تربیت
Tarbiat.Org

اخلاق در قرآن جلد سوم
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی‏‏

رابطه حق و اهل حق

اکنون، این پرسش به ذهن می رسد که آیا نخست باید حق را بشناسیم تا اهل حق را به وسیله سخن حق آنان، تشخیص دهیم یا بر عکس، باید اهل حق را بشناسیم تا بتوانیم سخن را از آنان بشنویم و بپذیریم؟
در پاسخ می گوییم: در روایات، به ویژه در نهج البلاغه، این رابطه از هر دو طرف مطرح شده است. در بعضی موارد فرموده اند: حق را بشناس تا با آن بتوانی اهل حق را بشناسی؛**«اعرف الحق تعرف اهله».*** ولی در موارد دیگری هم می فرمایند که شما نمی توانید حق را بشناسید مگر آن که قبلاً اهل حق را شناخته باشید**نهج البلاغه/ خطبه 147.*** و ممکن است به نظر برسد که این دو مطلب با هم تناقض و تهافت دارند.
ولی باید توجه داشت که این یک تناقض ظاهری است و برای حل آن باید گفت که بی شک، هر انسانی لازم است برخی مطالب را حتماً با عقل خود درک کند و از آن جمله، این که به چه کسانی می توان اعتماد کرد و سخن چه کسانی را باید پذیرفت.
البته ما می توانیم اعتماد به افراد را با معرفیِ دیگران به دست آوریم؛ ولی آن دیگران را هم باید دیگرانی معرفی کنند؛ ولی سرانجام، باید به کسانی برسیم که شخصاً یقین به وثاقت و حقانیت آن ها داشته باشیم، نه از طریق معرفیِ دیگران؛ زیرا در غیر این صورت، این کار، سر از تسلسل در می آورد.
مثل آن که ما از مجتهد جامع الشرائطی تقلید می کنیم که او را به وسیله اهل خبره شناخته باشیم؛ ولی اهل خبره را نیز باید با معرفیِ دیگران بشناسیم و این معرفی ها در نهایت، به کسانی منتهی می شود که خود ما شخصاً به آن ها اعتماد داریم و وثاقت ایشان را احراز کرده ایم.
از سوی دیگر، پشتوانه اعتبار سخن مجتهد، کلام امام معصوم است و حجیت کلام امام را از کلام پیغمبر یا کلام خدا تشخیص می دهیم؛ اما وجود خدا و صحت کلام او را با عقل درک می کنیم.
پس بی شک، یک سلسله از حقایق اولیه را هر کسی تنها باید با اعتماد عقل و درک
﴿ صفحه 366﴾
خود بشناسد و در شناخت آن ها به هیچ کس دیگر نمی توان اعتماد کرد و به هر اندازه که این حقایق را بشناسد، به همان نسبت، قدرت تشخیص پیدا خواهد کرد.
از سوی دیگر، ما ناچاریم در زندگیِ خود، برای شناختن یک سلسله مطالب، خواه مربوط به مسائل عادیِ زندگی باشد و خواه مربوط به مسائل شرعی، به دیگران اعتماد کنیم و نیازمند اجتهاد، علم، تخصص و تجربه مجتهدان، متخصصان و اهل هر فن هستیم و برای به حرکت انداختن چرخ زندگی، راهی جز این نداریم؛ زیرا اگر اعتماد نکنیم، کار زندگیِ انسان به سامان و بار زندگیِ وی در جامعه، به منزل نمی رسد.
با توجه به بیان بالا متوجه می شویم که این دو دسته حدیثِ به ظاهر متعارض، ناظر به دو مرتبه از شناخت هستند:
در مرتبه ای که هنوز هیچ حقی و هیچ شخص قابل اعتمادی را نشناخته ایم، نمی توانیم به سخن کسی کورکورانه اعتماد کنیم، بلکه باید یک سلسله حقایق را اول با عقل خود بشناسیم تا از طریق شناخت آن حقایق اولیه، بتوانیم اهلش را بشناسیم.
اما پس از آن که اهل حق را به اجمال و از طریق معلومات خود شناختیم، آن گاه می توانیم در مورد حقایقی که با عقل خودمان قادر به درک آن ها نیستیم یا صلاحیت علمی اش را نداریم، به سخن اشخاص صلاحیت دار، یعنی همان کسانی که حقانیتشان را با کمک عقل خود و شناخت خود، دریافته ایم، اعتماد کنیم. بنابراین، هر دو مطلب صحیح است و تناقضی در کار نیست، هم حق را از اهل حق و هم اهل حق را از حق می شناسیم.