تربیت
Tarbiat.Org

اخلاق در قرآن جلد سوم
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی‏‏

2. اصل تأمین نیازهای عاطفی

عامل دوم، پیدایش رابطه عاطفی، میان مرد و زن است که آن دو را دلسوز و یار و حامیِ یکدیگر قرار می دهد. خداوند متعال انسان ها را طوری آفریده که وقتی نیازها و مصالح یکدیگر را تأمین می کنند، به تدریج رابطه ای عاطفی میانشان ایجاد می شود و رشد می کند. این عاطفه، به شکلی نیرومند و به طور طبیعی، بین دو همسر به وجود می آید و می تواند نقش مهمی در تأمین مصلحت کل خانواده ایفا کند. می توان گفت که نیرومندترین عامل دوام و رشد خانواده، عاطفه و محبت اعضای خانواده به یکدیگر است. بنابراین، به حکم عقل، اگر زندگیِ خانوادگی، ضرورت داشته باشد، بهترین عامل برای استحکام و بقای آن، برانگیختن عواطف متقابل افراد خانواده، نسبت به یکدیگر است.
البته منظور این نیست که عواطف ارزش مطلق دارند و هیچ حد و مرزی برای آن وجود ندارد؛ زیرا ارزش این عواطف، از مصلحت کلی خانواده برمی خیزد و ارزش خانواده نیز تابعی از ارزش ها و مصالح کلیِ جامعه است. بنابراین، تا آن جا که در تأمین این گونه مصالح، نقش مثبت داشته باشد، ارزش مثبت نیز دارد. بنابراین، عواطف و احساسات باید در کنترل عقل قرار گیرند و به وسیله آن، رهبری شوند. ارزش فعالیت های عاطفی تا جایی است که عقل، آن را امضا کند. البته فعالیت های عاطفی در محیط خانواده، در بیش تر موارد، مورد تأیید و تحسین عقل قرار می گیرند؛ زیرا در بیش تر موارد، تحکیم خانواده و تأمین مصالح کلیِ جامعه را به دنبال دارند.
از آن چه گذشت، نتیجه می گیریم که اهمیت دادن به روابط عاطفی در میان اعضای خانواده، یک اصل بوده و آن چه که این گونه روابط را سست کند، نامطلوب است؛ زیرا بنیان خانواده را متزلزل می سازد. پس برخورد عاطفی، دومین اصلی است که تقویت و رشد آن می تواند در تحقق ارزش های خانواده، تأثیر مثبت داشته باشد.
بنابراین، حتی در زمینه عواطف خانوادگی نیز رعایت حد اعتدال و پرهیز از افراط و تفریط، ضروری است. اعتدال آن تا آن جا است که در ضمن تقویت روابط خانوادگی و تحکیم بنیاد خانواده، هیچ گونه سهل انگاری را در انجام وظایف اجتماعیِ خانواده، به دنبال نداشته باشد. تفریط در عواطف خانوادگی، همان بی توجهی، عدم احساس
﴿ صفحه 73﴾
مسئولیت و کمبود محبت اعضای خانواده به یکدیگر است که خانواده را متزلزل و استحکام آن را تهدید می کند، و افراط در آن، به این معنا است که روابط خانوادگی، آن چنان اصالت پیدا کند که به روابط اجتماعیِ خانواده هم سرایت کرده و اعضا را از انجام وظایف خود در اجتماع، باز دارد؛ مانند آن که دلبستگیِ دو همسر به یکدیگر، مرد را از رفتن به جهاد یا مسافرت های ضروری باز دارد.
اگر ما ملاک ارزش را منحصر در عاطفه می دانستیم و آن را به طور مطلق، اساس ارزش معرفی می کردیم، چنان که بعضی از فلاسفه اخلاق گفته اند، چنین مبنایی طرز فکر ما را در مورد خانواده تغییر می داد و در مورد جمع میان وظایف اجتماعی و توقعات خانوادگی، با مشکل روبه رو می شدیم؛ اما در فلسفه اخلاق اسلامی، عاطفه به طور مطلق، محور ارزش های اخلاقی نیست، بلکه تنها یکی از انگیزه های کار اختیاری است که ارزش آن به وسیله عقل تعیین می شود و مصالح و ارزش هایی بالاتر از آن نیز وجود دارد. خداوند می فرماید:
(قُلْ إِنْ کانَ ابائُکُمْ وَ أَبْنائُکُمْ وَ إِخْوانُکُمْ وَأَزْواجُکُمْ وَ عَشِیرَتُکُم.... أَحَبَّ إِلَیْکُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهاد فی سَبِیلِهِ فَتَربَّصُوا حَتّی یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ)**توبه/ 24.***.
بگو: اگر پدرانتان و فرزندانتان و برادرانتان و همسرانتان و نزدیکانتان ... در نزد شما محبوب تر از خدا و رسول او و جهاد در راه او هستند، پس منتظر امر خدا باشید.
این تهدید، متوجه کسانی است که در عواطف خانوادگی، راه افراط را در پیش می گیرند، تا آن جا که از انجام وظایف الهی و اجتماعی باز می مانند. پس عواطف، اساس مطلق و محور اصلیِ ارزش اخلاقی نیستند و خود باید در قید و بندهای دیگری قرار گیرند تا دارای ارزش اخلاقی باشند.
بنابراین، عواطف خانوادگی نباید مانع از انجام وظایف اجتماعی شوند؛ زیرا جولانگاه آن، محیط خانواده است و نباید از آن تجاوز شود و موجب سهل انگاریِ انسان در انجام وظایف اجتماعی گردند؛ اما همان طور که گفتیم، رعایت آن در محیط خانواده، یک اصل است و تقویت آن، تأمین بهتر مصالح خانواده را به دنبال دارد؛ زیرا وقتی انسان
﴿ صفحه 74﴾
کسی را دوست می دارد، تلاش می کند تا مصالح او تأمین شود و در هرجا که عواطف متقابل وجود دارد، همه افراد، سعی در پیشرفت یکدیگر دارند.
آن چه انسان را از این همدلی و همیاری باز می دارد، خودخواهی و خودمحوریِ افراد است که به اساس خانواده لطمه می زند و بنیاد آن را سست و متزلزل می سازد. شناخت عواملی که در زندگیِ خانوادگی، خودمحوری و خودخواهیِ اعضای خانواده را برمی انگیزند، نیازمند بررسی های دقیق روان شناختی است؛ اما می توان گفت که خودخواهیِ انسان غالباً ریشه در عقده هایی دارد که قبل از تشکیل خانواده، در انسان به وجود آمده است. رفتارهای تحقیرآمیزی که از سوی والدین یا دیگران، در دوران کودکی، با انسان شده است، در روح او اثری بر جای نهاده که به زودی از بین نمی رود و او را پیوسته و به طور ناخودآگاه، منتظر فرصتی برای جبران نگاه می دارد.
دو همسر نامهربان، خودشان هم متوجه نیستند که چه عاملی آنان را وادار به رفتارهای نادرست می کند؛ اما دانشمندان با بررسی های دقیق، به این نتیجه رسیده اند که تحقیرهایی که در دوران کودکی، در محیط خانواده، مدرسه یا اجتماع، با افراد می شود، آثاری منفی در روح آنان بر جای می نهد که برای جبران یا انتقام گیری، به انتظار فرصت می نشینند.
کودکی که رنج کشیده و والدینش او را تحقیر کرده اند، آن گاه که خود، پدر یا مادر شد، او نیز همان نقش را بازی می کند و فرزندان خود را تحقیر می کند و این، تقریباً یک جریان طبیعی است. البته تحلیل ساده اش این است که این عادت را از پدر و مادرش آموخته است؛ اما تنها آموختن نیست، بلکه یک انگیزه روانیِ ناخودآگاه نیز دارد. کسانی که در محیط اجتماعی، از فرمان برداری و زور شنیدن از دیگران، رنج برده اند، به جای عبرت گرفتن و پرهیز از آن، خود به ایفای همان نقش می پردازند و آمریّت و زورگویی خود را بر دیگران تحمیل می کنند و حتی در این زمینه، از آیات و روایات و احکام الهی نیز سوءاستفاده می کنند؛ مثلا اگر اسلام در بعضی آیات یا روایات به زن فرمان می دهد که از مرد اطاعت کند، بدون آن که به منظور و فلسفه اصلیِ آن توجه کنند، آن را دستاویزی برای زورگویی و تحمیل افکار و نظریات خود بر اعضای خانواده قرار می دهند، در صورتی که هیچ گاه چنین زورگویی هایی مورد نظر نیست و کسی که چنین
﴿ صفحه 75﴾
کند، پیش خدا مسئول خواهد بود. محدوده دستورات مرد، به عنوان مدیر، در محیط خانواده، مشخص است و باید در همان حد به مدیریت خانواده بپردازد تا جمع خانواده پراکنده نشود؛ اما این هیچ گاه به معنای فرمان روایی مطلق مرد، در محیط خانواده نیست.
به هر حال، از دید اسلام، اساس زندگیِ خانوادگی، بر محبت است. خداوند در قرآن می فرماید:
(وَ مِنْ ایاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً لِتَسْکُنُوا اِلَیْها وَجَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً)**روم/ 21.***.
یکی از نشانه های خداوند، این است که برای شما از جنس خودتان، همسرانی آفرید تا در کنارشان بیارامید و میان شما و همسرانتان مودت و رحمت برقرار ساخت.
البته منظور این نیست که خداوند به طور جبری و تکوینی و بدون وجود اسباب اختیاری، چنین محبتی را در میان دو همسر ایجاد می کند و همین که صیغه عقد جاری شد، خود به خود و به صورت جبری، آن دو، دلباخته یکدیگر می شوند، چنان که گویی کلمات و صیغه عقد، افسونی است که ایجاد محبت می کند، بلکه منظور این است که وقتی زن و مرد، عقد همسری بستند و قرار گذاشتند یک عمر با هم و در کنار هم زندگی کنند، به تدریج، عواطف خاص، نسبت به یکدیگر در آن دو به وجود می آید و رشد می کند.
پیدایش این گونه روابط عاطفی، در میان دو همسر، هم در تکوین و هم در تشریع، مورد نظر پروردگار متعال است. هدف خداوند این است که میان دو همسر، مودت و مهر و محبت برقرار باشد و در کنار هم احساس آرامش کنند. بنابراین، اصل در زندگیِ خانوادگی، وجود فضایی آرام و محبت آمیز است و زن و شوهر باید سعی کنند که در محیط خانواده، میان اعضا، آرامش به وجود آید و روز به روز، عواطف و محبتشان به هم بیش تر شود. این، دومین اصل حاکم بر خانواده است.
البته در زندگیِ اجتماعی، گاهی مشکلات و اختلاف هایی پیش می آید که اگر ادامه پیدا کند، فضای آرامش و آسایش در خانواده، تیره شده و پایه های مهر و محبت همسران فرو خواهد ریخت؛ یعنی عواطف حاکم بر خانواده، با همه قدرتش، نمی تواند از بروز این مشکلات و اختلاف ها، پیشگیری کند. از این رو، لازم است اصول و راه های دیگری برای حل این اختلاف ها و پیشگیری از متلاشی شدن زندگیِ خانوادگی، مطرح شود.
﴿ صفحه 76﴾
اسلام برای پیشگیری از این مشکلات و حل این اختلاف ها اصول دیگری را ارائه می دهد. در این جا ما چهار اصل دیگر، از این اصول را بیان می کنیم: اصل مشاوره، اصل سرپرستی مرد در خانواده، اصل حکمیت و اصل انعطاف پذیری و چشم پوشی.
برای توضیح بیش تر می توان گفت که دو نوع اختلاف ممکن است در خانواده به وجود آید و فضای عاطفیِ خانواده را بر هم بزند:
الف) گاهی هدف زوجین چیزی جز تأمین مصالح خانواده نیست و هر دو به دنبال یک هدف مشترک، یعنی تأمین مصالح خانواده هستند؛ اما برای رسیدن به این هدف مشترک، دو راه مختلف را دنبال می کنند؛ یعنی در مورد راه رسیدن به مصلحت خانواده، اختلاف نظر دارند.
مثلا هر دو اتفاق نظر دارند که برای تأمین نیازهای اعضای خانواده، باید درآمد معیّنی داشته باشند. بدین رو، زن پیشنهاد می کند که او نیز در خارج از خانواده، شغلی داشته باشد و در تأمین هزینه خانواده سهیم باشد به شرطی که مرد هم مقداری از وقت خود را صرف کارهای درون خانه کند؛ اما مرد با این پیشنهاد مخالف بوده و مایل است حتی با انجام اضافه کاری، خود تمام هزینه خانواده را تأمین کند و همسرش به جای اشتغال به کار در خارج از منزل، در خانه بماند و عهده دار خانه داری و پرورش فرزندان شود. این اختلاف نظر می تواند منشأ اختلاف میان دو همسر شود.
ب) اختلاف هایی که از منافع شخصی و خودخواهی های زوجین یا یکی از آن دو
به وجود می آید؛ مانند آن که زن بخواهد، نه برای تأمین مصالح اجتماعی یا خانوادگی، بلکه صرفاً برای سود شخصیِ خویش، در خارج از منزل شغلی داشته باشد و مرد
هم، نه برای تأمین مصالح جامعه یا خانواده، بلکه تنها برای اعمال قدرت و نفوذ و
جبران تحقیرهای گذشته خود، با همسر خود مخالفت کند و در خانه ماندن را بر او تحمیل کند.
در چنین مواردی، که زوجین یا در تشخیص مصلحت خانواده اختلاف پیدا می کنند و یا خواسته ها و منافع شخصیِ آن دو با هم تزاحم پیدا می کند، عاطفه کارآیی لازم را ندارد. از این رو، اسلام برای رفع این اختلاف ها راه هایی را پیشنهاد کرده است که ما زیر عناوین اصل سوم تا اصل ششم، به توضیح این اصول می پردازیم:
﴿ صفحه 77﴾