تربیت
Tarbiat.Org

اخلاق در قرآن جلد سوم
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی‏‏

درمان اساسی

گرچه ما می توانیم با غیبت، از طریق توجه به مفاسد و عواقب آن، مبارزه کنیم؛ اما درمان اساسیِ غیبت در این است که ببینیم ریشه روانیِ آن چیست؛ یعنی به جای توجه به آثار و نتایج سوء غیبت، علل و عوامل آن را مورد توجه قرار دهیم که اگر بتوانیم ریشه آن را از بین ببریم، اصلاحات و خودسازی ما عمیق تر و تأثیر اجتماعیِ آن بیش تر خواهد بود. آری، بهترین راه مبارزه با مفاسد اجتماعی، پیدا کردن ریشه های روانی و فردیِ آن ها است. اگر ما از این نقطه شروع کنیم، با حسد به مبارزه بپردازیم و دل خود را از این کثافت و آلودگی نفسانی پاک کنیم، غیر از غیبت، بسیاری دیگر از بیماری های روانی و آثار زشت عملی نیز، که بر حسد مترتب می شوند، خود به خود، از بین خواهند رفت.
برای مبارزه با حسد، هم معرفت و شناخت، که در همه مسائل اخلاقی نقش مهمی دارد، و هم رفتار و تمرین عملی می توانند مؤثر باشند. تهذیب نفس ـ چه تخلیه نفس از رذائل و چه تحلیه و زینت بخشی آن به فضائل ـ از اندیشیدن و علم و معرفت شروع می شود، با تمرین عملی تداوم می یابد و در نهایت، آثار آن، به صورت ملکات ثابتی در نفس انسان محقق و ماندگار خواهد شد.
اکنون برای آن که بدانیم چه نوع افکار و اندیشه هایی، در این زمینه، مفید است، موارد حسد را به طور اجمال بررسی می کنیم.
﴿ صفحه 240﴾
نخست در تعریف حسد باید گفت: عبارت است از آرزو کردن زوال نعمتی از صاحب آن نعمت. نعمت هایی که شخص حسود خواستار زوال آن ها است، دارای انواع مختلفی هستند که به تنوع آن ها حسد نیز متنوع خواهد بود.
گاهی منشأ حسد، نعمت های خدادادی است که خود افراد در دست یابی به آن ها هیچ نقشی ندارند؛ خواه این نعمت یک نعمت جسمی باشد؛ مانند جمال طبیعیِ یک انسان که خود شخص، هیچ نقشی در تحصیل جمال طبیعیِ خود ندارد؛ و خواه یک نعمت روحی و روانی باشد؛ مثل برخی از امتیازات مربوط به استعداد و ذکاوت و بهره های هوشی، که کم و بیش، مایه آن، خدادادی است؛ چرا که افراد از ابتدای تولدشان از نظر هوش کاملا مساوی نیستند. هم تجارب ساده و هم دقت های دقیق علمی نشان می دهند که زمینه هوشیِ نوزادهای انسان، در آغاز تولد یک سان نیست. پس می توان فهمید که درجات هوش، تا حدود بسیاری خدادادی است و کسانی که هوششان کم تر است، مخصوصاً محصلان، در بعضی موارد، به افراد دیگری که بهره هوشی و فراست آنان بیش تر است، رشک می برند.
گاهی نیز منشأ حسد، نعمت های اکتسابی است که خود افراد با سعی و تلاش خود به دست می آورند؛ مثلا کسی که زحمت کشیده و پس انداز چندین ساله، خانه خوبی ساخته یا ماشین خوبی خریده است، مورد حسد دیگران قرار می گیرد. البته اگر دیگران هم این اندازه زحمت را می کشیدند، می توانستند مانند آن خانه یا ماشین را تهیه کنند؛ اما یا زحمت نکشیدند و تلاشی نکردند و یا با ولخرجی و اسراف و ریخت و پاش پس اندازی نکردند و نتوانستند خانه یا ماشین مورد نظر را فراهم آوردند و اکنون که می بینند خودشان از چنین نعمتی بی بهره اند و دیگری از آن بهره مند است، به او رشک می برند و آرزو می کنند که کاش او هم مانند خودشان از این نعمت بی بهره بود.
در زمینه نعمت های خدادادی، راه مبارزه با حسد، توجه به این حقیقت است که آن نعمت را خدای متعال به وی داده است و اگر شخص حسود، قدری بیندیشد، به این نتیجه خواهد رسید که رشک بردن به این نعمت، به مخالفت با کار خدا بر می گردد که چرا این نعمت را به او داده است و تلاش برای سلب آن نعمت از شخص متنعم و پیشگیری از بهره مندیِ وی از آثار آن، معارضه و رویارویی با خداوند در تدبیر عالم
﴿ صفحه 241﴾
است. کسی که ایمان دارد، هیچ گاه رو در رو با خدای عالم قرار نمی گیرد و در پی مخالفت با کارهای او بر نمی آید؛ اما از آن جا که به این حقیقت نکوهیده توجه ندارد که دشمنیِ او به دشمنی با خدا برمی گردد، به شخص محسود رشک می برد و با او دشمنی میورزد. اگر به این حقیقت، توجه می داشت، این گونه دشمنی نمی کرد.
آری، کسانی که می خواهند خود را از این بیماری برهانند یا شخص حسود را تهذیب کنند، راهش این است که خود به این حقیقت، توجه کنند و یا آن شخص دیگر را به این حقیقت توجه دهند که هر چه بیش تر در این زمینه فکر شود، عامل حسد در وی ضعیف تر خواهد شد.
در مورد نعمت های اکتسابی هم اگر معرفت نسبتاً کاملی داشته و به این حد رسیده باشد که دست خدا و قضا و قدر الهی را حتی در زمینه کارهای اختیاری و نعمت های اکتسابی ببیند، از طریق این معرفت می تواند برای اصلاح بیماریِ حسد، در خود یا دیگران، تلاش کند؛ مثلا علمی که کسی تحصیل کرده یا مالی که به دست آورده، یک نصیب خدادادی است، هر چند که فعالیت اختیاریِ خود شخص متنعم نیز در این مورد بی اثر نیست؛ ولی حتی فعالیت اختیاریِ وی هم با قدرت و توفیقات الهی تحقق پیدا می کند. بنابراین، دشمنی در این مورد نیز به یک شکل سر از مخالفت با قضا و قدر الهی در می آورد.
اما در مورد کسانی که به این حد از معرفت و ایمان نرسیده اند، باید از راه های دیگری وارد شد که برایشان مفیدتر باشد؛ مانند آن که فکر کند که این نعمت را دیگران و از آن جمله، شخص حسود هم می تواند به دست آورد یا فکر کند که زوال نعمت دیگران، هیچ فایده ای برای شخصی که رشک می برد، در بر ندارد. اندیشه هایی از این قبیل می تواند تا حد بسیاری آتش حسد را، که در درونش زبانه می کشد، فرو نشاند و از رنج درونیِ خود یا کسی را که می خواهد او را اصلاح کند، بکاهد.
البته گاهی تزاحم به گونه ای است که مثلا، اگر شخص مورد حسد نمی بود، آن نعمت و موقعیت نصیب شخص می شد؛ مانند برخی نامزدهای انتخاباتی که برای دست یابی به یک موقعیت اجتماعی هستند و یکی از ایشان دارای امتیازات بیش تری است. در این جا دیگری با این اندیشه که اگر او نبود، نوبت به خودش می رسید و خودش می توانست به
﴿ صفحه 242﴾
چنین قدرت و موقعیتی دست یابد، به وی رشک می برد؛ زیرا زوال نعمت از او مقدمه آن است که خودش بتواند به آن نعمت دست یابد.
در چنین مواردی، تدبیر مشکل تر می شود و باید از معرفت دیگری استفاده کرد. در این جا باید چنین بیندیشیم که نعمت های دنیا وسیله آزمایش انسانند و هر که نعمت بیش تری در اختیار داشته باشد، مسئولیت بیش تری نیز خواهد داشت، هر که بامش بیش برفش بیش تر. بنابراین، خود این نعمت ها منشأ سعادتی برای انسان نمی شوند و بستگی به این دارد که انسان از آن ها چگونه استفاده کند. ممکن است این نعمت، منشأ کمال او نباشد و نتواند از آن به طرز درست استفاده کند که در این صورت، آن نعمت، نه تنها برای او فایده ای در بر ندارد، بلکه نقمت و عذاب خواهد بود.
هم چنین باید چنین بیندیشیم که بر فرض که دست یابی به آن نعمت، به صلاح ما هم باشد و باعث سعادت ما شود و فساد و فتنه و نقمت نباشد، اما باید آن را با تلاش خود و خواست خدا به کف آوریم، بدون آن که زوال آن نعمت از دیگری را بخواهیم؛ یعنی تلاش ما باید مثبت و مفید باشد نه تخریبی و زیان بار.
در این صورت، تلاش انسان مفید است و در پیِ اصلاح خویش و رفع نقاط ضعف و کسب امتیازات برای خود خواهد بود، مقدماتی را فراهم می کند تا لیاقت و شایستگیِ داشتن آن نعمت را در خویش فراهم کند. این گونه خواستن و فعالیت کردن ـ بر خلاف حسد ورزی و آرزوی زوال نعمت از دیگران که یک آرزو و تلاش ویرانگر است ـ کاملا مفید و سودمند خواهد بود.
هم چنین باید بیندیشد که حسد ورزی، یک زیان عاجل و خسرانی است که نقداً بر خویش وارد می کند، آسایش روح و سلامتیِ جسم خویش را به خطر می اندازد، یک صفت رذیله اخلاقی را کسب می کند، سعادت ابدیِ خود را به دست خود تهدید می کند و خدای متعال را از خود ناراضی و ناخرسند می سازد. مجموعه این افکار و اندیشه ها در سطوح مختلف، سبب می شود تا انسان به مفاسد حسد، این صفت مذموم و زیان بار، پی ببرد و تصمیم بگیرد که خود را از این آلودگی پاک کند.
البته باید توجه داشت که تنها اندیشه و مفاهیم ذهنی برای اصلاح رفتار انسان کافی و کارساز نیستند، بلکه علاوه بر فکر، باید تصمیم بگیرد و اعمال و رفتار خود را تغییر دهد
﴿ صفحه 243﴾
و علی رغم احساس حسادت و بر خلاف هوای نفس خود، سعی کند در برابر شخص محسود، عملا رفتاری بر خلاف مقتضای حسد داشته باشد؛ مثلا وقتی احساس می کند که دوست دارد او را تحقیر کند، تصمیم بگیرد به جای تحقیر، به او احترام بگذارد، یا وقتی که دوست دارد به او بزرگی بفروشد، سعی کند در برابر او تواضع و فروتنی کند و در این رفتار خود باقی بماند تا بتواند این صفت رذیله را از نفس خود ریشه کن سازد.
البته تذکر این نکته لازم است که آن چه تاکنون گفتیم، به مواردی مربوط می شود که شخصی نعمتی را از راه درست به دست آورده و انسان به او حسادت میورزد؛ اما در بسیاری موارد، کسانی از راه های نامشروع و با حیله و تزویر و غیبت و تهمت، دیگران را از میدان خارج می کنند و در این زمینه سیاسی یا اقتصادی، خودشان به ناحق صاحب موقعیت های اجتماعی می شوند و یا الاف و الوفی به دست می آورند و از این راه به جو سیاسی و اقتصادیِ جامعه لطمه وارد می کنند. در این صورت، برخورد با چنین افراد و گروه ها و طبقاتی لازم است و به حسادت و رشک ورزی مربوط نمی شود.
بنابراین، مفهوم و محتوای مطالب گفته شده، این نیست که مسلمان سر در لاک خود فرو برد و هیچ کاری به کار افراد و اعضای جامعه نداشته باشد، بلکه باید سعی کند که در کارها و فعالیت های خود، انگیزه شرعی و اخلاقی داشته باشد و حسد و دیگر صفات زشت و نکوهیده، وی را وادار به عکس العمل هایی نکند.