«وَ اعْلَمْ أَنَّ الْإِعْجَابَ ضِدُّ الصَّوَابِ وَ آفَةُ الْأَلْبَابِ فَاسْعَ فِی كَدْحِكَ وَ لَا تَكُنْ خَازِناً لِغَیْرِكَ وَ إِذَا أَنْتَ هُدِیتَ لِقَصْدِكَ فَكُنْ أَخْشَعَ مَا تَكُونُ لِرَبِّكَ»؛
بدان كه خودبینى بر خلاف راستیها آفت خردهاست، پس سخت در تعالی خود بکوش و خزانهدار دیگران مباش، و هنگامى كه راه خویش را یافتی، در راه بندگی پروردگارت فروتن و خاضعترین فرد باش».
همچنان که آگاهید؛ «اعجاب» یعنی خود را پذیرفتن و به اصطلاح، دائم به خود نمرة بیستدادن و به تعبیر دیگر خودمان حجاب خود شویم و ماوراء آن خودِ وَهمی، خودِ حقیقی را نبینیم. حضرت به فرزندشان میفرمایند:
«وَ اعْلَمْ أَنَّ الْإِعْجَابَ ضِدُّ الصَّوَابِ وَ آفَةُ الْأَلْبَابِ»؛
فرزندم! بدان كه اعجاب و خیلی به خود نظر كردن، ضد مسیر صحیح و صواب و آفت عقل و خرد است. «صواب»، یعنی طریق رسیدن به مقصد.
کسی که خود را دائماً مدّ نظر دارد، راه اصلی را نمیبیند و جذبههایی به سوی حقیقت در او شعله نمیکشد. از طرفی این نوع توجه به خود و اِعجاب، مسیری است غیر از مسیر حقیقی و عملاً اِعجاب به خود، عقل و شعور انسان را میمیراند. «لُبّ» یعنی عقل و خرد که از هر آلودگی پاک باشد. «لُبّ» هرکس عقل اوست. قرآن انسانهای متعالی را «اولوالالباب» یا صاحبان خرد میشمارد.
حضرت میفرمایند: اعجاب و خودپسندی و همواره به خود نظرداشتن، آفت عقل است. وقتی انسان از خود به شعف بیاید و به این حالت دامن بزند، دیگر به چیزی بالاتر از مرتبة پایین خود نظر ندارد و در نتیجه نظرش از حقایق بالاتر منصرف میشود و این همان آفت عقل است. حضرت علی(ع) میفرمایند: اگر خود را بپسندی و اگر از اعمال خود به شعف آمدی، اولاً؛ این کار تو ضدّ صواب است و در نتیجه مسیر غلطی را برای خود انتخاب کردهای که تو را به مقصد نمیرساند و ثانیاً؛ عقلت را هم از بین میبرد و به آنچه باید از طریق تعقل برسی نمیرسی. چون اگر نگاه به خود و ارزشدادن به کارهای خود وسیلة تجزیه و تحلیل امور شد، همواره هرچیزی را در محدودة محوریت خود مینگریم و این مسلم ما را به انحراف میکشاند.
گاهی از پشت شیشه چیزی را میبینیم، بدون آنکه شیشه را ببینیم، در این حالت نظرمان به آن چیزهایی است که بیرون شیشه است. ولی اگر شیشه، شیشة عُجب باشد و بین ما و عالم شیشة منیت حجاب باشد، دیگر حوادث را درست نمیبینیم، همه چیز را غلط میبینیم و لذا نتیجهای که باید بگیریم، نمیگیریم. به این دلیل است که حضرت میفرمایند این نوع نگاه کردن که محور هستها و نیستها و بایدها و نبایدها، خودمان باشیم، ضدّ صواب است.
آیه بر پیامبر(ص) نازل شد كه «اِنَّكَ لَعَلَی خُلُقٍ عَظِیم»؛(1) ای پیامبر! تو در خُلق عظیم هستی. انسان باید خیلی به خود ببالد كه خدا به او بگوید تو در خلق عظیم هستی، آنها كه اهل کشفاند میدانند این حرف یعنی چه. خواجه عبدالله انصاری میگوید: «الهی اگر یك بار گویی بندة من! از عرش بگذرد خندة من» او میفهمد كه اگر خداوند یك بار به قلب انسانی القاء كند: «عَبْدی!» یعنی «بندة من!» او دیگر در پوستش نمیگنجد، چون میداند این ارتباط یعنی چه، حالا خدا به بندهاش بگوید: «اِنَّكَ لَعَلَی خُلُقٍ عَظِیم»؛ حالا پیامبر(ص) در مقابل چنین مدح و ستایشی عرضه میدارند: «اَدَّبَنِی رَبّی فَاَحْسَنَ تَأْدیبی»(2) پروردگارم مرا ادب کرد، پس چه نیکو ادب کرد. چون حضرت(ص) میبینند كه پروردگارشان چهلسال تربیتشان كرده، و لذا در این خُلق عظیم، ربوبیت عظیم خدا را میبیند نه خود را. و واقعاً هم قضیه اینگونه است که پیامبر(ص) دیدند. البته ما از این نوع نگاه محجوبیم، ولی باید تلاش كنیم بصیرتی در راستای عقاید توحیدی پیدا كنیم كه اگر توفیقی هم برایمان هست همه را از حق بدانیم. گفت:
هر كرامت كه داری ای درویش
هدیه حق بدان، نه كرده خویش
انسان وقتی این نکته را ببیند حجاب بین او و خدا برطرف میشود، همانی که حافظ گفت:
حجابِ راه تویی حافظ از میان برخیز
که درمیان تو و او به جز تو حائل نیست
انسان باید بداند كه خدا گاهی با خوبیها و صفات خوبی که به او میدهد او را امتحان میكند و لذا در آن شرایط بیشتر باید بترسد. حضرت یوسف(ع) را با خوی یوسفی امتحان كرد. چرا یوسف(ع) پیروز درآمد؟ چون دید این خوی و روی خوب یوسفی لطف خداست. فهمید «حُسن آن دارد که یوسف آفرید»؛ به بعضیها هم خوی یوسفی میدهد، اما آن را از خود میدانند،و در نتیجه روسیاه میشوند، اگر یوسف(ع) به خود مینگریست، دیگر یوسف نبود او اصلاً من نمیبیند که بخواهد حالا آن من را بپسندد.