تربیت
Tarbiat.Org

فرزندم این‌چنین باید بود[جلد دوم](شرح نامه ۳۱ نهج البلاغه)
اصغر طاهرزاده

خلاصه آنچه در جلد اول گذشت

همچنان که عزیزان مستحضرند حضرت امام الموحدین علی(ع) در نامه‌ای که به فرزندشان حضرت امام حسن(ع) مرقوم فرمودند ،چندین هدف را دنبال کردند. یکی این‌که مورد خطاب خود را جوانی در نظر گرفتند که آرزوهایی دارد و می‌خواهد در این دنیا به آن آرزوها دست یابد. درست است که در ظاهر امر، شخص مورد خطاب؛ انسان معصومی است که پس از حضرت امیرالمؤمنین(ع) باید امام مسلمین باشد، ولی در این نامه از این نظر حضرت به امام حسن(ع) نگاه نکردند، بلکه امام حسن(ع) در این نامه به عنوان جوانی از جوانان عالم بشری مورد خطاب اند، تا هر جوانی احساس کند او هم مورد خطاب این نامه است، و به عبارتی دیگر حضرت امام حسن(ع) در این نامه به عنوان نماد همة جوانان مدّ نظر هستند.
دومین هدفی که حضرت در نوشتن نامه دنبال می‌کنند؛ طرح عالی‌ترین دستورالعمل حکیمانه‌ در قالبی ملموس و قابل عمل است، تا هرکس عزم رسیدن به مراتب عالی انسانی را دارد بتواند به راحتی از آن بهره گیرد. آنچنان مطالب حکیمانه و با حساب و دقت طرح شده که بزرگان اهل علم و حکمت اقرار دارند اصول هرچیزی که بنا است یک انسان در زندگی بشناسد و بدان عمل کند در آن نامه درج شده است.
برای یادآوری آنچه در جلد اول این کتاب گذشت، سرفصل‌های جلسات گذشته را به طور مختصر طرح می‌کنیم:
در جلسات اول و دوم، حضرت فرزندشان را متوجه انواع خطراتِ جسمی و روحی کردند که در پیش رو دارد، تا گرفتار روزمرّگی‌ها نگردد و با واقعیاتِ زندگی درست برخورد کند. سپس موضوع عدم غفلت از مرگ و حیات ابدی را پیش کشیدند تا اولاً: ناپایداری‌های دنیا و چموشی‌های آن را طبیعی بدانیم. ثانیاً: از بی‌وفایی دنیا عبرت گرفته در آبادانی آخرت بکوشیم، و غمِ خودخوردن به معنی واقعی آن، همین است .
در جلسه سوم و چهارم، بحث آبادکردن قلب با یاد خدا، و اعتماد به خدا و زنده‌کردن قلب با موعظه، و میراندن امیال نفس امّاره با زهد، و یادآوری مرگ جهت کنترل میل‌ها و آرزوها، بحث‌هایی بود که توجه به آن‌ها در سیر و سلوک بسیار کارساز خواهد بود.
در جلسات پنجم و ششم، حضرت با توجه‌دادن به زندگی گذشتگان و عبرت‌گرفتن از آنچه بر آن‌ها رفت، انسان را به خود می‌آورند که مواظب باشد در درّه‌ای که گذشتگان عمر خود را هلاک کردند، فرو نیفتد.
نیز توصیة مؤکد فرمودند که هم‌اکنون در اصلاح جایگاه اصلی‌ات برنامه‌ریزی کن و آخرت خود را به دنیایت مفروش، سپس راه‌هایی که انسان بتواند این دستورالعمل را عملی کند، پیشنهاد می‌فرمایند. مثل این‌که می‌فرمایند: حرفی که نمی‌دانی نزن، و آنچه به عهده‌ات نیست انجام مده.
هم‌چنین با توجه‌دادن به قیامت، انسان را از انتخاب‌های مبهم و پوچ رهایی می‌دهند و با توصیه به امر به معروف و نهی از منکر متذکر می‌شوند علاوه بر بهره‌مندی از برکات اجتماعی آن، امر به معروف جبهة انسان را از جبهه‌های کفر و ظلمت جدا می‌نماید و انسان اهل معروف می‌گردد.
در جلسات هفتم و هشتم و نهم، توصیه می‌فرمایند در راه حق نگران سرزنش هیچ سرزنش‌کننده‌ای مباش، و وقتی در مسیر حق قرار گرفتی بدون هیچ‌گونه نگرانی خود را در گرداب حوادث بینداز، از طرفی در دین اندیشه کن تا مؤمن سطحی و عمل‌زده نباشی، و از طرف دیگر با پایداری در دین‌داری، زمینة ظهور برکات آن را در قلب و جان خود فراهم آور.
سپس فرمودند: فرزندم وقتی راه و مقصد را پیدا کردی دیگر جا دارد که خود را به خدا بسپاری که در این حالت به پناهگاهی مطمئن و مدافعی شکست‌ناپذیر دل سپرده‌ای. فقط خالصانه از خدا کمک بخواه، زیرا که عطا و حرمان، هر دو به‌دست اوست و از چنین خدایی تقاضای خیر و برکت برای زندگی و اموراتت داشته باش.
سپس در جلسه دهم، حضرت موضوع بی‌حاصلی «علم لا ینفع» را به میان کشیدند تا انسان به بهانة علم‌آموزی از جهت‌گیری به سوی حقایق محروم نگردد و دانایی‌ها را دارایی بپندارد.
در جلسات یازدهم و دوازدهم، حضرت انگیزة خود را از نوشتن این نامه، آمادگی قلب فرزند جوانِ‌شان مطرح می‌فرمایند و این‌که قلب جوانان همانند زمین خالی از زراعتی است که هر دانه‌ای در آن بکاری همان سبز می‌شود، و اگر به وقت خود آن کار صورت نگیرد، قلب سخت می‌گردد و در پذیرش حقایق از خود مقاومت نشان می‌دهد. سپس تعلیم کتاب الهی و دستورات اسلام و حلال و حرام آن و متمرکزشدن بر آنچه را خدا بر انسان واجب نموده است مدّ نظر قرار می‌دهند.
در سیزدهمین جلسه، نقش تقوا و بی‌اضطرابی و آرامشِ حاصل از آن مورد گفتگو است و این‌که چگونه می‌شود انسان ماوراء زمان و مکان زندگی کند.
در چهاردهمین جلسه، سخن حضرت در مورد تقوا و توجه به گذشتة توحیدی‌مان پیش آمد و این‌که معلوم کنیم باید به دنبال چه چیز باشیم و چه آفاتی ما را از هدایت واقعی محروم می‌کند تا بتوانیم از داشته‌هایمان مسیر درست زندگی را انتخاب کنیم و از انگیزه‌های سالم در تحقیق، محروم نشویم. حضرت؛ داشتنِ قلب سالم جهت تشخیص حق از باطل را ضروری می‌دانند تا انسان بتواند در مقابل حق به‌راحتی خاضع باشد.
در پانزدهمین جلسه، حضرت ما را متوجه حضور همه‌جانبة حق می‌کنند و این‌که همو که مالک مرگ است، مالک حیات نیز هست، و آن‌که می‌آفریند، همان کسی است که می‌میراند و همان کسی که فانی می‌کند، همانی است که باز می‌گرداند، و آن‌که به بلا می‌آزماید، همانی است که از بلا می‌رهاند. با تذکر به چنین مسائلی انسان را در آغوش توکل به حق وارد می‌کنند و در ادامه می‌فرمایند: این جهان پا نگرفت جز به نعمت‌ها و امتحان‌ها و پاداش‌ها و کیفرها به روز رستاخیز، تا از این طریق افق تجزیه و تحلیل انسان را به عمیق‌ترین لایة زندگی یعنی زندگی در معاد سیر دهند.
در شانزدهمین جلسه، حضرت پس از تأکید بر نکات گذشته ما را متوجه این امر نمودند که همة حوادث عالم برای آن است که ما متوجه حضور همه جانبة خداوند بشویم و بفهمیم چارة کار در بندگی خدا است، خدایی که هر آنچه بهترین است انجام داده، از اندام موزون بگیر تا روزی مورد نیاز. سپس می‌فرمایند: برای بندگی خدا عالی‌ترین آگاهی را رسول خدا(ص) آورده است پس در رستگاری خویش به رهبری او دلخوش باشید.
در هفدهمین جلسه، نظر را به توحید پروردگار معطوف داشتند و این‌که در همة مناسبات، متوجه آن یگانة مطلق باشیم، یگانه‌ای که اول است قبل از اشیاء بدون اوّلیت عددی، و آخر است بعد از همة اشیاء، بدون آخریت مکانی. این فراز نگاه توحیدی نابی را به میان آورد.
در هجدهمین جلسه، بر همان نگاه توحیدی تأکید شد و این‌که خداوند برتر از آن است که قلب و یا بصر بتواند بر او احاطه یابد، نهایتاً «آنقدر هست که بانگ جرسی می‌آید» و پرتوی از نور او به جان طالب او می‌رسد.
سپس حضرت ما را در عین ذُلّ عبودیت متوجه عزّ ربوبیت خداوند می‌کنند و این‌که آن اعمالی را که شایستة پروردگاری اوست انجام دهیم و نگران کوتاهی‌های خود و عقوبت آن باشیم.
در نوزدهمین جلسه، حضرت ما را متوجه مسافرخانه‌بودن دنیا نمودند و این‌که منزل اصلی ما جای دیگر است و سختی‌های راه را برای رسیدن به منزل اصلی نباید به چیزی گرفت، انسان عاقل چیزی را دوست دارد که او را به خوبی به آن منزل اصلی برساند و لذا دوستی‌ها و دشمنی‌هایش را در این راستا تنظیم می‌کند.
در بیستمین جلسه، آثار بد غفلت از قیامت و مشغول‌شدن به دنیا را مطرح می‌کنند، سپس انصاف را گوشزد می‌نمایند که ای فرزندم! خود و دیگران را با یک میزان بسنج و لذا چیزهایی را برای دیگران بپسند که برای خود می‌پسندی. و نیز آنچه ندانی مگوی، تا از این طریق و با پیداشدن تعادل شخصیت، مسیر توحیدی به سوی محبوب به‌راحتی طی شود. إن‌شاءالله
با امید به این‌که شما خوانندگان محترم بتوانید طرحی کامل برای زندگی خود بدست آورید جلد دوم کتاب «فرزندم این چنین باید بود» را خدمتتان تقدیم می کنم.
طاهرزاده