تربیت
Tarbiat.Org

اخلاق در قرآن جلد سوم
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی‏‏

ارزش زندگیِ اجتماعی

در سومین پرسش که مطرح می شود، می گوییم: آیا اجتماعی زیستن، چه ارزشی دارد؟ و متقابلاً، کناره گیری از اجتماع و رهبانیت، از نظر اخلاق اسلامی حکمش چیست؟
برای پاسخ به این پرسش، باید اجتماعی زیستن و کناره گیری از جامعه یا رهبانیت را
﴿ صفحه 27﴾
تحلیل کنیم. چه عواملی موجب گرایش انسان به جامعه می شود و چه عواملی انسان را به گوشه گیری وانزوا وادار می کند؟
اجتماعی زیستن و تقویت پیوندهای اجتماعی یا اعتزال و انزوا، هیچ کدام ارزش ذاتی ندارند، بلکه ارزش خود را از عوامل و ریشه های دیگری می گیرند. از این رو، ما برای تعیین و تحدید ارزش هر کدام ناگزیر از بررسیِ علل و عوامل هر یک از آن دو خواهیم بود.
عواملی را که گرایش به زندگی اجتماعی را در انسان برمی انگیزند، می توان به چند دسته تقسیم کرد:
ـ دسته اول، عوامل غریزی اند؛ مانند غریزه جنسی. هر فردی از آن جا که تکویناً تمایل به جنس مخالف دارد، خواه و ناخواه، به او نزدیک می شود، با او معاشرت و مباشرت می کند و زندگی اش را با زندگیِ او پیوند می دهد.
البته زندگیِ خانوادگی با زندگیِ اجتماعی، به یک معنا، دو اصطلاح متفاوتند؛ ولی در یک مفهوم وسیع تر، زندگیِ خانوادگی، در واقع، خود شکلی از زندگیِ اجتماعی است؛ بلکه هسته های اولیه و ریشه و اساس زندگیِ اجتماعی را ـ چنان که بعضی از نظریات جامعه شناسی که تا حدود زیادی مورد تأیید قرآن کریم است، اظهار داشته اند ـ خانواده تشکیل می دهد.
البته هیچ یک از سطوح زندگیِ اجتماعی و جریانات و مقاطع تاریخی، تک عاملی نیستند، بلکه پیوسته، عوامل مختلفی در ایجاد آن ها نقش دارند؛ ولی این فرض غلطی نیست که گفته شود: دو فرد، زندگیِ مشترکشان را براساس غریزه جنسی بنا بگذارند و غریزه جنسی، عامل زندگیِ جمعی آن دو باشد.
ـ دسته دوم، عوامل عاطفی اند که موجب گرایش به اجتماع و پیوند دادن زندگیِ یک فرد با افراد دیگر می شوند. در بحث عواطف گفتیم که انسان به طور طبیعی، میل دارد که به انسان های دیگر نزدیگ شود و با آن ها انس بگیرد و مخصوصاً عواطف خانوادگی، موجب بقا و دوام زندگیِ خانوادگی می شود.
ـ دسته سوم، عوامل عقلی اند که از عوامل دیگر، وسیع تر و جنبه اختیاری آن ها بیش تر است.
انسان با عقل خود درک می کند که به تنهایی قادر به تأمین نیازمندی های زندگیِ
﴿ صفحه 28﴾
خویش نیست. هم در تأمین نیازهای مادی مثل لباس، مسکن و غذا احتیاج به همکاریِ دیگران دارد و هم در تأمین نیازهای معنوی. تکامل معنوی و تأمین نیازمندی های مادیِ انسان در گرو زندگیِ اجتماعی است و اگر جامعه نباشد، علاوه بر لنگ ماندن زندگی مادیِ فرد، تعلیم و تربیتی هم وجود ندارد و رشد معنوی و اخلاقی هم تحقق نمی یابد و از این جا است که عقل به لزوم معاشرت با دیگران، پیوند دادن زندگی به زندگیِ دیگران و تعاون و همکاری با آنان در رفع مشکلات زندگی حکم می کند.
عوامل نامبرده، مهم ترین عواملی است که انسان را به انتخاب زندگیِ جمعی وادار می کند؛ اما نقش این عوامل، در همه افراد، یک سان نیست. کسانی هستند که زندگیِ جمعی را تنها برای تأمین نیازهای مادیِ خود می خواهند و توجهی به معنویات ندارند و برخی دیگر، اصالتاً توجه به معنویات دارند و برای تأمین نیازهای معنوی، به جامعه دل می بندند و به زندگیِ جمعی گرایش پیدا می کنند. اینان بیش تر در این اندیشه اند که در جامعه، از علوم، رفتار و تجربه های دیگران استفاده کنند و از آن ها در راه تکامل معنوی شان بهره بگیرند، به گونه ای که اگر این عامل نبود یا این مصلحت به خطر افتد، حاضرند دست از زندگیِ اجتماعی بکشند یا آن را محدود کنند. برخی نیز بیش تر تحت تأثیر عوامل عاطفی اند و بعضی دیگر، نقش این عوامل در آن ها ضعیف است و هم چنین تأثیر عامل غریزی نیز در افراد، متفاوت است.
بنابراین، ارزیابیِ اجتماعی زیستن، تابع تأثیر عوامل و انگیزه هایی است که انسان را به زندگیِ اجتماعی یا کناره گیری از آن وادار می کند. پس باید نخست، تأثیر این عوامل را بررسی کرد و طبیعی است که اظهار نظر درباره این گونه مسائل، با وجود عوامل متعدد و نقش های متفاوتی که دارند، بسیار دشوار و پیچیده است. آن جا که رفتار انسان، دارای یک عامل است، کم و بیش، می توان آن را محاسبه و ارزش گذاری کرد؛ اما در اعمال و رفتارهای پیچیده انسان، که عوامل مختلفی در ظهور آن ها دست به دست هم می دهند، در هم اثر می گذارند و ارزش یکدیگر را تحکیم یا خنثی می کنند، دیگر به سادگی نمی توان ارزش آن ها را بررسی و قضاوت کرد که سرانجام، این گونه اجتماعی زیستن چگونه ارزشی دارد و آیا در مجموع، مطلوب است یا نامطلوب؟ بسیاری از محاسبات باید دقیق انجام بگیرد تا پاسخ درستی به پرسش بالا داده شود.
﴿ صفحه 29﴾
ارزش گذاری در این موارد، نسبی است و در بینش اسلامی، هیچ ارزش مطلقی برای زندگیِ اجتماعی یا کناره گیری از جامعه، نمی توان در نظر گرفت. این که می گوییم: ارزش گذاری در این موارد، نسبی است نه به این معنا است که تابع نظر و سلیقه افراد است، بلکه معنایش این است که ارزش آن، تابع شرایط مختلف زمانی، اوضاع گوناگون اجتماعی و انگیزه ها و عوامل دیگر است.
به بیان دیگر، چون عوامل مختلفی در ارزیابیِ زندگیِ اجتماعی نقش دارند، نمی توان فرمول ثابتی برای آن ارائه داد نه این که صرف تغییر زمان یا موقعیت جغرافیایی یا اختلاف سلیقه ها باعث اختلاف ارزش ها می شود، بلکه چون عوامل، شرایط و انگیزه های زندگیِ اجتماعی، مختلفند، ارزش ها هم به تبع آن ها متفاوت خواهند بود. یک دسته از عوامل و شرایط هستند که اگر جمع شوند، در هر وقت و هر جا و نسبت به هر کسی، ارزش مثبت خواهند داشت و دسته دیگری، دارای ارزش منفی خواهند بود.
مهم ترین عامل ارزش گذاری در مسائل اخلاقی، نیت و انگیزه انسان است. حتی یک کار کاملا مشخص، ممکن است با دو انگیزه متضاد انجام بگیرد: یک انگیزه، بسیار خوب و یک انگیزه، بسیار بد. هیچ کاری را با صرف نظر از انگیزه انجام آن نمی توان ارزش گذاری کرد. این حقیقتی است که در بسیاری از فلسفه های اخلاق، مورد غفلت قرار گرفته است.
بر اساس برداشتی که ما تاکنون داشته ایم و نیز تأیید آیات و روایات، دست کم، نیت و انگیزه را، که از عوامل عمده انجام کار است، نباید در ارزش گذاریِ رفتارهای اجتماعی، نادیده گرفت. البته عامل مؤثر در ارزش کار، منحصر در نیت نیست. ممکن است کسی هدف و نیتش خوب باشد، اما راه تحقق بخشیدن به آن را نداند و کار را به گونه ای انجام دهد که حتی موجب ضرر مادی و معنویِ خودش یا دیگران شود. پس صرف حسن نیت، به تنهایی ملاک ارزش گذاری نیست؛ ولی نادیده گرفتن آن نیز در ارزش گذاریِ کار، درست نیست و انسان را از حقیقت دور می سازد.
گاهی انسان منافع زندگیِ اجتماعی را در نظر می گیرد و بدون توجه به عوامل دیگر، به زندگی اجتماعی، ارزش مطلق می دهد. در رژیم گذشته، یکی از مسائلی که در جامعه ما بسیار رایج بود و قضاوت های مختلفی درباره آن می شد، معاشرت زن ها با مردها بود. خوش رفتاری با همه طبقات و گروه ها ارزشی بود که از فرهنگ غرب وارد فرهنگ ما
﴿ صفحه 30﴾
شده بود. در بین روشن فکران و غرب زده ها جا باز کرده بود که انسان باید با هر انسان دیگری گرم و خوش رفتار باشد و در این جهت، فرقی بین مرد و زن نیست. زن هم باید با هر مردی گرم بگیرد، همین طور که با زن های دیگر شوخی می کند، با مردان هم شوخی کند. به هر حال، از دید آنان این، یک ارزش است که انسان ها، اعم از زن و مرد، باید به همدیگر محبت و انس داشته باشند و با هم خوش باشند.
این فکر، از یک ریشه فلسفی و فرهنگ عمیق، سرچشمه می گیرد و هنگامی که آن مبانیِ فکری، وارد مغز افراد شد، این نتایج را به بار خواهد آورد و مثلاً، معاشرت زن نامحرم با مرد بیگانه، ارزش خواهد بود. در این صورت، اگر مهمان بیگانه ای وارد خانه شد و همسر صاحبخانه به استقبال او نیامد و با او دست نداد و پذیرایی نکرد، رفتار او ضد ارزش تلقی می شود و خود او متهم می شود به این که آداب اجتماعی را نمی داند، معاشرتی نیست و جامعه گریز است.
آری، هنگامی که این اندیشه، به عنوان یک اصل کلی و غیرقابل استثنا پذیرفته شد که همه افراد انسان، سلول های یک پیکرند و باید با یکدیگر هماهنگ باشند و با هم بجوشند و نباید از هم کناره گیری کنند، چنین اندیشه ای در عمل، این نتیجه را به بار می آورد و چنین ارزش هایی را ایجاد می کند. آن گاه، کناره گیریِ زنی نامحرم از مردی نامحرم، می شود ضد ارزش، و گرم گرفتن و معاشرت و خوش و بش کردن و شوخی کردن با او می شود ارزش.
بنابراین، این گونه ارزش ها خود به خود، به وجود نمی آیند، بلکه زمینه های فکری دارند. وقتی آن فکرها از راه کتاب های مختلف، رسانه های گروهی و آموزش و پرورش تبلیغ شد، این نتیجه را خواهد داد و این ارزش ها را ایجاد خواهد کرد و اگر کسی مقاومت کند، مرتجع است، شعور اجتماعی اش رشد نکرده، چیزی سرش نمی شود، از فرهنگ جدید و چیزهای تازه و زیبا دور می ماند. از این دیدگاه، هر چیزی که تازه تر است، زیباتر، جالب تر و مطلوب تر است و این همان اصل فرهنگی «نوگرایی» است.
امروز ما نیاز به بحث درباره این گونه مطالب نداریم. جو انقلاب و توجه به دین، حاکم است؛ ولی لازم است در یک محیط آکادمیک، این مسائل دقیقاً بررسی شود تا کسانی که ناآگاهند، به منطق اسلام و بی پایگیِ گرایش ها و افکار فوق و امثال آن ها پی ببرند.
﴿ صفحه 31﴾
این که نو بودن، یک ارزش مثبت است و کهنه بودن، یک ارزش منفی یا نوگرایی و کهنه گریزی، در ذهن بیش تر مردم جهان، اعم از شرقی و غربی، رسوخ کرده و علاوه بر این که موافق طبع نوپسند و هوس های عموم مردم است، توجیهات فلسفیِ ویژه ای را نیز با خود همراه کرده است، به ویژه، مکتب دیالکتیک که هر حرکتی را تکاملی می داند و هر چیز جدیدی را کامل تر از قدیم و مطلوب تر از آن می شمارد، این گونه نوگرایی و کهنه گریزی را نیز یک امر ضروری تلقی می کند.
در مقابل، ما که بی پایگیِ این گونه مطالب را آشکارا می دانیم، آن ها را قابل بحث و نیازمند بررسیِ علمی نمی دانیم و به راحتی از کنار آن ها می گذریم؛ اما اگر بخواهیم این بینش ها و ارزش ها را مورد نقد علمی قرار دهیم، باید ریشه های آن ها را جداگانه بررسی و نقّادی کنیم تا بتوانیم یک فرهنگ پا برجا، متقن، استوار و شکست ناپذیر داشته باشیم.
به هرحال، این که تنها کسی بگوید: در فلان آیه یا روایت، از زندگیِ اجتماعی، ستایش یا نکوهش شده، برای پاسخ دادن به چنین پرسش پیچیده ای کافی نیست؛ چرا که ممکن است در آیات یا روایات دیگری، مطالبی بر خلاف آن داشته باشیم؛ مثلاً روایتی مربوط به آخر الزمان، توصیه می کند که «کونوا احلاس بیوتکم»؛**بحارالانوار، ج 52، روایت 43، باب 22.*** فرش خانه هاتان باشید؛ یعنی از خانه بیرون نیایید.
آیا چنین روایتی بر فرض که سند صحیح داشته باشد، می تواند درباره چنین مسئله پیچیده و سرنوشت سازی که حیات اجتماعی، بستگی به حل امثال آن دارد، ملاک یک ارزش گذاریِ کلی باشد؟
فقهای بزرگ ـ کثراللّه امثالهم ـ برای استنباط احکام ساده فقهی، مانند احکام آب چاه و احکام ظروف و انفعال آب قلیل، چه زحمت هایی می کشند، چه تلاش هایی برای بررسیِ اسناد روایات و جمع میان روایات متعارض انجام می دهند و چه بسا که در نهایت، در بسیاری موارد، فتوای قطعی ندهند و احتیاط کنند. وقتی در چنین مسائلی که نقش چندان مهمی در زندگیِ انسان ندارند و احتیاط در آن، آسان است، نیاز به این همه تلاش و دقت باشد، درباره مسائلی که با سرنوشت جامعه اسلامی سروکار دارد، چقدر
﴿ صفحه 32﴾
باید دقت کرد؟ ما ناچار باید به خود بیاییم، این مسائل را جدی تلقی کنیم و بیش از آن مسائل ساده، درباره این گونه مسائل به تحقیق بپردازیم که اساس فرهنگ ما را تشکیل می دهد و سرنوشت جامعه را می سازد. حاصل این است که این گونه مسائل، بسیار پیچیده است و در بررسی و ارزیابیِ آن ها عوامل مختلفی را باید در نظر گرفت. پاسخ به آن ها کار ساده ای نیست. نه به طور مطلق می توان گفت که زندگیِ اجتماعی، در هر شرایط و به هر صورتی، مطلوب و دارای ارزش مثبت است و نه می توان کناره گیری از جامعه را مطلوب مطلق دانست، بلکه ممکن است گاهی گرایش به جامعه، در عالی ترین حد مطلوبیت باشد و گاهی هجرت از جامعه و کناره گیری از آن.