تربیت
Tarbiat.Org

کربلا مبارزه با پوچی‌ها
اصغر طاهرزاده

ظهور پوچی در آخر

وقتی بفهمیم تن دادن به پوچی و روز‌مرّگی چقدر ناگوار است، می‏فهمیم كه چرا حسین(ع) نجات‌بخش است و آن‌وقت می‏توانیم با اصل نهضت اباعبدالله(ع) تماس پیدا كنیم. گاهی این جوان‌ها را می‏بینیم كه حس می‏كنند چیز دیگری از این زندگی می‏خواهند و لذا نمی‏توانند به زندگی دل بدهند ولی نمی‏دانند دلیل آن چیست؟ یعنی دلِ زنده جوانِ هوشیار، می‏فهمد كه تمام آنچه را كه فرهنگ پوچی‏ها به او پیشنهاد می‏كند اگر به دست آورد تازه مثل «صادق‌هدایت» می‏شود. صادق‌هدایت به عنوان یك شاهزاده قاجار به قدری پول داشت كه توانست هر كاری را كه می‏خواهد در ایران انجام دهد، بعداً هم به پاریس رفت. شهر پاریس در آن زمان قبله روشنفكران و مركز فساد جهان بود، آن‌جا هم هر كاری كه می‏خواست انجام داد، باز دید كه نمی‏تواند این زندگی سراسر پوچ و غرب زده را تحمل كند، در نتیجه در همان جا خودكشی كرد و جوان امروز می‏خواهد این طور نباشد. فرهنگ معاویه و غرب یعنی همین پوچی، حالا یك عدّه تا انتهای این فرهنگ را نمی‏بینند و در پوچی دست و پا می‏زنند و یك عدّه انتهای این نوع زندگی را می‌بینند و نمی‌توانند به آن دل ببندند. صادق هدایت كه در افق زندگی خود، حسین(ع) ندارد و انتهای زندگی غربی را دید‏، خودكشی را انتخاب كرد‏.
شما دائماً یادتان باشد كه حسین(ع) در چه شرایطی بود و چه ارزش‌هایی در آن فضا حاكم بود و متوجّه باشید در شرایطی كه فرهنگ معاویه‏ای حكومت می‏كند و مردم به «هیچ» خوش هستند و به همین كه زنده‏اند راضی‏اند، همین روحیه باعث می‏شود كه بعضی‌ها نبودنِ كمال بزرگ انسانی را توجیه كنند و خود را نفله نمایند. این روحیه كه «هیچ» را به عنوان زندگی بپذیریم جامعه را در یأسِ از كمال مطلوب می‏میراند. شما الان به خودتان نظری بیندازید، می‏خواهید یك چیزی باشید....تا این‌جا خوب است، یعنی این‌كه متوجّه‏اید آنچه باید بشوید، نیستید، ولی اگر در افق خود برنامه و الگویی برای نجات از پوچ شدن پیدا نكنید و دل به آن نسپارید، یا با فقر، به امید رفع فقر زندگی می‏كنید و یا اگر اشرافی شدید، كم‌كم پوچی ظهور می‏كند. آن‌هایی كه زودتر از شما اشرافی شده‏اند، می‏بینید كه یك ناامیدی و نگرانی نسبت به نشدن آنچه باید بشوند دارند، و كسانی كه فقیرند می‏گویند: حالا یك خانه بسازیم و برویم در آن خود را از گرما و سرما حفظ كنیم، ولی هنوز این نگرانی و دلواپسی را ندارند، پس این نشدنی كه فقیران دارند، اشرافیان شدنش را دارند، حالا اشرافیان یك نشدن می‏شناسند كه نمی‏توانند بشوند و این‌جاست كه پوچی چهره‏اش را می‏نمایاند و عموماً هم وقتی چهرة خود را می‏نمایاند كه آن‌ها به آخر خط رسیده‏اند.
جوانان مسلمانی كه حسین(ع) دارند اگر بخواهند می‏توانند آن نشدنی كه می‏خواهند بشوند را با داشتن حسین(ع) به دست آورند. امام‌حسین‌(ع) در زندگی ما و برای ما آن نشدنی است كه می‏شود بشویم یعنی این‌كه انسان بتواند در شرایط حاكمیّت فرهنگ روزمرّگی و پوچی، یك انسان بزرگ شود و به همه شرایط جزغاله كردن انسان، نه! بگوید. این، حسینی‌شدن می‏خواهد.
باید بفهمیم چه آتشی در خرمن ما افتاده است، ما در فضای نامناسب و انسان‌كُش و حق‌برانداز و شاهنشاهی، خوب می‏دیدیم كه انسان‏ها چگونه پوچ و هیچ می‏شوند و بعد هم نور انقلاب اسلامی را دیدیم كه نور حسینی بود كه به ملت خورد و دیدیم كه ملت چگونه معنادار شد و چه معجزه‏ای بود این معناداری ملت، در آن حال و مقام، و اكنون بعد از دوران جنگ تحمیلی، بوی آن پوچ شدن را دوباره داریم حس می‏كنیم. ترس ما این است كه جوانان ما دوباره به پوچی روزمرّگی زمان شاه دچار شوند ولی خودشان متوجّه نشوند، چون روح انسان وقتی كرخ و بی‏حس شد ندای حسینی و دعوت انقلاب اسلامی را نمی‏شنود و لذا غصه و ناله و فریاد ما هم برای جوانان اینطور می‏شود كه‏:
من گنگ خواب دیده و عالم تمام كر

من ناتوان ز گفتن و خلق از شنیدنش‏