تربیت
Tarbiat.Org

کربلا مبارزه با پوچی‌ها
اصغر طاهرزاده

جایگاه غم فاطمه(س)

غم فاطمه(س)، غم گم‌شدن اسلام و گم‌شدن گم‌شدگی اسلام است، او فهمید كه این‌ها با ظرافت هر چه تمام‌تر اسلام را پنهان می‏كنند و چیزی را به جای اسلام می‏گذارند كه حتی مردم نفهمند اسلام را گم كرده‏اند و فاطمه(س) دید حالا كه نمی‏تواند اسلام را برگرداند لااقل نگذارد این گم‌شدن اسلام، گم شود و مردم بفهمند آنچه از طریق سقیفه به میدان آمد اسلام نیست.
باید متوجّه بود كه فاطمه زهرا(س) یك غم بزرگ عالمانه داشتند كه در طول حركت اسلام و تاریخ، ابعاد بیشتری از آن ظاهر و روشن شد. این غم بزرگ دو وجه دارد، اول اینكه فاطمه(س) می‏بیند و می‏فهمد كه چه چیز بزرگی از دست رفت، چیزی كه هنوز هم از دست رفته است و جهان اسلام وحتی شیعه هم نتوانسته آنچه كه با خانه نشینی اهل بیت(ع) از دست رفت به دست آورد. یعنی حذف امیرالمومنین‌علی‏(ع) را كه به‌واقع حذف عالم معنا و بصیرت محمدی(ص) بود، فاطمه(س) به خوبی می‏فهمید. دومین وجه غم فاطمه(س) این بود كه مردم عمق فاجعه را نفهمیدند، شرایط به گونه‏ای بود كه هم اصل اسلام از دست رفت و هم نفهمیدند چه چیزی از دست رفت و یا به عبارتی هم اسلام را گم كردند و هم گم‌كردن اسلام را گم كردند. و این غم دوم، غم بسیار بزرگی است. غم این كه آدمی بزرگ‌ترین نعمت خدا را از دست بدهد، نعمت دلدادگی با پروردگار و به صحنه آوردن قلب برای نیایش تامّ، نعمت در خلوت بودن بشرِ روی زمین با آسمان، نعمت حاكمیّت حق در جامعه بشری، این‌ها نعمت بزرگی بود كه بشر از دست داد. این‏ها نعمت‌هایی بود كه از خانواده پیامبر(ص) سرچشمه می‏گرفت و اگر دست این خانواده را باز گذاشته بودند به مرور و آرام‌آرام و با خون دل‌های بسیار این نعمت‏ها، جزء فرهنگ بشر می‏شد و معنای عالَم محمدی(ص) آشكار می‏گشت ولی آنها را خانه نشین كردند، و این غم بزرگی برای فاطمه(س) بود.
قافله كربلا وقتی از مدینه، نهضت خود را شروع كرد. متوجّه شد كه آرام آرام می‏تواند این غم دوم فاطمه(س) را مطرح كند. خاندان پیامبر(ص) مدتها منتظر بودند تا شرایطی پیدا شود تا لااقل مردم بفهمند كه چه فاجعه‏ای از طریق سقیفه در جهان اسلام واقع شد. بر همین اساس است كه می‏بینیم غم قافله كربلا ادامه غم مقدّس فاطمه‌زهرا(س) بود كه اسلام اصلاً، گم شده است و مردم نمی‏دانند كه اسلام گم شده است. سوز این قافله غم اسلام است، هدف این است كه لااقل مردم بفهمند كه چه چیزی را از دست دادند و اكنون چه چیزی بر سر كار آمده است، و حضرت‌اباعبداللّه(ع) توانست ابعاد این غم بزرگ را خیلی خوب نشان دهد. این كه شما در روایات می‏بینید كه حضرت رسول اكرم(ص)، لب‌ها و گلوی حضرت حسین(ع) را می‏بوسید، برای این است كه می‏فهمد كه این انسان با چه غمی به صحنه می‏آید و این گلو را در راه این غم، چه زیبا به صحنه بریدن می‏كشاند. شما اگر تاریخ را مطالعه كرده باشید، می‏بینید كه بعد از شهادت اباعبدالله(ع) برادر مروان‌بن‌حكم مشاور یزید هم هست، در دربار به یزید می‏گوید آیا بنابراین است كه نسل عبیدالله بن زیاد بن ابیه بماند و نسل پیامبر(ص) و فرزندان پیامبر نابود شود؟! و با یزید بحث می‏كند و با قهر از دربار بیرون می‏آید و می‏گوید من دیگر با شما همكاری نخواهم كرد. ببینید كار تا كجا جلو رفته است. من هم می‏خواهم بیش از این در این خصوص صحبت نكنم چون اصل بحث ما فعلاً این نیست. ولی این را می‏خواهم بگویم كه شما به چه خانواده‏ای سلام می‏دهید و برای آن‌ها اشك می‏ریزید. این خانواده یك قداست بزرگ دارند، چراكه آن‌ها یك غم مقدّس دارند و لذا گلوی امام‌حسین‏(ع) آن‌چنان مقدّس است كه پیامبر(ص) می‏بوسد. این نگاهی است كه باید به این خانواده و به این نهضت و به قطره قطره خون شهدا بیفتد و به همین جهت همه حركات و سكنات این قافله برای ما مقدّس است و پشتوانه قدسی دارد، حتی محل افتادن دست حضرت ابوالفضل(ع) یعنی این محل، محل افتادن دستی است كه در راستای غم غفلت از اسلام فروافتاده است و هر كس دل در هوای اسلام دارد از محل افتادن این دست راحت نمی‏تواند بگذرد و با مقدّس شمردن این محل خود را به آن نیّات مقدّس كه در پشت افتادن این دست نهفته است وصل می‏كند.