تربیت
Tarbiat.Org

اخلاق در قرآن جلد سوم
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی‏‏

نقد و بررسی

به نظر ما این اصل یا این قضیه که «هر انسانی آزاد است هر طور می خواهد زندگی کند» یا «هر جامعه ای آزاد است هر طور می خواهد رفتار کند»، از قضایای مشهوره است که به این صورت و با این کلیّت برای ما قابل قبول نیست؛ زیرا این گونه قضایا پشتوانه هایی برهانی دارند که اگر آن براهین در متن خود، مقید به یک قید باشند یا وجود قیدی را اقتضا کنند، این قضایا نیز، که اعتبار خود را از آن براهین می گیرند، بر آن کلیّت و وسعت باقی نمی مانند و مقید به همان قیودی خواهند شد که در برهان وجود دارد.
نه تنها اصول و قضایای نامبرده، بلکه همه مشهورات، دارای چنین محدودیت هایی هستند و حتی مثلاً، قضیه ای که می گوید: «راست گویی خوب است» که یکی دیگر از مشهورات است و همه انسان ها آن را قبول دارند، هیچ گاه، کلیّت ندارد؛ چرا که در بعضی موارد، نه تنها مطلوب نیست، بلکه مذموم و ناپسند نیز هست؛ مثلا آن راستگویی که جان کسی را به خطر بیندازد یا فساد دیگری را به دنبال داشته باشد، نه تنها دارای چنین ارزش مثبتی نیست، بلکه ارزش منفی هم دارد.
از نظر ما، چنان که قبلاً هم گفتیم، اساس ارزش ها صرفاً به انسان بودن انسان بر نمی گردد، بلکه به رابطه انسان با خدا برمی گردد؛ نه به این معنا که ارزش ها را اموری صرفاً تشریعی و قراردادی و به اصطلاح علمای خودمان، جعلی بدانیم و بگوییم: هر چه را که خدا در قوانین دینی و آسمانی، خوب نامیده، خوب است، و هر چه را بد دانسته، بد است، بدون آن که به ریشه های فطری و تأثیرهای تکوینیِ آن ها ارتباطی داشته باشد؛ چرا که این سخن، مورد قبول ما نیست، بلکه به این معنا که با توجه به حکمت الهی و هدف آفرینش است که همه ارزش ها شکل می گیرند. پس برای دست یابی به ارزش ها باید ببینیم خداوند چه هدفی از آفرینش انسان داشته است و در این رابطه، ارزش ها را مورد توجه قرار دهیم.
اکنون در مسئله آزادی فرد و جامعه، که در این جا مورد بحث ما است، نیز باید به همین اصل مراجعه کنیم و ببینیم هدف از آفرینش انسان چیست؟
به نظر ما، چنان که قبلاً گفته ایم، هدف از آفرینش انسان، تکامل اختیاریِ او است و تکامل اختیاریِ انسان، از دیدگاه اسلام، تقرب به خدای متعال و سعادت معنوی و ابدی
﴿ صفحه 419﴾
او خواهد بود. با توجه به این هدف و براساس این حکمت الهی است که همه ارزش های حقوقی و اخلاقی، جای خودشان را پیدا می کنند و اگر ما به هدف آفرینش انسان، توجه نکنیم، هیچ ارزش اخلاقی و حقوقی ای را نمی توانیم ثابت کنیم.
آزادیِ انسان هم به عنوان یک ارزش، تا اندازه ای قابل طرح است؛ زیرا تکامل حقیقیِ انسان، بدون آزادیِ او ممکن نیست؛ چرا که تکامل انسان، یک تکامل اختیاری است و باید آزادانه حاصل شود، نه به صورت جبری؛ ولی لازمه این آزادی، آن نیست که هیچ کس حق دخالت در زندگیِ شخصی یا اجتماعیِ دیگران را نداشته باشد؛ زیرا در بعضی موارد، براساس هدف آفرینش، حق دخالت در زندگیِ دیگران و حق جلوگیری از بعضی کارهاشان، به انسان داده می شود؛ مثلاً اگر کسی بخواهد خودکشی کند، باید جلوی او را گرفت و جلوگیری از چنین کاری، که نوعی دخالت در زندگیِ خصوصی دیگران است، به هیچوجه خلاف اخلاق یا خلاف حقوق نیست، بلکه ترک آن، گناه و غیر اخلاقی شمرده می شود.
مطلب بالا، در مورد دخالت در امور داخلیِ جوامع دیگر نیز دقیقاً صادق است. یک جامعه، وقتی ارزش دارد و محترم است که هماهنگ با هدف کلیِ آفرینش سیر کند و نظام رفتاری و آیین زندگی اش وقتی محترم است که در جهت تکاملش باشد و یا دست کم، بر ضد تکامل آن جامعه و مانع تعالیِ آن نباشد.
اما در مورد رفتار و نظامی که هم به زیان خود آن جامعه است و هم به زیان دیگران، هیچ اصل کلیِ معتبری وجود ندارد که ارزش و احترام چنین رفتاری را اثبات و آزادیِ جامعه در مورد آن را تضمین کند و دیگران را از دخالت در امور داخلیِ آن جامعه، در مورد این رفتارهای نادرست، باز دارد.
بدیهی است که این نوع دخالت، به معنای نفی اختیار و سلب آزادی از دیگران نیست، بلکه به معنای فراهم کردن زمینه است برای استفاده درست از اختیار و آزادی و یا برای گزینش راه درست در زندگی.