ما به جای خودِ ما به میدان آمده است. چه فرقی میكند بنده جارو دستم باشد یا قلم، تا از دنیا بیرون نیامدهام، هر دوی آنها دنیا است. چه فرقی میكند كه مقصدم رضایت نظر شما باشد یا ارضای میل نفسانی خودم؟ باز هم هنوز دنیاست، من كه بالاتر نرفتم.
حضرت علی(ع) به ما خطاب میكنند: «وَ اعْلَمْ أَنَّ أَمَامَكَ عَقَبَةً كَئُوداً»؛ مدام به خودت بگو: گردنهی بلندی در پیش خود داری و باید آن را طی كنی، پس شرایط طیکردن آن را، در زندگی ایجاد کن. قرآن خطاب به منکران زندگی ابدی میفرماید: «فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ، وَمَا أَدْرَاكَ مَا الْعَقَبَةُ، فَكُّ رَقَبَةٍ»؛((39 عقبه و گردنهی نَفَسگیر را طی نکرده، چه میدانی از آن عقبه، آن عقبه عبارت است از آزادکردن گردن.
شما هنوز خودتان را آزاد نكردهاید، پس عقبه را طی نكردهاید، از خودتان آزاد نیستید. طی عقبه یعنی آزاد كردن این گردن، یعنی آزادی خود از خود. كار مشكلی نیست هرچند جادّه صافی هم نیست، آری وقتی انسان تلاش كند و نتیجه بگیرد، آن تلاش آسان است. عمده آن است که انسان دستورالعمل طی راه را حکیمانه بنگرد.
وقتی باید گردنهی آزادشدن از خود را طی كنی، اگر سنگین بار باشی، آیا میتوانی این گردنه را به راحتی طی نمایی و یا به سختی میافتی و لذا از ادامهی راه منصرف میشوی؟ نباید بگوئیم فعالیتهای دینی و انجام وظایف شرعی سخت است، از خود بپرسیم چرا طوری زندگی میکنیم که در آن زندگی انجام دستورات پروردگارمان برایمان سخت شده است؟